در جهانی که در آن وظایف، به معنی امور اجباری، هر روز کمتر و مسئولیتها، به معنی امور ارادی، پیاپی بیشتر میشوند، در جامعه ما درست در نقطه مقابل آن وظایف جبری که آزادیهای فردی را محدودتر میکنند، رو به فزونی و مسئولیتهای اختیاری و انتخابی هر چه بیشتر در حال محو شدن هستند. مسئولیتها اکنون در ام القرای شیعه تنها در حوزه غارت و رشوه و اختلاس و از همه مهمتر کودک همسری خلاصه شده و وظایف زورکی و اجباری به گشتهای امر به معروف و نهی از منکر و گروههای تذکر لسانی و عملی سپرده شده است.
این امر به ویژه در مورد مسئولیتهای منفی بیشتر گویا است. یک نگاه به مسببان انقلاب اسلامی و تلاش آنان برای رفع مسئولیت از خود و آویختن تقصیر و گناه به گردن دیگران بخوبی مسئولیت گریزی اجتماعی را نشان میدهد که بنوعی بازتاب جامعهای بیمار است. یک نمونه از جامعه بیمار کنونی کشور زن ستیزی و کودک آزاری است که نه تنها مرسوم و رایج گشته بلکه از نظر سیاسی مشروعیت هم یافته است. تازه پس از هر پیشامد ناگواری هنوز هم مروجان و انبازان و مشوقان این نوع حرکات آزاردهنده و دلخراش از بلندگوهای رسمی در باب این انسان ستیزیهای شنیع و قبیح دلایل شرعی میتراشند.
به نظر میرسد که بر خلاف آموزههای زرتشت، پیامبر ایرانی، که مسئولیت را بعنوان امری انسانی و این جهانی ابلاغ میکرد و انسان را مسئول سرنوشت خویش و جهان هستی میدانست، ایرانیان کنونی انسانهای مسئولیت پذیری نباشند.
دلیل اینکه مسئولیت سیاسی نتوانسته جایگاه واقعی خود را در جامعه ما پیدا کند تا از «من» حق محور به «خود» اجتماعی با هویت مستقل سیاسی برسد، باید در کنار الگوهای نارسای فکری و خلق و خوی قبیلهای و شیوههای زندگی عشرهای که روند جامعه پذیری و اجتماعی شدن را کُند و سست میکند، از مترادف فرض کردن دو واژه «وظیفه و مسئولیت» یاد کرد که به گرفتاریهایی در همه زمینهها دامن زده است و از همه بیشتر در حوزه سیاست به بدفهمی و سوء تفاهم در کارهای گروهی و فعالیتهای تیمی منجر شده است.
کانون اصلی مسئولیت بر اراده و آزادی استوار است و تعهد شخص مسئول نسبت به خود و جامعه و نسلهای پیشین و آینده، و فراتر از انجام کارهای الزامی و وظایف اجباری است و بیشتر نتیجه محور است. کانون اصلی وظیفه اما جبری و غیرارادی است و امری روش محور است و به آن دسته از تکالیفی مربوط است که قانونگذار به ما محول میکند و یا آن دسته از وظایفی که در حوزه قانونی الزام آور نیستند و تنها به دلایل فرهنگی و سنتی هر جامعهای محدودیتهای اخلاقی را بدنبال دارند و رعایت آنها ضروری میگردد.
پذیرش مسئولیتها همیشه داوطلبانه نیست بلکه مسئولیت هایی نیز وجود دارند که کسی به طور داوطلبانه آنها را به عهده نمیگیرد، اما دیگران، بویژه جامعه، انتظار دارد که این «مسئولیت ویژه» به عهده گرفته شود. عدم تعهد و شانه خالی کردن از این «پیمان» میتواند به یاس و نومیدی منجر شود. که نه تنها به رواج و گسترش فرهنگ مسئولیت پذیری در یک جامعه کمکی نخواهد شد بلکه انعطاف پذیری لازم و آزادی تصمیم گیری و راههای دستیابی به اهداف مطلوب را به جامعه انتقال نخواهد داد. در چنین موقعیتی چون احساس مشترک و مسئولانه میان کنشگران وجود ندارد تا برای پیامدهای احتمالی یک وضعیت معین آماده شوند، چنانکه در خیزش سراوان مشاهده شد، کنشگران میتوانند به سرعت به «ببرهای بدون دندان» تبدیل شوند. و چون در چنین حالتی
پیشبینیها پیچیدهتر میگردد به هراس از آینده نامشخص و اضطراب از بدترین نتایج ممکن
دامن میزند. و با از دست دادن ذهنی رهایی و آزادی، توانایی تصمیم گیری منطقی از بسیاری گرفته میشود که به غلبه جبرگرایی و ساختن با وضعیت موجود و یا چشم دوختن به عوامل خارجی میانجامد.
بنابراین درک مسئولیت پذیری بر اساس یک جهت گیری ملی نیاز منطقی امروز جامعه است که از خود موضوع ناشی نمیشود، بلکه از امری برونی نشأت میگیرد که بزرگترین چالش مشترک همه نیروهای سیاسی معتبر است و تأخیر و عدم پذیرش مسئولیت به حاشیه رفتن بیشتر و محو همیشگی آنان خواهد انجامید. قبول هر مسئولیتی به حداقلی از اقتدار، به معنی مقبولیت ملی و مشروعیت سیاسی نیاز دارد، در غیر اینصورت هرگز به طور خودکار تبدیل به وسیلهای برای فشار نخواهد شد. برای اقتدار به همان اندازه که اعتبار لازم است میزان اعتماد ضروری است. زیرا برخلاف قدرت، اقتدار میتواند با هر واکنش متقابلی پایه محکم و استواری برای وفاق ملی بوجود آورد و ما را وارد مرحله تصمیمگیریهای مهم کند.
مسئولیت پذیری یک تعهد درونی نیز است که از طبیعت ذاتی آدمی بعنوان موجودی اجتماعی و از آن مهمتر، موجودی سیاسی سرچشمه میگیرد. محدود کردن خود به چهارچوبهای اخلاقی و پایبندی به اصول اعتقادی سیاسی و ارزشهای انسانی، تنها انجام وظایف است که هر چقدر هم در راستای منافع مردم و جامعه باشد بی گمان مسئولیت نیست. و نه میتواند اثرگذار باشد و نه توان تغییرات را دارد حتی اگر از اقتدار و مقبولیت هم برخوردار باشند.
برای از بین بردن ضغفها و کمبودها، برای شناخت و بررسی علل ناکامیها و برای یافتن پاسخهای مناسب به چالشهای پیش رو، جامعه سیاسی اپوزیسیون نیاز مبرم به تجدید نظر در سیاستهای کنونیاش دارد.
هر چقدر هم اقدامهای سیاسی کنونی فعالانه و مسئولانه بوده باشند، اما نه توانسته است راهکاری برای رهایی از بختک رژیم اسلامی ارائه دهد و نه حکومت را ذرهای وادار به عقب نشینی از سیاستهای ضدملی و غیرانسانیاش کرده است و بدلیل فقدان یک نیروی جدی و عملگرا حتی او را گستاختر و بیشرمانه تر کرده است.
برای پاسخ به نیازهای امروز تنها با پی ریزی یک هویت و کنش سیاسی مشترک، بدون جنبه
سلبی و تنها با نگاه ایجابی، میتوان نظام مفهومی نوینی برای براندازی و گذر از رژیم فراهم آورد؛ با افقهای راهبردی و روشها و چهارچوبهای معین، که هم عملگرا باشند و هم مسئولیت پذیر، در غیر اینصورت ادامه روشهای کنونی تنها باعث اتلاف وقت، بر باد رفتن فرصتها، بهای گزاف برای مردم ایران و ادامه جمهوری اسلامی خواهد بود.
برای بیرون آمدن از سکون و بی حوصلگی امروزی و عزیمت به سواحل رشد و شکوفایی باید بتوانیم وضعیت توقف و کسالت کنونی را پشت سر گذاریم. اگر نمیخواهیم در مقابل ترس فلج کننده تصمیم گیری و بی عملی تسلیم شویم؛ اگر نمیخواهیم از ترس مرگ، خودکشی کنیم، باید از پتانسیلی که موجود است به عنوان یک مزیت مشترک ملی استفاده کرد. باید شجاع بود و فراتر از خود رفت و مسئولیت امر ملی را پذیرفت.
مبارزه با دیکتاتوری دینی و ایستادن در برابر استبداد آخوند-پاسدار-ماله کش و شکست آنها، تنها با بیانیه و گردآوری امضا و جلسات در دنیای مجازی ممکن نمیشود، پایبندی به اندیشههای والا و انسانی که عمل را سمت و سو میدهند به ذرهای شجاعت نیز نیاز دارد تا با غلبه بر عدم اعتماد ملی و پروراندن عزت نفس برای رسیدن به اهداف ملی گام هایی استوار برداشته شود. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت تواضع و دموکرات بودن نیست، بلکه سقوط با چشمان بسته است، «شجاعت پذیرش مسئولیت» در هنگام سختی یک ملت اما، صعودی فداکارانه و آگاهانه است.
گویا