مصدق وفادار به
قانون ملي شدن نفت و قانون اساسي
آقاي مهندس فريد مرجايي گفت وگويي با دكتر خسرو شاكري درباره كتاب كودتا، نوشته يرواند آبراهاميان با ايشان انجام داده است. متن كامل اين گفت وگو در روزنامه بهار، 8 شهريور 1392 منتشر شده است. اينك گزيده هايي از اين گفت وگو كه به معرفي كتاب يادشده مربوط ميشود را تقديم خوانندگان مي كنيم.
کار آبراهامیان در كتاب كودتا نسبت به
کارهای پیشین او پیشرفت کرده است. اگرچه باید آن را مانند هر کتاب تاریخی با دید
نقادانه خواند، به ویژه در ایران که فرهنگ تاریخی ما ایرانیان در صد سال اخیر نسبت
به دوران بیهقی و مُسکویه بس عقب رفته است.
کتاب آبراهامیان چند بخش دارد: نخست،
تشریح مختصر، اما دقیق، مسئله نفت و کشمکش دکتر مصدق با دو دولت بریتانیا و امریکا
بر سر کنترل نفت ایران توسط دولت منتخب مردم ـ نه چنانکه غربیان می خواستند ـ مستقیماً
به دست شرکتهای نفت یا از طریق بانک بین المللی. اگرچه این تشریح تازه نیست وپیش از
آبراهامیان این کار را به نحو مفصلتری دکتر مصطفی علم در کتاب نفت، قدرت و اصول
(تهران، نشر چاپخش، 1377) انجام داده است، اما چون آن کتاب مفصل و تا حد زیادی
حرفهای است در ایران عنایت زیادی به آن نشد، درحالیکه در امریکا ناشر دانشگاهی اش آن
را چند بار به چاپ رساند. اهمیت کتاب آبراهامیان در این است که این امر را خلاصه تر
و با بيانی آسانتر برای خوانندگان تشریح کرده است. بخش دوم آن درباره کودتای 28
مرداداست که با تکیه به اسناد و مدارک غیرقابل انکار ثابت میکند که چرا وچگونه این
کودتا صورت گرفت. امر کودتا نیز در گذشته برای نخستین بار توسط مارک گازیوروسکی (در
مقاله منتشره درIJMES،
1978) ) و سپس در كتابي که وی با همکاری مالکوم برن (Byrne) منتشر
کرد، آمده است (که این دومی گویا به فارسی برگردانده نشده
است، مگر فصلی از آن توسط دکتر فخرالدین عظیمی، باعنوان «حاکمیت ملی و دشمنان آن:
پژوهشی درکارنامه مخالفان بومی و بیگانه مصدق»، تهران، نگاره آفتاب، 1383). کار
آبراهامیان در موضوع کودتا باز این تفاوت را دارد که این موضوع را بسیار جمع و
جورتر تشریح کرده است و خواننده ایرانی غیرحرفهای راحت تر آن را درک مي كند.
آنچه در این اثر آبراهامیان در درجه
اول اهمیت قرار دارد این است که، برخلاف آثاریادشده در بالا پیرامون کودتا، وی براساس
اسناد و مدارک امریکایی وبریتانیایی ثابت می کند که این تز که گویا کودتا برای
مقابله با«خطرکمونیسم» و «نجات ایران از چنگال کمونیسم» انجام گرفته بود، تز
نادرستی است؛ بلکه، برعکس، علت کودتا این بود که مصدق طی دو سال مذاکره پیرامون کنترل
نفت (از مرحله استخراج تا فروش آن بنابر قیمت بازار جهانی) که در دست ایران بماند، یعنی
اصل حاکمیت ملی ایران که اصل و روح قانون ملی کردن نفت بود، می خواست حقوق ایران
به طور کامل رعایت شود، در حالی که بریتانیا و امريكااز طریق انواع فرمولهای حیله گرانه
می خواستند کنترل نفت را در دست خودبگیرند و به ایران تنها درآمد کمی بیشتر
بپردازند درست همان فرمولی که درقرارداد کنسرسیوم به دولت دست نشانده کودتا دیکته
شد. البته، این نخستینب اری نیست که این تز مطرح میشود، زیرا دکتر مصطفی علم در
کتاب فوقالذکرخود به این تز، هرچند مختصر، پرداخته است.
من در کتابی که ژانویه 2013 منتشر
کردم (خ. شاکری، استالین وترومن: غروب شوکت احمد قوام السلطنه «جناب اشرف». نقدی بر
تاریخنگاری ایدئولوژیک،آلمان، دو جلد 792، صفحه
(aqavastwilight@gmail.com) همین تز را به طور مفصل طرح و تحلیل کردم و با تکیه به اسناد بریتانیا،
امریکا و فرانسه نشان دادم که علت اساسی کودتا منافع اقتصادی غرب از نفت ایران و
همچنین این بود که دول بزرگ غربی می هراسیدند ـ و در گزارشهای محرمانه به آن معترف
بودند که امر ملی کردن نفت ایران سرمشقی برای سایر ملتها در قاره های آسیا، آفریقا و
امریکای لاتین خواهد شد و البته باوجود کودتا چنین هم شد.
افزون بر این، در این کتاب برپایه
اسناد محرمانه انگليس و امريكا همچنین پژوهشهای دانشگاهی ثابت میشود که آن دو دولت،
از همان روزهای نخست وزیری مصدق خواهان براندازی آن بودند و در درجه نخست از طریق
فشارهای مالی واقتصادی؛ اما به تدریج، چون دریافتند که مصدق توانست با موازنه ارزی
وموازنه بودجه کشور، وضعیت اقتصادی را روزبه روز بهتر کند و لذا، سقوط او ازطریق
انهدام اقتصاد میسر نبود برنامه کودتا را ریختند. بنابراین تصمیم به امر کودتا بر
اساس اين دلايل بود: منافع غرب در منابع زیرزمینی ایران و سرزمینهای مشابه و ناتوانی
فشارهای اقتصادی که مصدق موفق شد ترمیم کند.
شاكري در مورد انحلال مجلس هفدهم هم
ميگويد: مجلس هفدهم هم که اکنون به طور مستند ثابت شده است عمده نمایندگانش با دریافت
وجوه ازسفارت بریتانیا و امریکا با سیاست ملی مصدق مخالفت می ورزیدند، به
اساس قانون اساسی خدشه وارد آورد و آن را نقض کرد. اختیاراتي كه مصدق ازمجلس گرفت
قانونی بودند و درعین حال قوانینی که او در چارچوب اختیارات وضع میکرد آزمایشی بودند
و باید پس از شش ماه آزمایش به تصویب مجلس میرسیدند. (در ماه مه ۱۹۵۸ نخستوزیر فرانسه هم با کسب اختیارات
شش ماهه از مجلس به همین ترتیب رفتار کرد). درباره رفراندوم باید تأکید ورزید که آن
اقدام غیرقانونی نبود، چه در قانون اساسی ایران، همانند قوانین اساسی بسیاری
ازکشورهای غربی در آن زمان، رفراندوم ذکر نشده و غیرقانونی اعلام نشده بود. به همین
دلیل در ایتالیا پس از سقوط فاشیسم، دولت موقت برای تعیین سرنوشت کشور بین سلطنت
گذشته و نظام جمهوری از راه رفراندوم نظر ملت را خواست.نخست وزیر ژنرال دوگل هم در
سپتامبر ۱۹۵۸ طی رفراندومی ـ
که در فرانسه،مانند ایتالیا، پیشینه نداشت ـ قانون اساسی جمهوری پنجم را به تصویب
ملت فرانسه رساند. وینستون چرچیل هم در زمان جنگ دوم، با اعلام وضعیت فوق العاده، همه
قوانین اساسی کشور را معلق اعلام کرد و بالاخره محمدرضاشاه هم، که هیچ اختیار قانونی
برای رفراندوم نداشت، در زمستان۱۹۶۳/۱۳۴۱با
برگذاری رفراندومی اصلاحات ارضی و غیره خود را به رأی ملت گذاشت. بنابراین، اقدام
به رفراندوم توسط دکتر مصدق ایرادی حقوقی نداشت. تنها ایرادی که میتوان به مصدق
گرفت این است که ـ به خاطر پرهیز از زد وخورد بین موافقان و مخالفان انحلال مجلس ـ محلهای
اخذ رأی را از هم جداکرد. با این همه، تفاوت آرا آنقدر زیاد بود که نمیتوان گفت این
وضع استثنایی کوچکترین تغییری در نتیجه آرا داشت.
او درباره آزاديهاي زمان مصدق ميگويد:
در هیچ زمانی، نه پیش و نه پس از دولت وی، ایران هرگز آنقدر آزادی نداشت،آنقدر که
همه احزاب آزاد بودند و همه نشریات، از توده ای گرفته تا نشریات دست راستی ـ که
اکنون به اعتراف مأموران انگلیسی و امریکایی در ایران، ثابت شده است با بودجه اینتلیجنس
سرویس و سیا اداره میشدند ـ شب و روز بیمحابا هر ناسزایی را که میخواستند
نثار شخص نخست وزیر ووزرای او، به ویژه وزیر خارجه ـ دکتر فاطمی ـ میکردند؛ آزادی ای
که حتی درغرب هم دیده نشده است. البته بعضی از روزنامه های توده ای گاه به خاطر فحاشی به
مقام سلطنت (که طبق قوانین کشور قدغن بود) توسط مقامات قضایی توقیف، امافردا
همانها با نامهای دیگری منتشر میشدند (مثلاً به سوی آینده ← رزم آوران). بنابراين نق نقهای تودهای ها
از آن زمان تاکنون علیه دکتر مصدق ناعادلانه بود چراکه او در این امر مسئولیتی
نداشت.
در مورد آخرين پيشنهاد انگليس و
امريكا و عدم قبول آن ازسوي مصدق ميگويد: انتقادهايي كه به مصدق ميشود درست نيست و
جز بقایای تبلیغات کاذبانه دولتهای بریتانیا و ایالات
متحده امریکا و روزنامه های آن کشورها نیست، چنانکه دربالا رفت، نه تنها گزارشهای
محرمانه آن دو دولت در آن زمان نشان میدهند که مصدق توانست در برابر بایکوت اقتصادی
و نفتی بریتانیا و امریکا سیاستهایی را اتخاذ کند که وضع اقتصادی را بهبود بخشد،
بلکه تحقیقات علمی در سالهای اخیر نیز ثابت میکنند که حتی، باوجود قطع درآمد نفت،
هنگام کودتای 28مرداد ذخیره ارزی ایران هم از دوران پیش از مصدق و هم در دوران
زاهدی با همه کمکهای مالی امریکا، مثبت و موفق بود. درست به دلیل اینکه آن دو دولت
ازسقوط دولت مصدق در اثر بحران اقتصادی قطع امید کرده بودند، ناگزیر ازاقدام به
کودتای نظامی شدند. متأسفانه توجه نميكنند که گیر تمام قضیه در همینجاست. اگر
مصدق، مثلاً پیشنهادهای امریکاییان دایر بر سپردن استخراج و فروش نفت را به بانک بین المللی
میسپرد، او قانون ملی کردن نفت و بنابراين اصل حاکمیت ملی ما را بر منابع طبیعی کشور
نقض میکرد و حیثیت نهضت را به باد میداد. برای اینكه موضع درست مصدق را باوجود
شکست نهضت بفهمیم باید همه اسنادمحرمانه دیپلماتیک را که تاکنون آزاد شده اند
مطالعه کنیم و دچار احساسات نشویم. اصلی که مصدق بر آن پا میفشرد اصل حاکمیت ملی
بود که بدون آن هیچ ملتی نمیتواند شرف ملی خود را حفظ کند. حتی شاه در سالهای آخر
حکومتش به این امر اقرار کرد و خواست نفت ایران را از نو ملی کند!
کتاب كارنامه مصدق كه در دست انتشار
است، اثری مشترک است که چهار دفتر آن را شخصی که خواسته است ناشناس بماند در زمان شاه
نگاشت و دو دفتر دیگر آن را براساس اسناد و مدارک آرشیوهای خارجی، خود من نوشته ام.
در این کتاب تمام فعالیتهای مصدق، ازدوران جوانی تا شهریور 1320، دوران نمايندگي
او در مجلسهای چهاردهم و شانزدهم، عهدنخست وزیری او و تدارک کودتا با شرکت دربار و
عمال داخلی استعمار بریتانیا وامریکا در جزئیات بررسی میشوند.
دست آخر همچنین باید یادآور شد که
کتاب اخیر آبراهامیان معایبی نیز دارد که نمیتوان از آنها گذشت. یکی از آنها
واردآوردن اتهام همکاری حسام لنکرانی، از کادرهای بالای شبکه مخفی حزب توده و دوست
نزدیک خسرو روزبه، بااینتلیجنس سرویس و عمال داخلی آنان برادران رشیدیان است، درست
همانند اتهام مشابهی که دونالد ویلبر به دکتر حسین فاطمی وارد آورده است. وی می گوید
که حسام لنکرانی که به اعتراف شخص روزبه، یکسال پیش از 28 مرداد 1332 (شهریور
1331) به تصویب هیئت اجرایی حزب توده، توسط روزبه و یاران نزدیکش به قتل رسیده بود
به خانه یکی از روحانیون بمبی افکنده و با ارسال نامه های تهدید به مرگ، اسباب تحریک
روحانیون را علیه نهضت ملی فراهم آورده بود. این افترای ناشیانه به کسی که یکسال پیش
از کودتا قربانی حزب توده شده بود ازاعتبار یک تاریخنگار می کاهد. نمونه دیگر تحریف
متن مذاکرات دکتر مصدق در غروب 27 مرداد با سفیر امریکا هندرسون است، که متن کامل
و رسمی آن درآرشیو امریکا موجود است، تاریخنگاران با آن آشنا هستند و به تازگي
بخشهای مهم آن در اینترنت منتشر شده، ازجمله در: (خسرو شاکری، یادداشتی پیرامون کودتای
28 مرداد 1332 و پلنوم چهارم حزب توده به سال 1957/1336) وی مصدق را، که در آن دیدار
شیردلانه در برابر هندرسون ایستاد، به این متهم میکندکه در برابر سفیر امریکا
کوتاه آمده و تسلیم نظرات او شده بود. این تحریف نیز برازنده یک تاریخنگار نیست و
به این تحریفات باید به طور مفصل در فرصت بهتری پرداخت.
***
چشمانداز ايران: طي مكاتبه از آقاي
خسرو شاكري درخواست كرديم اگر درباره آخرين ملاقات مصدق با هندرسون مطلب تكميلي
دارند براي ما بفرستند. ايشان نوشته و سندي را براي ما فرستاده اند كه در زير تقديم
خوانندگان ميشود.
یادداشتی پیرامون كودتاى 28 مرداد 1332 و پلنوم چهارم حزب توده در سال 1957/1336
استخراج از کتابی در دست انتشار:
شالوده شکنی یک افسانهi
تاريخ كودتاى 28 مرداد، باوجود اینکه
بسیاری از اسناد سیا و اینتلیجنس سرویس یا هنوز در اختیار تاریخنگاران / تاریخشناسان
قرار نگرفته اند یا گویا از بین برده شده اند، ديگر از همه سو به خوبى شناخته شده است،
و همه طرفهايى كه در آن دست داشتند (به غير از خانواده پهلوى و زرخریدانشان) به
دخالت مستقيم، برنامه ريزى و اجراى آن توسط دول امريكا و بريتانيا اعتراف كرده اند، درحالیکه از همان فردای کودتا روشن
بود كه كودتا توسط سرويسهاى جاسوسى بريتانيا و امريكا برنامه ريزى و به اجرا درآمده
بود و مصدق، نه فقط در محکمه نظامی، که حتی روز 28 مرداد در دیدار با سفیر امریکا
هندرسون این نکته را به وی گوشزد کرد.
در ضمن اینکه باید همچنان به کار
پژوهش و ارزیابی کودتا ادامه داد، اکنون لازم است که نسبت به آن ارزیابیهایی که
تاکنون ارائه شده برخوردی نقادانه اختیار کرد. این نوشته با این هدف تنظیم میشود.
يك متخصص علوم سياسى با جهت گيرى
مرامى، چون سپهر ذبيح، نمىتوانست خود را جز با اشاره به «تاريكى» و «ماهيت مورد
نزاع دخالت امريكا» در آن «ماجرا» راضى سازد.iii
با اينكه ذبيح اعلاميه
كميته مركزى حزب توده (مردمِ مخفى، 27 مرداد 1332) را در دفاع استقرار «فورى»
«جمهورى دموكراتيك» نقل میكند ــ موضعى كه بنابر گفته مارك گازيوروفسكى، بايد
سازمان سيا از طریق جاسوسى در رده بالاى رهبرى حزب در تهران ديكته كرده بوده باشد
«اين جاسوس چه کسی میتواند بوده باشد؟ كيانورى. چنانکه برخی از اعضاي حزب توده اشاره
كردها ند؟ فراموش نکنیم که در آن زمان کیانوری مسئول انتشارات حزب بود.» ــ اما ذبیح
اظهار میدارد كه «حائز اهميت است كه حزب نه
از ايجاد فورى يك جمهورى دموكراتيك خلق پشتيبانى میكرد و نه حتى از شركت در دولت
جبهه ملى، كه ديگر اكنون منزوی شده بود.»iv بدين سان، وى خواننده را در اين ابهام
باقى میگذارد كه فرق بين «جمهورى» و «جمهورى دموكراتيك» در آن زمان چه بود؟ در عین
حال، او با تكرار قصه حزب توده داير بر اينكه مصدق از تحويل اسلحه به حزب توده
خوددارى كرد، از يكسو، سرزنش مصدق توسط حزب توده را توجيه میكند و از سوى ديگر،
مدعى میشود كه پيروزى شاه بر مصدق «به هيچوجه غيرمنتظره» نبود، زيرا «تجربه گذشته
نشان داده بود كه دولت نمیتوانست، دستكم، بدون رضايت ضمنى شاه در قدرت باقى بماند،
چون ارتش به شاه وفادار بود»! چنين مواضع متضادى، البته از تحليل ضرورى تاريخى كه
بايد «تاريخ مغشوش» كودتاى 25 ـ 28 مرداد را روشن كند، بسيار فاصله دارد. غريب ترين
نكته در مورد ذبيح، البته، اين است كه وی در سال 1982 (حتى پس از علنی شدن قضايا،
ازجمله توسط كيم روزولت) میكوشد ثابت كند كه نقش سيا در كودتا خيلى مهم نبود.
از ديگرسوى، آبراهاميان، داستان
مقابله حزب توده با مصدق را با يك «بحث» تخيلى بين رهبران حزب توده در روزنامه رزم
(26 ژوئن 1950/27 خرداد، يعنى 11 ماه پيش از نخست وزيرى مصدق) میگشايد. اين «بحث،»
كه روشن نیست وی به چه دلیل مطرح میسازد، حزب توده را درباره رهبر ميهن دوست ايران
دچار «دو دستگى شديد» مىكند.v او براى اثبات بيشتر اين نكته، پس از
رجوع به برخى مقالات خصمانه حزب بر ضد مصدق، ناگهان به «سالها بعد» مى جهد، يعنى
پس از پلنوم چهارم 1957 (ازجمله دو مقاله از اسكندرى و كيانورى در يك كنفرانس
احزاب كمونيستvi)
هنگامىكه حزب توده،
سرانجام، در زير فشار بقاياى كادرهاى جواناش، ناگزير از پذيرش اشتباهات خود پیرامون
مصدق و نهضت ملى شد. اما شگفت انگيز تحريف محتواى «تحليل» معروف و مورد نزاع
منتشره از طرف كميته اجرايى حزب است كه باعنوان «درباره بيست وهشتم مرداد» نوشته
شد، اما هرگز منتشر نشد و یک سند درونی باقی ماند. اين «تحليل» درواقع، سياست
مخالفت با مصدق را تأييد و توجيه كرد و او را مقصر شكست دانست. اما آبراهاميان آن
را چون نوشته اى معرفى مى كند كه طى آن «حزب توده اعتراف مى كرد كه با دفاع
كامل[!] نكردن از مصدق اشتباهاتی اساسى مرتكب شده بود.»
vii (در زير به نامه
محرمانه كيانورى در نقض اين ادعا اشاره خواهم كرد.) اين تحليل كه به مأموريت از
جانب هيئت اجرايى كميته مركزى توسط گالوست زاخاريان، عضو كميته ايالتى تهران،
نوشته شد با مخالفت كيانورى روبرو گشت، كه در نوشته ديگرى باعنوان «درباره بيست وهشتم
مرداد» به آن پاسخ گفت و رهبرى را به «دنباله روى» از مصدق و به «عدم قبول مسئوليت
رهبرى پرولترىِ» نهضت ضدامپرياليستى» متهم ساخت.viii(در ضمن، بايد يادآور شد كه ادعاى
كيانورى داير بر اينكه شخصاً به مصدق تلفن كرده بودix ــ ادعايى كه اغلب پذيرفته اند ــ تا
او را از كودتاى عنقريب مطلع كند به هيچ وجهى در جزوه يادشده در بالا مندرج نيست،
بلكه سالها پس از مرگ مصدق عنوان شد، هنگامى كه مصدق ديگر نمى توانست آن را تكذيب
كند.
درباره اينكه چه كسى به مصدق خبر
كودتا را رساند، حدسهاى متنفعانه چندى زده شده اند و اغلب بدون مدرك. لازم به ذكر
است كه در ميان اسامى افسران گارد شاهنشاهى دستگيرشده كه به فرماندهى نصيرى قرار
بود حكم بركنارى مصدق را به وى ابلاغ كنند از سرهنگى به نام پولاددژ، نام برده شده
است. به نظر مىرسد كه او افسر رده بالاى سازمان افسران ح. ت. بوده باشد كه اين
خبر، را مستقيم يا غيرمستقيم به مصدق رسانده بوده باشد. اگر اين شخص همان پولاددژ
سازمان افسری حزب بوده باشد، مسلماً او نمىتوانست خبر را از طريق كيانورى به مصدق
رسانده باشد، چه پولاددژ نه رابطه خوبى با كيانورى داشت و نه كيانورى مىتوانست به
خاطر دشمنى شناخته شده اش با مصدق، پيغامبر خوبى بوده باشد.x
دفاع آبراهاميان از رهبرى حزب توده كه طى سالها
با هدايت مقامات شوروى بود، همچنين در «ارزيابى» او منعكس است: «بحث [در ميان
رهبران حزب] طى سالهاى 1953 ـ 1951 درعين حال تا حدى آكادميك بود، چه تصميم نهايى
[براى ايجاد يك جبهه ی واحد؟] به عهده ی مصدق بود، و نه حزب توده.»xi
با مقصردانستن مصدق براى نپذيرفتن
تمام و كمال خط مشى حزب توده، آبراهاميان نتيجه مى گيرد: «بدبينى دوجانبه بين حزب توده
و جبهه ملى» سرانجام به سرنگونى مصدق [از طريق كودتا] كشيد.» ضمن تشريح رويدادهاى
25 تا 28 مرداد، او روايت آنها را تحريف مى كند ــ و ازجمله شعار تحريك آميز
«جمهورى دموكراتيك» را به «جمهورى» تقليل مى دهد، و بدون ارائه كوچكترين مدركى
مدعى مى شود: «ارگانهاى جبهه ملى در چاپ هاى دَمِ صبح [گويا 28مرداد] اعلام كردند
كه خطر شاه رفع شده و خطر بزرگ كمونيسم در افق هويدا بود و اگر اين خطر به سرعت
خُرد نشود مملكت را نابود تواند كرد»!xii اين ادعا بر مدارك آن زمان استوار نيست، بلكه براساس مقاله اى بنا
شده است كه سروان فشاركى (افسری با تمایلات توده ای) پس از انقلاب 1357 در اطلاعات
منتشر كرد، داير بر اينكه «رهبران حزب توده مصدق را با تلفن مطلع كرده بودند كه
هواداران نظامى ايشان، اسنادى در اختيار داشتند كه ثابت مى كرد كه افسران سلطنت طلب
توطئه كرده بودند تا دستورات نخستوزير براى استقرار نظم و قانون را بهانه اى قرار
دهند تا جبهه ملى را ساقط كنند.»xiii اين ادعا هرگز از سوى رهبران حزب توده
و حتى كيانورى نيز تأييد نشد كه در ميان خود توده اى ها به عنوان استاد دروغگويى
شهرت دارد.xivتاریخنگار وظيفه دارد كه از هيچ منبعى درنگذرد و دستكم همه اسناد
موجود و در دسترس را بجويد و از آنها استفاده كند.
يكى از دلايل موفقيت كودتاى 28 مرداد
اين است كه بلافاصله پس از شكست كودتا در 25 مرداد، به دنبال يك اعلاميه مفصل
كميته مركزى حزب توده درباره كودتا، ارگان علنى آن حزب، يعنى بسوى آينده، مشخصاً
توجه را از تكرار كودتا در پايتخت منحرف كرد:
بعد از اينكه توطئه كودتا در مركز
مواجه با شكست شد، صحنه فعاليت عمال آنها كه هنوز دستگير نشده اند به شهرستانها
منتقل گرديد. به قرار اطلاعى كه به دست آورديم، يكى از صحنه هاى مهم اين فعاليت
خوزستان است. فرمانده لشکر خوزستان سرتيپ مغرورى كه با كودتاچيان در تهران ارتباط
دارد، به دستور آنها درصدد است كه آشوبى در اين استان حساس و مهم كشور ايجاد كند و
با اعلام استقلال خوزستان براى ساقط كردن دولت وارد عمل شود. اخبار ديگرى نيز
حكايت مى كند كه سرلشکر زاهدى، به اصطلاح نخست وزير شاه خائن، هم بعد از اينكه در
تهران دچار ورشكستگى گرديد عازم خوزستان گرديده است، تا در آنجا به اتفاق سرتيپ
مغرورى و با كمك هايى كه مى تواند از مناطق [زير] تسلط انگليسى ها، يعنى بصره،
كويت، و بحرين به دست آورند به توطئه خائنانه خود ادامه دهند. ... قرار است شاه
فرارى هم از خارج به اهواز وارد شود تا حكومتى را كه استعمارگران با سركوبى
استقلال و حاكميت ملى ما براى او تهيه مىبينند، تحويل بگيرد.xv
پیرامون توجه دولت به اين «اطلاع» و
تمركز توانش در شهرستان ها، به ويژه استان نفت خيز خوزستان و بى توجهى به پايتخت،
بايد به سه نكته اشاره كرد. نخست، به راستى خوزستان همان استان ايران بود كه
بريتانيا، براى ادامه تسلط خود بر آن، همه جهان غرب را در مبارزه با ايران بسيج
كرده بود. دوم، در سال 1299، هنگامى كه انقلابيون شمال پايتخت را شديداً تهديد مى كردند،
نقشه بريتانيا اين بود كه دولت مستقلى در خوزستان به وجود آورد تا منابع نفتى را
از دست اندازى «بلشويك ها» حفظ كند. سوم، اين «اطلاع» مربوط به كودتا نيز از جانب
حزب توده آمده بود كه منبع اصلى، اگرنه تنها منبع، خبر نخست وزير از كودتاى نخستين
را تشكيل مى داد. بحث پيرامون اين دومين اطلاع (كه غلط و انحرافى بود) به معناى
تبرئه مصدق و همكارانش براى غفلت نابخشودنى شان نيست، بلكه چنانكه رهبر يكى از
سازمان هاى پيشخوان حزب توده در نامه سرگشاده خود خطاب به همسر كيانورى پس از
بازگشتشان به ايران متذكر شد، xvi از اينروست كه اعلاميه كميته مركزى
حزب توده و متعاقب آن سرمقاله ارگان علنى آن حزب به راستى يك تاكتيك انحرافى بود
كه جاسوس(هاى) بريتانيا در سطحِ كميته مركزى به اجرا گذاشتند.
بايد تأكيد ورزيد هنگامى كه در
سرمقاله به سوى آينده نوشته شد اين «اطلاع» را كسب كرده بود، بايد مقصودش اين بوده
باشد كه آن را، همچون خبر اول پیرامون كودتاى 25 مرداد، از يك منبع قابل اطمينان،
يعنى سازمان افسرى، به دست آورده بوده باشد. همين امر درباره خبر انحرافى مربوط به
سرتيپ مغرورى صدق مى كند. سازمان افسرى حزب توده از تمايلات سياسى فرماندهان
لشکرها و غيره باخبر بود، اما اين دو «خبر» اشتباه از آب درآمدند، يعنى اطلاعات
نادرست به معناى انحرافى بودند. مطمئناً، نمى توان ادعا كرد كه اين دو اطلاع غلط
از سوى سازمان افسرى حزب رسيده بوده باشند؛ پس، چه كسى مسئول اين تاكتيك انحرافى
در كميته مركزى بود؟ هنوز قطعاً نمىدانيم، اما اين مسئول(ان) نمى تواند جزو
جاسوس(ان) بريتانيا در كميته مركزى بوده باشند. ؟
همچنین، تكرار این مطلب تأييدنشده
تبليغاتى توسط آبراهاميان پیرامون تمكينِ منتسب به مصدق به «تشويق سفير امريكا،»
طى ملاقات كوتاه اش با وی در روز 27 مرداد/18 اوت 1953، داير بر دستور به «ارتش كه
خيابانها را از تظاهركنندگان حزب توده پاك كند» وخامت كمترى ندارد و كيانورى نيز،
بدون ارجاع مستقيم به آبراهاميان،xvii همين
دروغ را تكرار مىكند. اين ادعا، درواقع، يك فرمولبندى جديدى است از آنچه كه كيم
روزولت در كتاب اش مطرح كرد، تا مصدق را تحقير كند. هر كس كه با مصدق، مردى كه يك
عمر بر ضد دخالت خارجى در امور ايران رزميده بود، آشنا بوده باشد، حتى بدون دسترسى
به بايگانىهاى دولتى، میتوانست بداند كه چنين ادعايى كيم روزولت و سران حزب توده
درباره آخرين ملاقات مصدق و هندرسون نمی توانست چيزى جز يك تحریف بزرگ باشد. امّا
اكنون تلگراف بلند متن مذاكره هندرسون با مصدق كه هندرسون به واشنگتن ارسال داشت
روشن مىدارد كه وى هرگز چنين درخواستى از نخستوزير ايران نكرد. بهراستى، گزارش
مذاكره نشان مىدهد كه مصدق با هندرسون محكم و حتى با استهزا، سخن گفت و طى مذاكره
به او فهماند كه از امكان دخالت امريكا در كودتا خشنود نبود. البته، آبراهاميان
هيچ منبعى براى اين تحریف اغراق آميز خود ارائه نمىدهد. اما منبع اين خبر نادرست،
علاوه بر ادعاى كيم روزولت،xviii شناخته شده است: برخى از سلطنت طلبانxix و رهبر حزب توده، كيانورى.xx برخى
نكات كليدى موجود در متن گزارش تلگرافى هندرسون به وزارت خارجه امريكا از مذاكره
روز 27 مرداد او با مصدق بايد بر اين امر پرتو بيفكند. بايستي افزود كه نظر منتسب
به مصدق در اينباره در برابر هندرسون خيلى پيش از بازشدن پرونده تلگراف فوق الذكر
سفير امريكا، يعنى تنها سه روز پس از كودتا، شناخته شده بود. در روز 31 مرداد
1332، خواندنی ها، از مجلات نزديك به دربار، گزارش زير را منتشر كرد: «بنا به گفته
راديو پاريس، [هندرسون در ملاقات با نخستوزير ايران] به دكتر مصدق اطلاع داد: دولت
آمريكا ديگر نمی تواند حكومت او را به رسميت بشناسد و به عنوان يك نخستوزير قانونى
با او معامله كند. هندرسون رسماً به مصدق اعلام داشت كه امريكا با تمام قوا از
ادامه حكومت او جلوگيرى خواهد كرد و به مصدق تكليف كناره گيرى از كار را نمود. ولى
دكتر مصدق با لحن تندى هندرسون را از خانه خود بيرون كرده و گفت فردا با امريكا
قطع رابطه خواهد كرد.»xxi آيا اين موضوع نبايد موجب اين میشد كه
يك مورخ جدى، محتاطانه و بی غرضانه می نوشت؟ پاسخ روشن است.
نگاهی به نکات اصلی گزارش تلگرافی
هندرسون از دیدارش با مصدق در 27 مرداد همه این تحریفها را برملا میکند. هندرسون
به شرح زیر گزارش داد:
«او
[مصدق] طبق معمول محترمانه رفتار مىكرد، اما من مىتوانستم در برخورد [او] مقدارى
خشم فروخورده احساس كنم. پس از اداى تعارفات معمول، ... من از سلسله حوادث پس از
رفتنم از ايران در چند ماه پيش اظهار تأسف كردم. ... اشاره كردم كه به ويژه
[درباره] تعداد روزافزون حملات به امريكاييها نگران بودم. هر يكى دو ساعت خبرهايى
تازه به من میرسيد داير بر حملات به امريكاييها، نه فقط در تهران، بلكه همچنين در
ديگر شهرها. ... [مصدق] گفت اين حملات اجتناب ناپذير [بودند]. مردم ايران فكر
مىكردند كه امريكاييها با آنان مخالف [دشمن] بودند و بنابراين به امريكاييها حمله
می بردند. من گفتم مخالفت دليل حمله [نيست]. او جواب گفت ايران در تب و تاب انقلاب
دست وپا میزد و به هنگام فشار و ناراحتى انقلابى، سه برابر حد موجود به پليس نياز
هست تا از امريكاييها حفاظت شود. [مصدق در امتداد سخن خود] گفت بايستى به ياد آورد
كه در زمان انقلاب امريكا، هنگامی كه امريكاييها می خواستند كه انگليسی ها بروند،
بسيارى از انگليسی ها در امريكا مورد حمله قرار گرفتند. من گفتم اگر ايرانيان
می خواهند امريكاييها كشورشان را ترك كنند، ديگر حملات فردى لازم نيست. ما دسته جمعى
خواهيم رفت. او گفت كه دولت ايران نمی خواهد امريكاييها بروند، تنها افرادى در ميان
ايرانيان خواستار آن هستند و بنابراين به آنان حمله می كنند. ... من مىخواستم بدانم
برخورد كنونى او نسبت به هيئتهاى كمك نظامى امريكا چگونه بود و [نيز] محافظت مناسب
اعضاى اين هيئت ها تأمين شود. نخستوزير [ايران] گفت مطمئن بود كه نيروهاى انتظامى
حفاظت لازم را تأمين مىكردند. من مخالفت كردم.»
براى اينكه بداند نظر مصدق پیرامون
كودتا چه بود، هندرسون پس از مدتى سكوت گفت: «بسيار سپاسگزار مىشدم اگر به طورى
محرمانه و براى اطلاع دولت متبوعم مىگفتيد كه در اين چند روز اخير چه گذشت. دولت
امريكا مايل است درباره هر دو رويداد و وضعيت قانونى كسب اطلاع كند. او ترجيح داد
سخن مرا به عنوان اشاره اى به نامه رئيس جمهور [آيزنهاور] به او در ژوئيه گذشته
تعبير كند. ... او بر اين عقيده بود كه مسئولان امريكايى در واشنگتن يا در تهران،
به طور مستقيم يا غيرمستقيم، عامدانه خبر مربوط به ردوبدل [خبر آن نامه] را به
مطبوعات هوادار بريتانيا درز داده بودند و برخلاف نظر مصدق، دولت امريكا به چاپ آن
يادداشتها اصرار ورزيده بود. ... به او گفتم كه درك من اين بود كه اين خبر از دفتر
خود او به بيرون درز كرده بود. با توجه به متن تحريف شده چاپى نامه رئيس جمهور،
[كه] نسبت به امريكا نامساعد [بود]، دولت امريكا بر نشر يادداشتها اصرار ورزيده
بود. او اين موضوع را به شدت تكذيب كرد كه ايرانيان منبع درز خبر بودند. هيچ ايرانى
جز مصدق، صالح، سفارت امريكا و يك همكار ـ مترجم ايرانى از وجود اين نامه خبرى نداشت.»
مصدق افزود كه وى «آن نامه را در ميان پرونده هاى خصوصى خود و نه در نخست وزيرى،
نگهداشته بود. من اشاره كردم مطمئن نبودم كه پرونده هاى خصوصى او به طُرقى حفظ
می شدند كه از دستبرد عوامل زرنگ در امان بمانند. من همچنين تأكيد كردم كه
دستگاههاى شنود جدى وجود دارد كه افتادن چنين اطلاعاتى را به دست عوامل و جاسوسهاى
دشمنان ايران و آمريكا ممكن توانند ساخت. او اصرار ورزيد كه برخى از امريكايي ها
عامدانه [اين خبر را] به بيرون درز داده بودند تا با علنی كردن محتواى نامه
رئيس جمهور امريكا دولت او را تضعيف كنند.
...
«من گفتم كه چقدر براى ايران قابل تأسف
به نظر مىرسيد ــ و اين براى ايرانيان مايه افتخار نبود ــ كه ظاهراً دولت ايران
نمی توانست به يك مجلس تكيه كند. ايران در بيمناكترين وضعيت بين المللى قرار داشت.
... به او گفتم كه به ويژه برايم جالب بود بدانم در روزهاى اخير چه روى داده بود.
می خواستم درباره كوشش در نشاندن سرلشکر زاهدى به جاى او بيشتر بدانم.
«او گفت كه در شب 15 [اوت] سرهنگ نصيرى
به منزل وى نزديك شده بود تا او را دستگير كند. اما خود سرهنگ نصيرى دستگير شده و
تعداد ديگرى نيز پس از او دستگير شده بودند.»
درباره وفادارىاش به شاه، مصدق به
سفير گفت: «او قسم خورده بود كه شاه را از تخت بركنار نكند و اگر شاه به چنين
اقدامى [كودتا] دست نزده بود، او به اين قسم وفادار میماند. آشكار است كه نصيرى را
شاه فرستاده بود تا او را دستگير كند و شاه را انگليسیها تحريك كرده بودند [تأكيد
افزوده].»xxii
در پاسخ به پرسش هندرسون پيرامون
«فرمان» شاه داير بر «بركنارى او [مصدق] از نخست وزيرى و انتصاب زاهدى به جاى او،»
مصدق گفت:
«او هرگز چنين فرمانى را نديده و اگر
هم ديده بوده باشد، براى او تفاوتى نمی كرد.» موضع مصدق «تا مدتى اين بود كه مقام
شاه ماهيتى تشريفاتى دارد و اينكه شاه در مسئوليت شخصى هيچ حقى ندارد كه بتواند
فرمانى داير بر تغيير دولت بدهد.» هندرسون گفت «آيا بايد من اينطور بفهمم كه: الف)
او از اينكه شاه فرمانى داير بر بركنارى نخست وزير صادر كرده بود بی اطلاع بود و ب)
و اگر او اطلاع می يافت كه شاه فرمانى داير بر بركنارى او صادر كرده بود، آنگاه او
آن را نامعتبر می شناخت؟» پاسخ مصدق «مثبت» بود.
هندرسون سپس به مصدق صريحاً گفت:
اين «صحت نداشت كه سفارت آمريكا
پناهندگان سياسى [مثلاً زاهدى] را در پناه خود گرفته بود» و سياست او اين بود كه
«اگر پناهندگان سياسى اى بكوشند وارد سفارت امريكا شوند، كوشش بشود از ورود آنان
ممانعت به عمل آيد» و اگر آنان موفق شوند وارد سفارت شوند «كوشش بشود آنان را قانع
سازند كه خود داوطلبانه سفارت را ترك گويند.» اگر حاضر نشدند
داوطلبانه سفارت را ترك كنند، «قصد من اين بود كه دولت ايران را مطلع سازم كه
افرادى در سفارت [امريكا] پناهنده شده بودند و من از دولت متبوع خود طلب دستور
می كردم.»
مصدق از هندرسون تشكر كرد و گفت:
«در صورتى كه فرارى هاى ايرانى به سفارت
امريكا پناهنده شوند، او از سفارت امريكا خواهد خواست كه آنان را همانجا نگهدارد.»
سپس هندرسون از مصدق پرسيد «آيا در
چنين صورتى دولت ايران حاضر خواهد بود مخارج آنان را براى اقامت و خوراك متقبل
شود، يا اينكه او می خواست كه اين مخارج از بودجه اصل چهار تأمين شود؟» مصدق پاسخ
داد كه «دولت ايران، باوجود بودجه محدودش، مخارج پناهندگان را خواهد پرداخت.»
هندرسون در آخر می گويد:
«از توداری (رزرو) غيرعادى او، من به
اين باور متمايل شدم كه او ظن داشت كه دولت امريكا، يا برخى از مقامات امريكايى،
يا در اقدام به بركنارى او دست داشتند يا با نظر لطف پيشاپيش از آن مطلع بودند. در
بين اشاراتى كه او به من می كرد گاه استهزا به چشم می خورد كه حالت نيم ـ شوخى
داشتند و خالى از نيش نبودند. اين استهزاها به طور كلى به اين اشاره می بردند كه
ايالات متحده با بريتانيا براى بركنارى او از نخستوزيرى دست به يكى كرده بود. مثلاً
در يك برهه اشاره برد كه جنبش ملى مصمم بود كه در قدرت باقى بماند و تا آخرين رمق
تن برزمد، اگرچه تانكهاى امريكايى و انگليسى از روى آنان رد خواهند شد. هنگامیكه،
در مقابل، من ابروهاى خود را بالا كشيدم و [اظهار شگفتى كردم]، او از ته قلب خنديد.»xxiii
متن تلگراف نفی آن چیزی است که
آبراهامیان و کیانوری به نقل از محافل امریکایی و درباری آورده اند. این سند به خوبی
نشان می دهد که مصدق مصمم بود در برابر همکاری امریکا با دشمنان داخلی نهضت ملی بایستد.
همین تلگراف گفته غیرمستند سروان فشارکی را نیز بی اعتبار می کند. موجب تأسف است؛ کسی
که سالها به کار تاریخنگاری و تدریس تاریخ اشتعال داشته دست به چنین تحریف
گمراه کننده تاریخی زده است.
پيش نوشت: 1ـ ـ این کتاب که در قطع وزیری به بیش از هزار صفحه سند های ناشناخته و نوشته های تحلیلی بالغ می شد پس از شش سال در وزارت «ارشاد» اجازه ی نشر نیافت
. ii بانو مادلِن آلبرايت، وزير خارجه ی دولت كلينتون به اين امر علنا اعتراف كرد. لوموند، 20 مارس
2000 . iii
.The Communist Movement in Iran, Stanford, 1966. ivIbid., pp. 200-201. vIran, pp. 319-20. vi
اين مقالات در مجله مسائل صلح و سوسياليسم )Aug. & Sept 1959, World Marxist Review( منتشر شدند. كيانورى همچنان موضعى بر ضد «بورژوازى ملى» گرفت، اما اسكندرى نظر مخالف آن را داشت.. 323, n. 90, p.Iranvii .
آبراهاميان اين تحليل را تصميم «جلسهء پلنوم رهبرى پس از كودتاى 1953» معرفى می كند، و می گويد كه در سال «1963» منتشر شد. تا آنجا كه اطلاع دارم اين سند هرگز منتشر نشده است و آبراهاميان نيز منبع نقل خود را مشخص نمىكند. او خواننده را به صفحات 1 تا 64 رجوع مىدهد. نسخه اى كه در اختيار اين نويسنده است بيش از 37 صفحه استنسيل نيست، و همانگونه كه ذكر شد، هرگز هم منتشر نشده است. طى اين 37 صفحه تلاش بر اين است تا سياست حزب در عدم حمايت از مصدق كاملاً توجيه شود. اين سند تا آنجا پيش مىرود كه مدعى مىشود رهبران جبهه ی ملى و شخص مصدق «به هيچوجه و با هيچ وسيله اى با خنثی كردن كودتا موافقت نكردند.» (ص 22، تأكيد افزوده) طرح چنين ادعايى از جانب آبراهاميان فقط می تواند با وفادارى او به مكتب تحريفات استالينى «تاريخ» توضيح داده شود
. viii اين متن دوم در يكى از جزوات تعليماتى حزب ــ شماره 44 ــ منتشر شد
. ix ن.ك. به: خاطرات كيانورى صص 262 ـ 263 و همچنين اميرخسروى (نظر از درون، صص 512 به بعد) كه استدلال مىكند كه ادعاى كيانورى دروغين است، اما اصرار می ورزد كه اين سرهنگ مبشرى سازمان افسرى بود كه مصدق را از كودتا مطلع ساخت. كيانورى همين ادعا را چند سال پيش در جزوه حزب توده و دكتر محمد مصدق، نكاتى از تاريخ حزب توده ايران (تهران، 1359، صص 40 تا 47) عنوان كرده بود. اما دو روايت خاطرات كيانورى تفاوتهاى فاحشى با هم دارند، زيرا گفته اند كه كذّاب حافظهاى سُست دارد
! x جالب است كه هيچكدام از اين روايتها نامى از سرهنگ پولاددژ نمىبرند كه يكى از اعضاى مهم سازمان افسرى بود و به نظر می رسد كه در اين عمليات نقش مؤثرى داشته بوده باشد و، بنابراين، در موقعيتى بود كه می توانست از برنامه ی كودتا با خبر و مصدق را از آن مطلع كرده باشد. اين اسامى در روزنامه هاى تهران منتشر و از سوى سفارت امريكا به واشنگتن مخابره شدند. ن.ك. به: بايگانى اسناد ملى امريكا كه برخى ترجيح اً ناديده گرفته اند: (USNA, 788.00/8-1753) در استفسارى كه چند سال پیش به واسطه از پولاددژ در تهران به عمل آمد، وى در يازدهم ارديبهشت 1384 پاسخ داد كه افسر نامبرده در بالا «فـولاددژ» نام داشت و ربطى به او نداشت. اما او افزود كه خود با سرتيپ رياحى رئيس ستاد مصدق تماس داشته بود و «می توانست هر وقت كه می خواست بدون گرفتن وقت قبلى به ملاقات ايشان برود.» پولاددژ اظهار داشت كه «اخبار كودتاى 25 مرداد را او در اختيار رياحى و مصدق قرار داد، و حتى تهيه كننده ی گزارش شرفعرضى روزانه ستاد ارتش بود و نسخه اى از آن را، قبل از ارسال، از طريق رياحى يا ديگرى به اطلاع دكتر مصدق می رساند.» دربارهءاين تماس با پولاددژ مديون فریدون آذرنور هستم. xiIran., pp. 323-24. xiiIbid., p. 325. تأکید افزودهوی در کتاب اخیرش (The Coup. 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations London, 2013, p.p. 191, 253) به صفحه ای از روزنامه نیروی سوم صبح 28 مرداد (چاپ در ص 680 کتاب مسعود حجازی) برای تأیید این ادعا رجوع می دهد. اما چنین مطلبی در آن صفحه از کتاب حجازی (رویدادها و داوری،تهران، 1375) دیده نمی شود
!325. p,.Ibidxiii، كه مبتنى بر مقاله فشاركى در اطلاعات 29 مرداد 1358 است. xiv در واقع، حتى كيانورى (خاطرات، ص 266)، كه بيشتر ادعاهايش از جانب نويسندگان تودهاى تكذيب شده اند، ادعايى را كه آبراهاميان به نقل از فشاركى می آورد، تأييد نمی كند. براى مطالعه قوىترين دليل رد ادعاى كيانورى درباره ی فعاليتهاى رهبرى حزب توده و تماس با مصدق، و ادعاى اينكه به مصدق چه گفت و از او چه شنيد، ن.ك. به: اميرخسروى (نظر از درون) كتابى كه وقف اين موضوع شده است. همچنين ن.ك. به: پورپيرا (يك كادر باسابقه ی حزب توده به نام راستين، بناكننده): «آقاى كيانورى دچار توهم شده ايد!»: كيهان هوايى، 15 و 22 سپتامبر 1993. xvشجاعت بجای به سوى آينده، شماره 19 ، 28 مرداد 1332 جامى، گذشته چراغ راه آينده، ص 686. xvi لنكرانى، احمد، «نامه به مريم فيروز عضو كميته ی مركزى حزب توده و همسر دبير اول حزب تودهی ايران، مورخ اول خرداد ،136»، منتشره در گاهنامه جمهورى، ش. 5، 1362، ص 7. بايد يادآور شد كه سرتيپ مغرورى با كودتاچيان همكارى نكرد و پس از كودتا به جرم همكارى با مصدق بركنار شد. این خود دروغ بزرگ ارگان حزب توده را به اثبات می رساند
. xvii. كيانورى، خاطرات، ص 274 ؛
25-, pp. 324IranAbrahamian, . xviii روزولت )85-ew York, 1981, pp. 184, NCountercoup( مدعى است هنگامی كه لويى هندرسون به مصدق اعتراض كرد كه نسبت به امريكاييان «برخورد ناخوشايندى» می شد و او از دولت خود مىخواست كه «همهی اعضاى خانوادهها و همهی كسانى كه حضورشان در ايران براى منافع ملى ما ضرورى نبود فرابخواند»، مصدق «گيج شد و تقريبا حالت عذرخواهى به خود گرفت» و گفت: «آقاى سفير من نمی خواهم كه شما چنين كنيد. اجازه بدهيد من رئيس شهربانى را فرابخوانم. من ترتيبى خواهم داد تا همه ی اتباع شما از حمايت مناسب برخوردار شوند.» «پيش از اينكه هندرسون از نزد مصدق برود، رئيس شهربانى فراخوانده شد و دستورات لازم به او داده شد. لويى [هندرسون] و من به اين نظر رسيديم كه اين [قدم] حركتى مبارك بود كه نيروهاى پليس هوادار شاه را تشويق می كرد.» جالب اين است كه روايتى شبيه همين مطلب در خاطرات حسين فردوست ظهور و انقراض سلطنت پهلوى، تهران 1369، ج يكم، ص 179 آمده است، گويى او بايد اين مطلب را يا از هندرسون يا مصدق شنيده بوده باشد: «مصدق وقتى ديد خيابانها در تصرف تودهاى هاست، وضع را نگران كننده دانست و با سفير آمريكا ملاقات نمود. با طرح امريكا، كه از طريق سفارت امريكا به او اطلاع داده شده بود، موافقت كامل نمود.» روشن است كه اين سخنان كه چند سال پس از انتشار كتابهاى روزولت و آبراهاميان نوشته شدند كوچكترين ربطى با گفته هاى مصدق به هندرسون ندارند.
. xix كودتاچيانى چون عميدى نورى و اردشير زاهدى؛ براى بحثى مفصل در اين باره، ن.ك. به: اميرخسروى، نگاه از درون، ص 595 به بعد
. xx براى مرور ادعاهاى بی پايه كيانورى، نگاه كنيد به خاطرات او ص 271 به بعد. مفصلترين توضيحات در اين باره در كتاب اميرخسروى نگاه از درون، ص 591 ـ 611 آمده است كه به زبانى جدلى نوشته شده است و خالى از انگيزههاى شخصى نويسنده نيست كه تا پيش از آن همكار كيانورى در كميته ی مركزى حزب بود.
كتاب ديگرى نیز كه به دروغهاى كيانورى می پردازد. اين كتاب هم به زبانى شديدا جدلى نوشته شده و از اشتباهات بزرگ و حدسهاى متنفع عارى نيست، و داده هاى تاريخى جديدى هم عرضه نمىكند، اثر ع. برهان است به نام كارنامه ی حزب توده. اين كتاب نقطه نظر هواداران خليل ملكى و خصومت بسيارى را همچون يك اعلاميه سياسى حزبى منعكس مىكند
. xxi شماره 96، مورخ 31 مرداد 1332، به نقل از چراغ راه آينده، ص
681. xxiiتأکید افزوده
. xxiii براى ملاحظه متن كامل تلگراف هندرسون به وزير خارجه ی آمريكا، مورخ 27 مرداد، به ساعت 6 و 57 دقيقه غروب، بنگرید به: US Government Printing Office, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, X. Iran, Washington DC, 1989, pp.748-52.و نیز: USNA 788.00/8-1853.
چشم انداز شماره 82، 1392
پيش نوشت: 1ـ ـ این کتاب که در قطع وزیری به بیش از هزار صفحه سند های ناشناخته و نوشته های تحلیلی بالغ می شد پس از شش سال در وزارت «ارشاد» اجازه ی نشر نیافت
. ii بانو مادلِن آلبرايت، وزير خارجه ی دولت كلينتون به اين امر علنا اعتراف كرد. لوموند، 20 مارس
2000 . iii
.The Communist Movement in Iran, Stanford, 1966. ivIbid., pp. 200-201. vIran, pp. 319-20. vi
اين مقالات در مجله مسائل صلح و سوسياليسم )Aug. & Sept 1959, World Marxist Review( منتشر شدند. كيانورى همچنان موضعى بر ضد «بورژوازى ملى» گرفت، اما اسكندرى نظر مخالف آن را داشت.. 323, n. 90, p.Iranvii .
آبراهاميان اين تحليل را تصميم «جلسهء پلنوم رهبرى پس از كودتاى 1953» معرفى می كند، و می گويد كه در سال «1963» منتشر شد. تا آنجا كه اطلاع دارم اين سند هرگز منتشر نشده است و آبراهاميان نيز منبع نقل خود را مشخص نمىكند. او خواننده را به صفحات 1 تا 64 رجوع مىدهد. نسخه اى كه در اختيار اين نويسنده است بيش از 37 صفحه استنسيل نيست، و همانگونه كه ذكر شد، هرگز هم منتشر نشده است. طى اين 37 صفحه تلاش بر اين است تا سياست حزب در عدم حمايت از مصدق كاملاً توجيه شود. اين سند تا آنجا پيش مىرود كه مدعى مىشود رهبران جبهه ی ملى و شخص مصدق «به هيچوجه و با هيچ وسيله اى با خنثی كردن كودتا موافقت نكردند.» (ص 22، تأكيد افزوده) طرح چنين ادعايى از جانب آبراهاميان فقط می تواند با وفادارى او به مكتب تحريفات استالينى «تاريخ» توضيح داده شود
. viii اين متن دوم در يكى از جزوات تعليماتى حزب ــ شماره 44 ــ منتشر شد
. ix ن.ك. به: خاطرات كيانورى صص 262 ـ 263 و همچنين اميرخسروى (نظر از درون، صص 512 به بعد) كه استدلال مىكند كه ادعاى كيانورى دروغين است، اما اصرار می ورزد كه اين سرهنگ مبشرى سازمان افسرى بود كه مصدق را از كودتا مطلع ساخت. كيانورى همين ادعا را چند سال پيش در جزوه حزب توده و دكتر محمد مصدق، نكاتى از تاريخ حزب توده ايران (تهران، 1359، صص 40 تا 47) عنوان كرده بود. اما دو روايت خاطرات كيانورى تفاوتهاى فاحشى با هم دارند، زيرا گفته اند كه كذّاب حافظهاى سُست دارد
! x جالب است كه هيچكدام از اين روايتها نامى از سرهنگ پولاددژ نمىبرند كه يكى از اعضاى مهم سازمان افسرى بود و به نظر می رسد كه در اين عمليات نقش مؤثرى داشته بوده باشد و، بنابراين، در موقعيتى بود كه می توانست از برنامه ی كودتا با خبر و مصدق را از آن مطلع كرده باشد. اين اسامى در روزنامه هاى تهران منتشر و از سوى سفارت امريكا به واشنگتن مخابره شدند. ن.ك. به: بايگانى اسناد ملى امريكا كه برخى ترجيح اً ناديده گرفته اند: (USNA, 788.00/8-1753) در استفسارى كه چند سال پیش به واسطه از پولاددژ در تهران به عمل آمد، وى در يازدهم ارديبهشت 1384 پاسخ داد كه افسر نامبرده در بالا «فـولاددژ» نام داشت و ربطى به او نداشت. اما او افزود كه خود با سرتيپ رياحى رئيس ستاد مصدق تماس داشته بود و «می توانست هر وقت كه می خواست بدون گرفتن وقت قبلى به ملاقات ايشان برود.» پولاددژ اظهار داشت كه «اخبار كودتاى 25 مرداد را او در اختيار رياحى و مصدق قرار داد، و حتى تهيه كننده ی گزارش شرفعرضى روزانه ستاد ارتش بود و نسخه اى از آن را، قبل از ارسال، از طريق رياحى يا ديگرى به اطلاع دكتر مصدق می رساند.» دربارهءاين تماس با پولاددژ مديون فریدون آذرنور هستم. xiIran., pp. 323-24. xiiIbid., p. 325. تأکید افزودهوی در کتاب اخیرش (The Coup. 1953, The CIA, and the Roots of Modern US-Iranian Relations London, 2013, p.p. 191, 253) به صفحه ای از روزنامه نیروی سوم صبح 28 مرداد (چاپ در ص 680 کتاب مسعود حجازی) برای تأیید این ادعا رجوع می دهد. اما چنین مطلبی در آن صفحه از کتاب حجازی (رویدادها و داوری،تهران، 1375) دیده نمی شود
!325. p,.Ibidxiii، كه مبتنى بر مقاله فشاركى در اطلاعات 29 مرداد 1358 است. xiv در واقع، حتى كيانورى (خاطرات، ص 266)، كه بيشتر ادعاهايش از جانب نويسندگان تودهاى تكذيب شده اند، ادعايى را كه آبراهاميان به نقل از فشاركى می آورد، تأييد نمی كند. براى مطالعه قوىترين دليل رد ادعاى كيانورى درباره ی فعاليتهاى رهبرى حزب توده و تماس با مصدق، و ادعاى اينكه به مصدق چه گفت و از او چه شنيد، ن.ك. به: اميرخسروى (نظر از درون) كتابى كه وقف اين موضوع شده است. همچنين ن.ك. به: پورپيرا (يك كادر باسابقه ی حزب توده به نام راستين، بناكننده): «آقاى كيانورى دچار توهم شده ايد!»: كيهان هوايى، 15 و 22 سپتامبر 1993. xvشجاعت بجای به سوى آينده، شماره 19 ، 28 مرداد 1332 جامى، گذشته چراغ راه آينده، ص 686. xvi لنكرانى، احمد، «نامه به مريم فيروز عضو كميته ی مركزى حزب توده و همسر دبير اول حزب تودهی ايران، مورخ اول خرداد ،136»، منتشره در گاهنامه جمهورى، ش. 5، 1362، ص 7. بايد يادآور شد كه سرتيپ مغرورى با كودتاچيان همكارى نكرد و پس از كودتا به جرم همكارى با مصدق بركنار شد. این خود دروغ بزرگ ارگان حزب توده را به اثبات می رساند
. xvii. كيانورى، خاطرات، ص 274 ؛
25-, pp. 324IranAbrahamian, . xviii روزولت )85-ew York, 1981, pp. 184, NCountercoup( مدعى است هنگامی كه لويى هندرسون به مصدق اعتراض كرد كه نسبت به امريكاييان «برخورد ناخوشايندى» می شد و او از دولت خود مىخواست كه «همهی اعضاى خانوادهها و همهی كسانى كه حضورشان در ايران براى منافع ملى ما ضرورى نبود فرابخواند»، مصدق «گيج شد و تقريبا حالت عذرخواهى به خود گرفت» و گفت: «آقاى سفير من نمی خواهم كه شما چنين كنيد. اجازه بدهيد من رئيس شهربانى را فرابخوانم. من ترتيبى خواهم داد تا همه ی اتباع شما از حمايت مناسب برخوردار شوند.» «پيش از اينكه هندرسون از نزد مصدق برود، رئيس شهربانى فراخوانده شد و دستورات لازم به او داده شد. لويى [هندرسون] و من به اين نظر رسيديم كه اين [قدم] حركتى مبارك بود كه نيروهاى پليس هوادار شاه را تشويق می كرد.» جالب اين است كه روايتى شبيه همين مطلب در خاطرات حسين فردوست ظهور و انقراض سلطنت پهلوى، تهران 1369، ج يكم، ص 179 آمده است، گويى او بايد اين مطلب را يا از هندرسون يا مصدق شنيده بوده باشد: «مصدق وقتى ديد خيابانها در تصرف تودهاى هاست، وضع را نگران كننده دانست و با سفير آمريكا ملاقات نمود. با طرح امريكا، كه از طريق سفارت امريكا به او اطلاع داده شده بود، موافقت كامل نمود.» روشن است كه اين سخنان كه چند سال پس از انتشار كتابهاى روزولت و آبراهاميان نوشته شدند كوچكترين ربطى با گفته هاى مصدق به هندرسون ندارند.
. xix كودتاچيانى چون عميدى نورى و اردشير زاهدى؛ براى بحثى مفصل در اين باره، ن.ك. به: اميرخسروى، نگاه از درون، ص 595 به بعد
. xx براى مرور ادعاهاى بی پايه كيانورى، نگاه كنيد به خاطرات او ص 271 به بعد. مفصلترين توضيحات در اين باره در كتاب اميرخسروى نگاه از درون، ص 591 ـ 611 آمده است كه به زبانى جدلى نوشته شده است و خالى از انگيزههاى شخصى نويسنده نيست كه تا پيش از آن همكار كيانورى در كميته ی مركزى حزب بود.
كتاب ديگرى نیز كه به دروغهاى كيانورى می پردازد. اين كتاب هم به زبانى شديدا جدلى نوشته شده و از اشتباهات بزرگ و حدسهاى متنفع عارى نيست، و داده هاى تاريخى جديدى هم عرضه نمىكند، اثر ع. برهان است به نام كارنامه ی حزب توده. اين كتاب نقطه نظر هواداران خليل ملكى و خصومت بسيارى را همچون يك اعلاميه سياسى حزبى منعكس مىكند
. xxi شماره 96، مورخ 31 مرداد 1332، به نقل از چراغ راه آينده، ص
681. xxiiتأکید افزوده
. xxiii براى ملاحظه متن كامل تلگراف هندرسون به وزير خارجه ی آمريكا، مورخ 27 مرداد، به ساعت 6 و 57 دقيقه غروب، بنگرید به: US Government Printing Office, Foreign Relations of the United States, 1952-1954, X. Iran, Washington DC, 1989, pp.748-52.و نیز: USNA 788.00/8-1853.
چشم انداز شماره 82، 1392
در معرفي كتاب «كودتا» نوشته يرواند آبراهاميان
گفت وگو با خسرو شاکری