محمود راسخ (افشار)
و شادي سادهلوحان
نظام اسلامي نظامي است استوار بر زور، فساد، جنايت و خيانت. سانسور، زندان، شكنجه، اعدام، چاقوي اوباش لباس شخصيها ووو ابزار ضروري حكومت چنين نظامي بر مردم است. كنار گذاشتن آنها و حتا كاستن از آنها برابر است با سرنگونيياش. در انتخابات اخيرِ رياست جمهوري با رائي كه به جليلي داده شد، چيزي حدود سه و نيم ميليون بر همگان آشكار گرديد كه كه نظام حداكثر همين اندازه طرفدار دارد. زيرا جليلي تلويحن كانديداي خامنه اي محسوب ميشد و راي به او در واقع راي به خامنهاي و ولايت فقيه بود. رژيمي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم آن را نميخواهند فقط و فقط ميتواند به زور سرنيزه حكومت كند.
سرانجام سيد علي در پيروي از مرشدش خميني پيالهي زهر را تا به آخر سركشيد. باز، همانند خميني كه در رابطه با پايان دادن به جنگ با عراق در زماني كه شرايط به سود ايران بود و صدام و همپيمانانِ عربش حاضر بودند ميلياردها دلار خسارت جنگ به ايران بپردازند، گفت اگر سي ميليون در ادامهي جنگ بگويند نه [آن زمان جمعيت ايران سي ميليون بود] من ميگويم آري ولي چندي بعد، در زماني كه شرايط به ضرر ايران چرخيده بود، تسليم شد و اقرار كرد كه بايد جام زهر را سربكشد و سركشيد، اكنون نيز خامنهاي خشك مغز كه خود را در وضعيتي قرار داده است كه نه راه پس دارد و نه راه پيش و مسلم شد كه تمام خطكشيهاي آبي و سبز قرمز و رجزخانيهايش در به مصاف طلبيدن آمريكا و غرب در ادامهي غني سازي، به سخره گرفتن تحريمها، اعلام سال گذشته به مثابه حماسهي رشد و رونق اقتصاد در گذشتن از تحريمها ووو، سرانجام با خفت و خواري دستها را بالا كرد و ذليلانه تسليم شد و شرايط يك جانبهي آمريكا را پذيرفت. آمريكا براي سيد علي بيكفايت شش ماه وقت تعيين كرد تا نشان دهد و ثابت كند كه بچهي عاقلي شده است و دست از پا خطا نخواهد كرد!
برغم عجز و لابهي ظريف كه التماس ميكرد آمريكا در مقابل تسليم بي چون و چراي خامنهاي در متوقف كردن غنيسازي 20 درصدي، برگرداندن 200 كيلو اورانيوم 20 درصد غني شده به اورانيوم 5/3 درصد و يا ميلههاي سوخت، متوقف كردن اهداف نيروگاه اراك، بازديد از مراكز هستهاي هر وقت كه ماموران آژانس ميل به آن داشته باشند و...، تحريمهاي بانكي و به ويژه تحريم بانك مركزي را لغو كند و به خامنهاي اجازه دهد سطح توليد نفت ايران را بالا ببرد، آمريكا حاضر شد فقط چهار ميليارد و دويست ميليون دلار از پولهاي خود ايران را آزاد سازد،400 ميليون دلار از پولهاي ضبط شدهي ايران را براي بورس تحصيلييِ دانشجويان ايران تخصيص دهد كه تازه توسط حكومت ايران براي دانشجويان فرستاده نخواهد شد بلكه توسط مقامهاي غير ايراني به طور مستقيم براي آنان فرستاده خواهد شد، و چند اجازهاي ديگر در مسائل بياهميت.
خامنهاي بيلياقت كه با سياستهاي كودكانهي احماقانهاش ايران را به ورطهي نابودي كشانده است، همصدا با حواريوناش سعي كردند اين شكست مفتضحانه را چون پيروزي بزرگي براي وي جلوه دهند. البته انتظار چنين كوششي ميرفت. نظام جمهوري اسلامي كه پس از بيش از 34 سال حكومت مطلق در ايران نميتواند كوچكترين دستاوردي را به سود مردم و كشور نشان دهد، همواره مجبور بوده است كه مفتضحانهترين شكستها را به عنوان پيروزي جا بزند.
وقتي گسترش فساد، اعتياد، فحشا، فقر، دستبرد به ثروت كشور توسط قبيلهي حاكمان، رانتخواري، مفقود شدن ميلياردها تومان از ثروت كشور و درآمد نفت، تورم و گراني، زندان، شكنجه و كشتار مخالفان و منتقدان، ورشكستگي و تعطيل كارخانهها و بنگاههاي توليدي، بيكار شدن كارگران و عدم پرداخت دستمزد ناچيز آنان و هزار بدبختي ديگر كه از زمان به قدرت رسيدن آخوندها به قدرت، گريبان مردم را ميفشارد، به عنوان پيروزي حكومت اسلامي جا زده ميشود و اين همه بدبختي را نتيجهي لطف و كرم الهي عنوان ميكنند كه 34 سال است نصيب مردم ايران شده است، كوشش براي پيروزي نشان دادن تسليم ذليلانهي خامنهاي در برابر آمريكا چيزي جز پردهاي ديگر از همان نمايش مخره و روش و سياست نيست.
به ياد داريم كه خميني در توجيه نظريهي نظام ولايت فقيهاش استدلال ميكرد كه ولي فقيه منافع و مصالح مردم را بهتر از خود آنان تشخيص ميدهد؟ و رابطهي ولي فقيه را با مردم به رابطه صغير و قيماش تشبيه ميكرد. او فراموش كرد بگويد كه در تاريخ نمونههاي قيمهاي دزد و خائن به منافع صغير فراوان بودهاند! به رغم اين توهين بزرگ به ملتي كه تازه از انقلابي بزرگ عليه استبداد شاهنشاهي بيرون آمده بود، بيش از 98 درصد از ملت انقلابي، نجيب، شريف، آگاه و مبارز به نظام ولايت فقيه راي دادند و با اين كار پذيرفتند كه صغيرند و نياز به قيمييِ آخوندهاي بي سواد و در عمل اراذل و اوباش دارند.
ولي به زودي قيم نخستين و بزرگ خميني، لياقت و كفايت خود را در تشخيص صلاح و منافع مردم به نمايش همگان گذاشت. نظام ولايت فقيه در دوران خميني به پيروزيها و دستاوردهاي تاريخي مانند شكست در جنگ ايران و عراق، كه منجر به سركشيدن جام زهر توسط خميني شد، جريان گروگانگيري كه با دادن ميلياردها دلار خسارت پايان يافت، حاكم شدنِ اوباشان بر سرنوشت مردم، كشتارهاي دستجمعي مانند كشتار سال 67 و دستاوردهاي تاريخييِ بي نظير ديگر نائل آمد. اين پيروزيها وارثان خميني را بر آن داشت كه نظام ولايت فقيه را به نظام مطلقهي ولايت فقيه ارتقا دهند تا امت شريف از كرامات و نعمات الهي بيشتر برخوردار شوند.
اما، اگر ترديدي هم وجود داشت، در اين 34 سال پوچي ادعا و استدلال خميني در برتري عقل و درايت ولي فقيه در تشخيص منافع و مصالح مردم بهتر از خود آنان، چنان با وضوح و روشنائي آشكار شده است كه قلابي بودن آن ادعا حتا بر كودكان دبستاني نيز معلوم گرديده است.
و اكنون زمان آن رسيده است كه مؤمنان از خدايشان بخواهند كه دست از سر اين ملت بدبخت و بيچاره بردارد و به دروان كرامات الهياش كه بيش از 34 سال است مردم ايران را قرين نعمت و خوشبختي كرده است پايان دهد، و شر حاكميت نمايندگانش، يعني آخوندها و اراذل و اوباش را از سر مردم بلازدهي ايران كم كند. لطف و چتر كرامت الهياش را براي مدتي هم كه شده بر سر كفار آمريكائي و انكليسي و آلماني و... بگستراند تا آنها هم با به روز سياه نشستن از اين كرامت بلاگستر بهرهمند شوند!؟؟
باري. اين كه آخوندهاي پُررو، وقيح، گستاخ و حقير و در راس آنان خامنهاي ميخواهند و كوشش ميكنند تسليم خود را در برابر، به قول خودشان دشمن بزرگ كه آمريكا باشد، چون پيروزي درخشان ديگري به مردم قالب كنند قابل فهم است. همچنين قابل فهم است كه «اصلاح طلبان» قلابيي حكومتي نيز در اين كارزار دروغ و تزوير با خامنهاي همصدا شوند. چون اگر به شكست خفتآور خود در برابر آمريكا اذعان كنند تنها راهي كه به رويشان باز خواهد بود فرار از كشور است.
آن چه در اين معركه جالب و خندهآور است شادي و پايكوبييِ ساده لوحاني است كه با حاكمان غاصب نظام اسلامي همصدا شده و تسليم ذليلانهي خامنهاي را در برابر آمريكا در امضاي متن ژنو چون پيروزي بزرگي براي مردم ايران جشن ميگيرند و اين پيروزي درخشان را به خود، ملت ايران و نظام اسلامي تبريك ميگويند!! شايد برآنان حرجي نباشد چون نادان و ساده لوحاند و بنا بر تعريف بايد گول بخورند. ولي شادي عناصر و جريانهاي به اصطلاح سياسي چطور؟
در ميان اين دسته البته احوال «اكثريتيها» يعني «سازمان فدائيان خلق (اكثريت)» و «سازمان»هاي جانبيشان روشن است. اكثريتيها در واقع در اين 34 سال هرگز از پشتيبانييِ نظام ولايت فقيه عدول نكردهاند. فريب مصوبات كنگرهها و عبارت پردازيها و لفاظييِ آنان را در مخالفت با نظام ولي فقيه نبايد خورد. آنان در عمل، در مناسبتهاي گوناگون و با توجيههاي متفاوت همواره از سياستها و اقدامات اساسي نظام به ويژه در زمانهاي برگزاري انتخابات گوناگون، رياست جمهوري، مجلس، شوراها و مانند آنها،، دفاع كرده و مردم را تشويق به شركت در انتخابات قلابي كردهاند. به ويژه از خرداد 76 با ظاهر شدن «اصلاح طلبان» دولتي در صحنه به عنوان دفاع از اصلاح طلبي، بهانهي مناسبي يافتند تا پشتيبانييِ خود را از نظام در پس پردهي دفاع از اصلاح طلبي، پنهان كنند. پس بر اينان نيز حرجي نيست و آن طور عمل ميكنند كه عناصر آگاه سياسي از آنان انتظار دارند.
ولي آن چه سئوال برانگيز است و مايهي تعجب اين است كه چگونه است كه جريانهائي مانند « سازمان اتحاد فدائيان خلق» و «شوراي موقت سوسياليستهاي چپ ايران» كه هر دو براندازي نظام ولايت فقيه را به عنوان پيش شرط استقرار نظامي مردمي به عنوان پايه و اساس رويكرد خود نسبت به نظام اسلامي اعلان و تبليغ ميكنند با «اكثريتيها» كه مدافع نظام اسلامي هستند، گيرم در بعضي موارد خجولانه، پيوند مودت و همكاري سياسي بستهاند و بالاتر از آن ميخواهند با چنين جرياني، با آن كارنامه و گذشتهي درخشان، كه حتا در سطح سياسي مدافع صادق و راستين دموكراسي بورژوائي، حقوق بشر، نظامي كه در آن دولت از سلطه و انقياد دين آزاد شده باشد، و... نيست و در عمل از نظام ولايت فقيه دفاع ميكند، تدارك ايجاد حزبي فراگير از چپ را در ايران ببينند. چنين چپي كه يك پايش «اكثريتيها» باشند، كه امتحان چپ بودن خود را بارها دادهاند، چه معجوني خواهد بود؟ گفت موش به سوراخ نميرفت جاروئي هم به دنبش بست؟؟
شايد به دليل اين دوستي و پيوند سياسي بوده است كه اين دو جريان «سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران» و «شوراي موقت سوسياليستها» در برابر اين مواضع «اكثريتيها» سكوت اختيار كردند و هيچ موضع و اظهار نظري دربارهي تبريكات صميمانه «اكثريتيها» به انتخاب روحاني به رياست جمهوري و امضاي متن تسليم خامنهاي در برابر آمريكا به طور علني انتشار ندادند. حتمن ملاحظات دوستانه مانع اين كار بوده است. اينان منافع و ملاحظات سازماني را بر منافع و سرنوشت ملت و مملكت ترجيح دادهاند. گفت بگو دوستت كيست تا بگويم خودت كيستي!
باري. در اين جا روي سخن با آن ساده دلاني است كه ميپندارند شركت آنان در انتخابات رياست جمهوري در سال92 و انتخاب روحاني به عنوان رئيس جمهور دليل و زمينهساز تغيير در سياست خارجي نظام و امضاي متن ژنو بوده است. اين ساده دلان با گذشت 34 سال از عمر نظام ولايت فقيه و كشاندن كشور به ورطهي نابودي به دست آنان هنوز درنيافتهاند كه ماهيت و چگونگييِ سياستهاي اساسييِ نظام را اين جناح يا آن جناح، اين شخص يا آن شخص- رفسنجاني، خاتمي، احمدي نژاد، روحاني و حتا خامنهاي- تعيين نميكنند. آن چه در اين نظام تعيين كنندهي سياستها و اقدامات اساسييِ آن است ماهيت و ذاتِ خود نظام اسلامي است. اين ذات نظام مذهبي و قشري ولايت فقيه است كه توليد كنندهي خودكامگي، فساد، دزدي، خودسري، جنايت و خيانت است. اين كه چه شخصي رئيس جمهور باشد، چه كساني اعضاي مجلس اسلامي باشند، حكومت دست چه كساني باشد ممكن است در لحن و زبان حكومت كنندگان تفاوتهاي جزئي بوجود آورد. ولي در عملكرد آنها در مسائل اساسي كه با حيات و سرنوشت نظام مربوط ميشود تفاوتي بوجود نميآورد.
كساني كه چشم اميد به سخنان و وعدههاي روحاني در بهبود وضعيت حقوق بشر در ايران دوخته بودند و در انتظار كاسته شدن از فشارهاي سياسي و اجتماعي، آزادي نسبي براي مطبوعات، آزادي زندانيان سياسي، رفع حصر موسوي و كروبي، متوقف كردن اعدامهاي سياسي ووو نشسته بودند خيلي زود چرتشان پاره شد. نه تنها هيچ يك از اين انتظارات برآورده نشد بلكه تسليم ذليلانهي خامنهاي در برابر آمريكا ضروري ميساخت كه به فشار در داخل افزوده شود.
نظام اسلامي نظامي است استوار بر زور، فساد، جنايت و خيانت. سانسور، زندان، شكنجه، اعدام، چاقوي اوباش لباس شخصيها ووو ابزار ضروري حكومت چنين نظامي بر مردم است. كنار گذاشتن آنها و حتا كاستن از آنها برابر است با سرنگونيياش. در انتخابات اخيرِ رياست جمهوري با رائي كه به جليلي داده شد، چيزي حدود سه و نيم ميليون بر همگان آشكار گرديد كه كه نظام حداكثر همين اندازه طرفدار دارد. زيرا جليلي تلويحن كانديداي خامنه اي محسوب ميشد و راي به او در واقع راي به خامنهاي و ولايت فقيه بود. رژيمي كه اكثريت قريب به اتفاق مردم آن را نميخواهند فقط و فقط ميتواند به زور سرنيزه حكومت كند. معلوم نيست براي كساني كه با گذشت 34 سال و تجربههاي گوناگون، از حكومت ذوب شدگان در ولايت فقيه گرفته تا اصلاح طلبان رنگارنگ، هنوز اين واقعيت را درنيافتهاند ديگر بايد چه اتفاقي در ايران رخ دهد تا آنان نيز اين حقيقت را دريابند!
تسليم ذليلانهي خامنهاي در برابر آمريكا نه نتيجهي انتخاب روحاني بود و نه نتيجهي بر سر عقل آمدناش. آن چه خامنهاي را وادار كرد تا به گُ...خوردن بيافتد و به رغم رجزخانييهاي توخالي در ترسيم خطهاي قرمز و ارغواني دستها را بالا كند و تسليم شود شرايط و وضعيت وخيمي بود كه سياستهاي كودكانهي او در درگير شدن با غرب و در راس آن آمريكا در داخل كشور بوجود آورده بود: سقوط پول ملي، تورم، ورشكستگييِ اقتصادي، تعطيل كارخانهها گسترش بيكاري و رسيدنِ نارضايتي حتا به روستاها. ترس از شورش و قيام مردم در اعتراض به وضعيت زندگيشان خامنه اي را مجبور ساخت تا از قمپز دركردنهاي توخالي دست بردارد و از در تسليم با آمريكا درآيد.
به طوري كه اكنون آشكار شده است چندين ماه پيش از انتخابات رياست جمهوري در خرداد 92، خامنهاي از طريق فرستادگان خود نزد سلطان قابوس با خواهش و تمنا از او خواسته است كه واسطهي تماس ايران با آمريكا شود و به آنان اطلاع دهد كه وي آماده براي مذاكره است و حاضر است شرايط آمريكا را براي برداشتن تحريمها يعني توقف برنامهي هستهاي بپذيرد. پيرو اين اقدام مذاكرات بين هياتهاي اعزامي خامنهاي و اوباما ماهها پيش از انتخابات 92 در عمان انجام ميگيرد و متن توافقنامه فراهم ميشود. همان متني كه از سوي 1+5 در ژنو 1 مطرح شد و فرانسه به اين دليل كه آن متن پشت سر آنها در مذاكره ميان فقط ايران و آمريكا تهيه شده است با آن مخالفت كرد و در ژنو 2 متني كه اصل آن همان متن ژنو 1 بود با مقداري كم و اضافه كردنها به امضا رسيد. خامنهاي براي ساكت كردن اصولگرايان در حمله به امضا كنندگان متن ژنو به صراحت گفت كه آنها ماموريتي را كه به آنان واگذار شده بود انجام دادهاند. يعني مامور بودند و معذور! مانند ماموريتي كه رضا شاه براي امضاي قرارداد ننگين 1933 با انگليس به تقيزاده داد.
بنابراين، نه راي آن بخش از مردمي كه در انتخابات شركت كردند و نه انتخاب روحاني و عقل و درايت آنان عامل اصلي را در تغيير سياست و روش خامنهاي در قبال آمريكا و در نهايت تسليم و پذيرفتن شرايطي كه اوباما براي تخفيف تحريمها تعيين كرده بود، تشكيل ميداد. عوامل اصلي، هشت سال رياست جمهوري سوگلي خامنهاي يعني احمدي نژاد بود كه با اجراي سياستهاي ماجراجويانه و ندانم كاريها و بي لياقتيها و نادانيها و... اقتصاد ورشكستهي كشور را از آن چه بود نيز ورشكستهتر كرد و البته تحريمها و فشار آن بر اقتصاد كشور و شرايط زندگي مردم.
معلوم است كه خامنهاي و كارگزارانش با در دست داشتن مطبوعات و وسائل ارتباط جمعي و سركوب مخالفان ميتوانند در حرف و با دروغ وضعيت واقعي جامعه را وارونه گزارش دهند و بپندارند كه با دروغ و تزوير سر واقعيتها را كلاه گذاشتهاند. ولي سر اقتصاد و قوانين حاكم بر آن را نميتوان با تبليغات دروغين يا حتا راستين كلاه گذاشت و آنها را فريفت. قوانين اقتصاد نه شيعهي آلعبا هستند، نه ايمان آوران به ولايت فقيه و نه ذهنيتي دارند. بلكه مانند نيروهاي طبيعي كور عمل ميكنند. براي قوانين اقتصاد سرمايه دارانهي ناقصالخلقهي ايران بي تفاوت است كه نظام سياسي نظام الهي است يا شيطاني. عملكرد آنان تابع قوانين ذاتي آن اقتصاد است. خامنهاي ميتواند روزانه صدبار تحريمها را به سخره بگيرد، قطعنامههاي تحريمي شوراي امنيت را ورق پاره بنامد، سال را سال حماسهي اقتصادي و فائق آمدن بر موانع ايجاد شده توسط تحريمها نامگذاري كند. ولي واقعيتهاي اقتصادي اقتصاد را بيتفاوت به اين رجزخوانيها به سوي انحطاط، ركود، بيكاري و ورشكستگي ميراند. و در نهايت خامنهاي چارهاي برايش باقي نميماند جز تسليم در برابر واقعيتهاي اقتصادي و پيآمدهاي اجتماعييِ آن و از ترس شورش و قيام مردم تسليم شدن ذليلانه و زانو زدن در برابر «دشمن بزرگ» يعني آمريكا. و آن اپوزيسيون سادره لوح، وامانده و بدبخت اين تسليم ذليلانه را به عنوان «نرمش قهرمانانه» ميپذيرد و آن را به خود، به حاكمان غاصب و مردم تبريك ميگويد؟؟ چه بي شرمي!
اپوزيسيون به جاي تبريك و هورا كشيدن براي امضاي متن ژنو 2 بايد آن را به عنوان آن چه در واقع هست، تسليم ذليلانهي خامنهاي، معرفي كنند و او را مسئول وضعيتي اعلان دارد كه در ايران بوجود آورده است. خامنهاي، حاميان و كارگزارانش را مورد سئوال و مؤاخذه قرار دهد كه اگر قرار بود بدينگونه تسليم شوند پس آن همه رجز خوانيها، تهديدها و خط بنفش و قرمز كشيدنها براي چه بود. چرا ميلياردها دلار از ثروت مردم را به باد دادند و صرف ساختن مؤسساتي كردند كه هيچ نيازي را از كشور و مردم برآورده نميكند. چه سودي نصيب اقتصاد ايران از صرف آن ميلياردها دلار شد. آن ميلياردها دلار به اقتصاد ايران تزريق نشد بلكه به جيب سرمايه داران و شركتهاي آمريكائي، اروپائي، روسي، چيني و... رفت. و به دليل خريد از بازار سياه به قيمتهاي چند برابر!
كساني كه دچار اين تصور خام هستند كه با تخفيف تحريمها و يا حتا لغو تمامي آنها و به راه افتادن چرخهاي اقتصاد- اقتصادي كه در رژيم آخوندي در انقياد سياست قرار دارد و نيازهاي اساسييِ نظام اسلامي بر آن حاكم است و ضرورتن بر آن منافع گروهي، جناحي، منافع آقاها و آقازادهها و بيتهاي گوناگون برتري دارد، هرگز در مسير رشد در چاچوب امكانات و استعداد كشور از لحاظ منابع طبيعي و انساني نخواهد افتاد- رفته رفته فضاي سياسي نيز باز خواهد شد و مردم از آزاديهاي بيشتري برخوردار خواهند گرديد، اين واقعيت را از نظر دور ميدارد كه باز شدن فضاي سياسي حتا در حدي محدود به اين معني است كه دير يا زود به طرح سئوالهاي اساسي دربارهي حوادث و وقايعي كه در سه دههي اخير در ايران و خارج از ايران روي داده است خواهد انجاميد و مسائلي مانند كشتارها، قتلها، زنداني كردنها، شكنجهها، خورد و بردهاي اموال عمومي، رانت خواريها، خودسريها، كشتار 67، سركوب جنبش سبز، كهريزك، به باد دادن ثروت كشور در اجراي برنامهي بيهودهي هستهاي، قضاوتها و صدور فرمانهاي ناعادلانهي قضات گوش به فرمان ووو ضرورتن مطرح خواهند شد و مردم خواهان معرفي مسئولان و عاملان اين وقايع و دادگاهي شدن آنان خواهند گشت. چنين امري خواه و ناخواه دامن تمامي مسئولان را در اين سه دهه از رهبر و بيت رهبري و خمينيست و اصولگرا و اصلاح طلب و... خواهد گرفت و كل نظام را با بحراني كنترل نشدني روبرو خواهد كرد. حاكمان نظام اسلامي و در راس آنها فقيه دون قدر خامنهاي كه خود به خوبي بر دامنهي جنايتها و خيانتهاي خود آگاهند، به اين دليل واضح و آشكار هرگز تن به باز شدن فضاي سياسي و اجتماعي نخواهند داد.
از باب مثال در صورت وجود آزادي، حتا آزادي نسبي، از ولي دون قدر خامنهاي سئوال خواهد شد كه اگر نظام شما عباس خلعتبري را به همراه جمعي در دادگاه انقلاب به رياست خلخالي در 22 فروردين 1358، يعني فقط چند ماه پس از به قدرت رسيدن خميني، به اين جرم كه با وجود ذخائر عظيم نفت و گاز، قرارداد ايجاد نيروگاه اتمي امضا كرده است و اين كار تضييع بيتالمال بوده است به اعدام محكوم كرد و حكم همان زمان در زندان قصر اجرا شد و خبر آن با تيتر درشت در نشريهي «جمهوري اسلامي» با عنوان «نيروگاههاي هستهاي: خيانت آشكار به خلق ما» درج گرديد، آيا شما كه سالها با اصرار و يك دندگي همان جرم عباس خلعتبري را مرتكب شدهايد و ميلياردها دلار از همان بيتالمال را تضييع كرده خرج نيروگاههاي هستهاي نمودهايد، مشمول همان حكمي كه نظامتان دربارهي خلعتبري صادر و اجرا كرد، جكم اعدام، نميشويد؟ آيا شما نيز فقط به جرم همين يك جنايت و خيانت به بيتالمال مردم نبايد اعدام شويد؟
هر روز كه اين نظام به عمر ناميمون خود ادامه دهد ايران يك روز به ورطهي نابودي نزديكتر ميشود. اين نظام خيانت و جنايت اصلاح پذير نيست. تنها راه رستگاري سرنگون كردن آن است و آن هم هر چه زودتر. و چنين باد!