به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۲

مصاحبه پیرامون گروه ارانی موسوم به «۵۳ نفر»

با خسرو شاکری (استاد بازنشسته­ی تاریخ در پاریس)
با توجه به کشتار کمونیست های دگراندیش ایرانی و انیرانی در شوروی آن زمان و توطئه­ی رخنه در گروه ارانی، کسی که هیچ وجه مشترکی با شوروی و کمینترن استالینی نداشت (و به قول اردشیر اُوانسیان  با نام مستعار فولاد، استالین) و مخالفت با تروتسکی را امر چپی های ایرانی نمی دانست، پرسیدنی است که چه کسانی در آن زمان مشخص خواستار از میان برداشتن ارانی و نزدیکان وی بودند؟
اگر دستگاه رضا شاه خواستار این امر نبود، چرا سرپاس مختاری بر این امر اصرار می ورزید و، بنا بر شهادت هایی که در دادگاه محاکمه قاتلان ارانی داده شد، تمام کوشش مسؤولان زندان به دستور رئیس شهربانی سرپاس مختاری این بود که با انداختن وی به سلول سرد سیمانی یک بیمار تیفوسی، بدون لباس، غذای مکفی و بدون دارو،  قتل تدریجی او را فراهم آورند و از به کار بردن لفظ مرگ او هم اِبایی نداشتند؟ این امر نشان می دهد که سرپاس مختاری انگیزه­ی دیگری به غیر ازمخالفت دستگاه رضا شاه با اندیشه های چپی داشت. آیا انگیزه­ی وی همان انگیزه­ی دستگاه ترور و اختناق استالین نبود، که در همان زمان کمونیست های دگراندیش ایرانی، چون سلطانزاده، ذره، حسابی، مرتضی علوی، و ...،

اينطور كه از برخي منابع و گفته ها و خاطرات برمي آيد، ظاهرا ۵۳ نفر عبارت است از تجميع گروه (حلقه) اراني كه دنيا را منتشر مي كردند با گروه كامبخش. اين دو گروه قبل از دستگيری چه رابطه و مراوداتی با هم داشتند؟
این درست است. در آغاز، پس از بازگشت از آلمان در آخر سال 1928/1307، ارانی، به دنبال فعالیت هایی که در آلمان انجام داده بود، در صدد بود یک جریان فکری به راه اندازد که آهسته آهسته جوانانی را تربیت کند که بتوانند به نوبه­ی خود معلمان اجتماعی در کشوری شوند که، نه فقط از نظر فنی و علمی عقب افتاده بود، بلکه از نظر فرهنگی نیز طی سده ها دچار رکود شده بود. نظرات او در مجله دنیا درباره­ی «منورالفکران» در جامعه­ی ایران نشان می دهد که وی فکر می کرد می بایستی نسلی را تربیت می کرد که از گونه­ی دیگری می بود. تماس او با مرتضی علوی در برلن، که ماهنامه پیکار را بر ضد رضاشاه منتشر می کرد، و به احتمال قوی برایش مطلب هم می فرستاد، نشان می دهد که هدف ارانی سیاسی بود، اگرچه در ایران از کار سیاسی خودداری می کرد. همین خواست ادامه­ی تماس با مرتضی علوی بود که او را وادشت تا در بازگشت از سفری به برلن در مسکو توقف کند و با علوی دیدار تازه کند. اما با شگفتی دریافت که علوی در مسکو نبود و به آسیای مرکزی فرستاده شده بود. با توجه به آشنایی او با آنچه در شوروی می گذشت، او دانست که دورکردن علوی از مرکز فعالیت های کمونیسم جهانی بی دلیل نبود. از همین رو، در بازگشت به کشور او تنها یک شماره­ی دیگر از دنیا را منتشر کرد و سپس به عمر آن پایان داد. متأسفانه، روشن نیست وی به چه امیدی پس از تماس نصرالله اصلانی (کامران)، دست پرورده­ی کامبخش و «نماینده»ی حزب کمونیست ایران که دیگر وجود خارجی نداشت و تقریباً همه­ی رهبران و کادرهای آن توسط کمینترن استالینی برکنار شده بودند و بزودی از میان برداشته شدند قبول کرد که با کامبخش تماس هایی داشته باشد که بعدها کامبخش و دیگران آن را چون «تجدید حیات» حزب کمونیست نامگذاری کردند. این امر موجب شد که کامبخش توانست از کار آرام و مخفی ارانی سر در بیاورد، و با صحنه سازی تئاترهای تحریک آمیزِ «عسس مرا بگیر» محمد شورشیان در اهواز، که بخاطر گذر غیرقانونی از مرز شوروی تحت تعقیب بود، دستگیر شود و تماس با کامبخش و، در نتیجه کامبخش با ارانی، را لو دهد و موجبات دستگیری ارانی و نزدیکان او را فراهم آورد، وآب باریکه­ی گروه فکری ارانی نزد پلیس سیاسی لو برود و بقیه­ی قضایا که منجر به نابودی ارانی شد. دستگاه کمینترن استالینی دقیقاً از تفکر ارانی و اقدامات او در آلمان و رفقای آلمانی او، چون مونسنربرگر (Willi Münzenberg)، از رهبران حزب کمونیست آلمان که چند سال بعد، پس از فرار به فرانسه، توسط عمال استالین به قتل رسید، مطلع بودند، علاوه براینکه از نزدیکی وی با مرتضی علوی که کمینترن از حزب کمونیست ایران، که دیگر وجود نداشت، اخراج شده و به آسیای مرکزی تبعید شده بود آگاه بودند و او را همچون عنصر خطرناکی در نظر داشتند و بایستی از میان برداشته می شد. بی احتیاطی ارانی موجب شد که عامل سرسپرده­ی کمینترن استالینی (و عضو سازمان امنیت شوروی) به نام عبدالصمد کامبخش (با نام قنبراف) از کار وی سر در بیآورد و گروه مطالعاتی او را همچون یک گروه کمونیستی فعال به پلیس بشناساند. قرار کامبخش پس از دستگیری در یازدهم اردیبهشت 1316 (بنگرید به برگه­ی بازجویی نخست او در تقی آرانی در آینه­ی تاریخ، ص 152) و دستگیری مجدد او در 22 اردیبهشت، به نحوی که وانمود شود او پس از ارانی دستگیر شده بود، نشان از توطئه ای با همدستی پلیس سیاسی رضا شاه دارد که، نه فقط قصد دستگیری ارانی و نزدیکان او را داشت، بلکه می خواست به نزدیکان ارانی بقبولاند که این ارانی بود که آنان را لو داده بود توطئه ای که موفق بود و همه، بنابراین باور، تا شروع قرائت پرونده های بازجویی در برابر همگان پذیرفته بودند که ارانی خیانت کرده بود و او را بین دستگیری ها و قرائت پرونده ها تحریم و منفرد ساخته بودند. بدین سان، بی احتیاطی ارانی در تماس با کامبخش، که وسیله­ی اصلانی (کامران) برقرار شده بود، منجر به نابودی گروه و قتل ارانی در زندان شد. بخش دیگری ازین توطئه کوشش رئیس شهربانی رضاشاه سرپاس مختاری برای قانع کردن پادشاه بود که گویا ارانی و یاران او جاسوسان شوروی بودند و می بایستی در دادگاه نظامی محاکمه می شدند دادگاهی که می تواآنان، چون مرتضی دکتر یزدی، ایرج اسکندری، دکتر محمد بهرامی، بزرگ علوی، و ... از خانواده های با نفوذ برخاسته بودند، اقوام آنان توانستند به رضاشاه بقبولانند که گروه تنها یک گروه مطالعاتی بود نه بیش. لذا، پرونده­ی آنان، برغم میل سرپاس مختاری، به محکمه­ی دادگستری ارجاع شد.[1] اینکه انگیزه­ی سرپاس مختاری برای قبولاندن پرونده­ی دستگیر شدگان چون پرونده­ی «خیانت» و محاکمه در محکمه­ی نظامی، لذا اعدام، دستکم در مورد ارانی، چه بود بروشنی دانسته نیست. مسلم است که دستگاه حاکمه و شخص رضا شاه در پی این امر نبودند، وگرنه هیچ عاملی نمی توانست مانع و رادع آنان در محاکمه­ی نظامی و لذا قتل عناصری از گروه بوده باشد.
با توجه به کشتار کمونیست های دگراندیش ایرانی و انیرانی در شوروی آن زمان و توطئه­ی رخنه در گروه ارانی، کسی که هیچ وجه مشترکی با شوروی و کمینترن استالینی نداشت (و به قول اردشیر اُوانسیان با نام مستعار فولاد، استالین) و مخالفت با تروتسکی را امر چپی های ایرانی نمی دانست، پرسیدنی است که چه کسانی در آن زمان مشخص خواستار از میان برداشتن ارانی و نزدیکان وی بودند؟ اگر دستگاه رضا شاه خواستار این امر نبود، چرا سرپاس مختاری بر این امر اصرار می ورزید و، بنا بر شهادت هایی که در دادگاه محاکمه قاتلان ارانی داده شد، تمام کوشش مسؤولان زندان به دستور رئیس شهربانی سرپاس مختاری این بود که با انداختن وی به سلول سرد سیمانی یک بیمار تیفوسی، بدون لباس، غذای مکفی و بدون دارو،  قتل تدریجی او را فراهم آورند و از به کار بردن لفظ مرگ او هم اِبایی نداشتند؟ این امر نشان می دهد که سرپاس مختاری انگیزه­ی دیگری به غیر ازمخالفت دستگاه رضا شاه با اندیشه های چپی داشت. آیا انگیزه­ی وی همان انگیزه­ی دستگاه ترور و اختناق استالین نبود، که در همان زمان کمونیست های دگراندیش ایرانی، چون سلطانزاده، ذره، حسابی، مرتضی علوی، و ...، را که نظام استالینی را برنمی تابیدند به قتل می رساند؟ همان سرپاس مختاری که حتی سروان جهانسوز، مترجم نبرد من هیتلر را ترجمه کرده بود، در کشوری محاکمه و اعدام کرد که خود هوادار هیتلر بود؟ از چه رو رئیس شهربانی کشوری که خانواده­ی سلطنتی آن طرفدار هیتلر بود بایستی یک افسر شوونیست ایرانی طرفدار هیتلر را به قتل برساند؟ مگر آنکه این رئیس شهربانی فرزند افسر قزاق تربیت شده­ی روسیان تزاری و رئیس نظمیه در عصر قاجار همچون بسیاری از روسوفیل های ایرانی دوران تزاری، چون رئیس دربار رضا شاه سردار معظم خراسانی تیمورتاش، همانند افسران ارتش تزاری، پایبند به خدمت به روسیه­ی مقدس (Sainte Russie/ Святая Русъ) بوده باشد، چه بلشویک چه نه! پس از شهریور 1320، دادستانی که سرپاس مختاری و دستیاران اش را محاکمه می کرد، در دادگاه اظهارداشت: «از گفته­ی شهود، که سابقاً در مورد اثبات قتل به آنان استناد کردیم، مسلم می شود که مختاری دستور قتل ارانی را صادر کرده بود. ...» ارانی حود در دادگاه گفت: «به من می گفتند: "فرمودند آنقدر شکنجه بدهید که هرچه شما می خواهید اقرار کند؛ شکنجه به قصد کشت باشد؛ اگر مرد هم به دَرَک."» بدین سان، تماس کامبخش، تربیت شده­ی روسیه تزاری و وفادار به «روسیه­ی مقدس،» با ارانی، نه تنها نابودی گروه وی و قتل خود او را فراهم آورد، که حتی شاگردان او را برای همیشه مطیع برادر بزرگ کرد.

*اگر چه در آستانه­ی تشکیل دادگاه معلوم شد كه كامبخش افراد را لو داده بود، اما آن زمان كامبخش توانسته بود به اغلب افراد بقبولاند كه اراني همه را لو داده بود. اول، اينكه كامبخش چگونه توانست اين نظر را به بقيه بقبولاند؛ نكته­ی ديگر اينكه برخورد افراد با اراني قبل از دادگاه چگونه بود و بعد از دادگاه چگونه شد؟
پاسخ این پرسش را تا حدی در بالا دادم و اکنو کمی بیشتر به آن می پردازم. سند بازجویی نخست کامبخش[2] نشان می دهد که او یک هفته پیش از ارانی دستگیر شده بود و، به قول ارانی، وی طی چند ساعت رساله ای نوشت که ارانی در ششماه هم نمی توانست بنویسد اشاره ای که می فهماند ارانی می دانست کامبخش باید وقت بیشتری داشته بوده باشد برای اینکه آن «رساله» را برای پرونده سازی پلیس تنظیم کند. پرسیدنی است که کامبخش به دستور چه کسی چنین رساله را نوشته بود؟ چه لزومی داشت وی در حدود چهل نفر را لوبدهد و با پلیس سیاسی قراربگذارد که این ارانی بود که آنان را لوداده بود؟ آیا این در آنِ واحد کوششی برای تخریب گروه و تخریب ارانی در چشم دیگران نبود؟ در نتیجه، برخلاف آنچه هر کدام از خاطره نویسان از گروه مدعی شده است که همه، به جز خود وی، ارانی را تحریم کرده بودند، همه بلااستثناء در دام مشترک پلیسی سیاسی و کامبخش فروافتاده بودند. این شیوه­ی کاری است که پلیس های سیاسی روسیه، از اوخرانا در عصر تزاری تا کی.جی.بی. در عصر شوروی، و ... به کار می بستند. اما این فریب خوردن طرف دیگر هم دارد: ساده لوحی و بی تجربگی فریب خوردگان، کسانی که براحتی در دام افتادند و یک لحظه به خود تردید راه ندادند که چگونه ممکن بود مردی دانشمند، فروتن، وپرهیزکار چنین عمل شنیعی را علیه همه­ی رفقای خود انجام داده بوده باشد؟ این خامی سیاسی، حتی پس از آشکار شدن همدستی کامبخش با پلیس سیاسی و همه­ی عواقب آن ادامه یافت، تا حدی که این خوش باوران، که می دانستند که برنامه­ی قتل ارانی طرح دستگاه پلیس سیاسی رضاخان بود، از خود نپرسیدند چرا سرپاس مختاری چنان طرحی را به اجرا گذاشته و ارانی را طی دو سال زجرکش کرده بود. این ساده لوحی از ایمان آنان به شوروی سرچشمه می گرفت که درنیافته بودند که ریشه­ی آن قتل و محاکمات مسکو، که خبرهایش به درون زندان هم می رسید، یکی بود، خامی سیاسی ای که در سراسر عمرِ حزب توده ادامه یافت، حتی هنگامی که خواستند کامبخش را به حزب توده راه ندهند، اما زیر فشار کنسول آن سفارت علی علی اف به آن تن دادند؛ پس از اعتراض اولیه به تشکیل فرقه­ی دمکرات آذربایجان و دولت خودمختار در آن خطه، دو تن از اعضای هیئت اجرایی (بهرامی و الموتی) پس از «توضیحات» سفیر و کنسول علی اف، طی نامه ای به حزب کمونیست شوروی «تابعیت» خود از آن حزب را رسماً اعلام داشتند؛[3] چون رسیدگی به همدستی کامبخش با پلیس را نماینده­ی حزب کمونیست شوروی در پلنوم چهارم منع کرد، آنان پرونده را بستند؛ رادمنش را به دستور شوروی برکنار کردند و اسکندری را به جای او نشاندند؛ و سپس اسکندری به همان ترتیب برکنار و کیانوری را بجای او نشاندند؛ الخ ... . البته، این خامی اولیه ناشی ازبی تجربگی طی سال ها تبدیل به عادتی اسارت آور شد، که ترک اش دیگر میسر نبود. در نتیجه، حتی به هنگام چاپ دفاعیه ای که ارانی درد دادگاه ارائه داده بود، بخش هایی از آن را که به کامبخش مربوط می شد سانسور کردند.
*بعد از درگذشت اراني كامبخش تلاش كرد او را مصادره كند و از او بت بسازد. چرا بقيه­ی افراد، كه از ماهيت و نيت او آگاه بودند، در مقابل او نايستادند وعليه او دست به افشاگري نزدند؟
در همان روزی که خبر درگذشت ارانی از زندان موقت به زندان قصر رسید، شاگردان ارانی در سلول های خود عهد کردند که راه او را ادامه دهند. اما چنین نشد. پس از آزادی زندانیان سیاسی در فردای استعفای رضاشاه، کامبخش، برغم تمایل اولیه برخی چون اسکندری و بهرامی، با فشار کنسول شوروی علی علی اف به حزب توده واردشد، به شرط آنکه ایران را ترک گوید و برای کار در بخش فارسی رادیو باکو به آن شهر برود تا از محیط حزب توده دورباشد. در هماجا بود که وی گزارش سری خود را پیرامون فاجعه­ی 53 نفر برای کمینترن نوشت و به مشاور امنیتی استالین، شخصی به نام فیتین، داد، و سپس فیتین آن را برای رئیس بین الملل کمونیست فرستاد. در پایان همین گزارش بود که وی، در عین متهم کردن ارانی به ضدیت با کمونیسم و ایراد افتراهای دیگر، توصیه کرد که: «به طور كلي، خاطره­ی او نبايد به هيچ مناسبتي تير‌گي يابد يا به آن خدشه واردآید. ما بايد از او همچون بهترين انقلابي و مبارز براي كمونيسم و كسي كه زندگي خود را براي انقلاب كبير كمونيستي از دست داد ياد كنيم.» البته، تنها بخاطر این توصیه نبود که رهبران حزب توده همان ارانی را، که بدون کوچکترین تعمقی عامل حبس و شکنجه­ی خود دانسته و به مدت یک سال تحریم و منفرد کرده بودند، مدح و ثنا گفتند. آنان از همان درون زندان چنین تعهدی کرده بودند. توصیه­ی کامبخش برای ارائه یک تفسیر سوویتی از ارثیه­ی فکری او بود که صدو هشتاد درجه با منش فکری و اهداف ارانی تغایر داشت. شاکردان ارانی در رهبری حزب توده بعدها نیز اعلام داشتند: «با او عهد کردیم که راه و روشی را که او پیش گرفته بود ادامه داده، مقصودی را که او برای آن جان خود را فدا کرد هدف خود دانسته، سعی کنیم، مانند او از هیچ چیز خود دریغ نکرده، مبارزه­ی او را در راه آزادی ایران و رهایی طبقات ستمدیده از مذلت و فلاکتی که گرفتار آن هستند، ادامه دهیم،»[4] کاری که هرگز نکردند. یا دکتر مرتضی یزدی، که در زندان شکست و دست همکاری به سوی رژیم شاه دراز کرد، بر مزار ارانی گفته بود: «ارانی در زندان، در موقع استنطاق، در برابر زجر و شکنجه، و در سلول مرگ، یا در کریدور 3 زندان موقت، همه جا با خونسردی و شهامت غیرقابل تصور[ی] و با قدرتی فوق طاقت بشری با دستگاه ارتجاعی مبارزه می کرد، و هرگز روحیه­ی قوی خود را از دست نداد؛ تا دم مرگ با دشمن جنگید، و کوچکترین خواهش و درخواست از دژخیمان سنگدل و زندان نکرد،» درست آنچه یزدی به جا نیآورد. او افزود «حزب توده­ی ایران یک نمونه­ی بارز از فعالیت اجتماعی و سیاسی رفقا و شاگردان مدرسه­ی ارانی است. ما شاگردان مدرسه­ی او هستیم. باید از وی سرمشق بگیریم و در مقابل صدمات روی عقیده[ی خود] ثابت باشیم. از زجر، حبس، و کشته شدن مانند او نترسیم؛ پیش برویم تا ایدآل های او را عملی کنیم . برماست که در راه نیل به هدف بزرگی که دکتر ارانی جان خود را در راه آن هدف فدا نمود بیش از پیش بکوشیم راهی را که او انتخاب کرد تعقیب کنیم و در این را از هیچگونه مشکلاتی نترسیم. مقصود واقعی ما واژگون ساختن این اساس ارتجاعی فاسد و برپاکردن حکومت دموکراسی توده است.»[5]
اما دیدیم که هیچ یک ازین رهبران به هیچ یک از آمال ارانی پایبند نماندند. نه تنها در برابر تحمیل کامبخش به عضویت در حزب توده، نمایندگی او در مجلس به نام حزب توده، عضویت او در کمیته­ی مرکزی تا روز مرگ اش و هیئت اجرایی حزب، هیچگاه در برابر فشار شوروی نایستادند، بل ارانی را در عمل فراموش کردند. آن شاگردان ارانی که به اسارت درآمدند، نه تنها تحمل آنچه را که چون درس زندگی ارانی به اعضای حزب توصیه می کردند و کم نبودند اعضایی که آن درس را رعایت کردند بلکه تسلیم شدند و توصیه­ی خود را به اعضای حزب براحتی فراموش کردند. آن دسته از شاگردان ارانی که در مقام تصمیم گیری حزب توده قرارگرفتند، چنانکه دو تن از اعضای حزب در نامه­ی مورخ 25 مهرماه 1325 به ک.م. حزب کمونیست شوروی نوشتند كه حزب توده «در همه¬ی موارد و هميشه از حزب كمونيست اتحاد شوروى تابعيت خواهد كرد.»[6] و این طبیعی بود، زیرا از همان روزی که سرهنگ سِليُوكُف (رئيس ركن دوم اداره­ی سوم اطلاعات ارتش سرخ) در ایران، به سلیمان میرزا پیشنهاد تشکیل حزبی را کرد، نظرش این بود: اکنون که «مناسبترين وضع براي ايجاد حزب مورد نياز» وجو.دداشت، «به اقدام شما [اسكندري] كمك رسانده خواهد شد، به شرط آنكه [اهداف] آن [حزب] مغاير با منافع ما [شورويان] نباشد.» (ت.ا.)[7] از همان سنگ نخست بنا گـژ نهاده شد. بدین سان آنان، نه فقط نمی توانستند افشاگری کنند چه سر نخ در دست برادر بزرگ بود بلکه حتی بایستی در ستایش کامبخش نیز می نوشتند.[8]
*دو سال بعد از مرگ اراني اعضاي باقي مانده 53 نفر و افراد ديگري سر قبر اراني رفتند و با اعلام وفاداري به او موجوديت حزب توده را اعلام كردند. به نظرتان اعضاي اصلي تشكيل دهنده­ی توده تا چه مقدار به اراني وفادار بودند و آيا كامبخش و گروه او در بين توده اي ها غلبه و اكثريت نداشتند؟
صراحتاً می توان گفت هیچ یک از شاگردان ارانی، که در گروه 53 نفر دستگیر و محاکمه شدند، براستی به آرمان های ارانی وفادار نماندند، آرمانی که عبارت بود از سوسیالیسمی دمکراتیک و هومانیستی از طریق ارتقاء سطح فرهنگ جامعه چه بدون ارتقاء سطح فرهنگی و علمی جامعه و نیز دمکراسی نمی توان به سوسیالیسم دست یافت. تجربه­ی شوروی و بلوک باصطلاح سوسیالیستی و عواقب دردناک آن عقب ماندگی اقتصادی و رشد اندیشه ها، از کس سو، و رفتار نژادپرستانه علیه مردمان غیر روس یا خارجی در آن کشور های، بویژه اتباع جمهوری های مسلمان شوروی، از دیگر سوی. این منش غیر دمکراتیک و فساد اجتماعی همه حاکی از آن است که نمی توان سوسیالیسم را در کشورهای عقب مانده به زور سرنیزه برپا کرد. البته، کسانی که امروز خود را «زرنگ تر» از لنین فرض می کنند می توانند چنان ادعایی بکنند، اما این خود نشانه­ی آن است که نه فقط نفهمیده اند ارانی چه می گفت، چه می خواست، و شیوه­ی تحلیل و منش فکری او چه بود، بلکه، بالاتر از آن، هویدا می سازند با آنچه پایه گذاران مارکسیسم می گفتند کوچکترین آشنایی ندارند.
به هنگام تأسیس حزب توده دست پروردگان کامبخش نقش مهمی در طراحی خط حزب توده نداشتند، چه غالب آنان عناصر کم سوادی بودند که نمی توانستند به سطح رهبری ارتقاء یابند. خود کامبخش هم به «تبعید» باکو فرستاده شد. بنابراین، آنچه به نام خط مشی حزب توده شهرت یافت ساخته و پرداخته­ی نزدیکان ارانی بود که طی چند سال زندان تحت تأثیر افکار کمینترنی برخی زندانیان شورویست چون اردشیر اوانسیان و رضا روستا قرارگرفته بودند، به نحوی که خود اسکندری می آورد که در فردای آزادی برای کسب کمک به همراه رضا روستا به سراغ یک کارمند شوروی رفتند. از دیگر سوی نیز، برنامه­ی پیشنهادی آنان از طرف سلیمان میرزا به سرهنک سِلیُوکُف و سپس دیمیتروف داده شد، و وی آن را برای تأیید نزد استالین و دیگر سران شوروی فرستاد. می بینیم که بود و نبود کامبخش در آغاز در جهت یابی حزب توده تأثیر چندانی نداشت، اما با بازگشت او و کنترل تشکیلات و سازمان نظامی توسطً کامبخش عملاً حزب توده را، از طریق او و سپس کیانوری، در اختیار برادر بزرگ قرارداد. همه­ی اشتباهات حزب توده از طریق این دو مجرا صورت گرفتند و، نه فقط موجب آفرینش فاجعه هایی یکی پس از دیگری شد، بلکه، مهمتر اینکه، طرز فکر قالبی استالینیستی و وابسته ای که آنان از طریق نشریات، حوزه ها، و دیگر نشریات در میان اعضاء و هواداران اشاعه دادند نمی توانست جز به فاجعه های متعدد منجر نشود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1] در این باره اسکندری در خاطرات (ص 83) توضیحی دارد.
[2] بنگرید به خ. شاکری، تقی ارانی در آینه ی تاریخ، ص  152.
[3] متن نامه­ی اعتراضی کمیته­ی مرکزی حزب و نامه­ی آن دبیر حزب بزودی در کتاب زیر منتشر خواهد شد: خسرو شاکری، شالوده شکنی یک افسانه. ...
[4] سخنرانی بزرگ علوی بر مزار ارانی (رهبر، 16 بهمن 1322).
[5] نطق دکتر یزدی بر مزار دکتر ارانی (رهبر، 16 بهمن 1322). تأکید افزوده.
[6] متن کامل در خ. شاکری، شالوده شکنی یک افسانه. ...، در دست انتشار.
[7] متن فارسی مذاکرات بر اساس آرشیو شوروی در کتاب پیشین منتشر خواهد شد؛ همان متن نخست به زبان انگلیسی در مقاله­ی زیر منتشر شد:
Cosroe Chaqueri, Cahier du monde russe et soviétique, juillet-septembre 1999.
[8] بنگرید به سخنرانی احسان طبری بر مزار کامبخش که در مقدمه کتاب دو جلدی کامبخش، ن‍ظری‌ب‍ه‌ج‍ن‍ب‍ش‌ک‍ارگ‍ری‌در ای‍ران، لایپزیک 1971، به چاپ رسیده است.

این مصاحبه در مهرنامه، ش 32، آذر 1992 به چاپ رسید)