مهرانگیز کار
زهرا خانوم کجاست؟
نسل من "زهرا خانوم" را می شناسد. او را دیده است که سالهای اول انقلاب چادرش را دور کمر می بست و می زد به دفاتر نشریاتی که باید تعطیل می شد. همیشه دستهایش را مشت می کرد و یک تنه رهبری مهاجمان را به عهده می گرفت. نعره می کشید، شعار می داد و با چند حمله این چنینی، دفتر و دستک نشریه ای و کانون و محفلی فرهنگی یا سیاسی را که ابزار کارشان، کلام بود و پیام، تخته می کرد.
زهرا خانوم پدیده ای ناب بود که هرگاه گزارشگران تاریخی این دوران، او را ردیابی نکنند و شجره نامه اش را به غفلت بگذارند و بگذرند، یک پای گزارش تاریخی شان لنگ می زند.
زهرا خانوم به ضرب قلدری زنان عامی و فرودست، روی پوست تهران انقلاب زده را شکافت و راه و رسم خشونت ورزی و نفرگیری از فرودستان هیجان زده انقلابی را به حکومتی که برای حذف مراکز مطبوعاتی و فرهنگی هنوز نمی توانستند دست به ماشه ببرند، آموخت.
زهرا خانوم پدیده ای ناب بود که هرگاه گزارشگران تاریخی این دوران، او را ردیابی نکنند و شجره نامه اش را به غفلت بگذارند و بگذرند، یک پای گزارش تاریخی شان لنگ می زند.
زهرا خانوم به ضرب قلدری زنان عامی و فرودست، روی پوست تهران انقلاب زده را شکافت و راه و رسم خشونت ورزی و نفرگیری از فرودستان هیجان زده انقلابی را به حکومتی که برای حذف مراکز مطبوعاتی و فرهنگی هنوز نمی توانستند دست به ماشه ببرند، آموخت.
جمهوری اسلامی مدیون اوست و هرگاه در فقر و ذلت مرده باشد یا مانده باشد، حق ناشناسی است.
ناگهان که آقایان تجربه آموختند و ترس شان از هجوم و حمله به کانون های فرهنگی و مطبوعاتی و سیاسی غیرمسلح ریخت، زهرا خانوم غیبش زد. دیگر او را ندیدیم، فقط از او خاطره ای در ذهن مانده که داشت در گوش صادق قطب زاده در یکی از مراسم شعاری نجوا می کرد. اگر اشتباه نکنم این عکس روی جلد مجله ای به نام تهران مصور چاپ شد. پس از آن بود که بزرگان فرهنگ و هنر غیر مسجدی که خیلی به انقلاب خدمت کرده بودند، ماست ها را کیسه کردند و گاهی پیش از هجوم دوباره زهرا خانوم که می آمد تا ریشه ضد انقلاب را بکند، کرکره ها را پائین می کشیدند و می چپیدند در خانه ها و گوش می چسباندند به رادیو تا ببینند امیدی هست که حکومت زهرا خانوم ساقط بشود یا نه؟
زهرا یعقوبی مشهور به «زهرا خانم» و صادق قطب زاده
کاشکی نمرده باشد. سینه اش انباشته بود از شیوه هائی که برای تخریب محافل فرهنگی به کار می آمد. او یک شبه تبدیل به شخصیت شده بود. اگر سانسور بیداد نمی کرد و فرزندان خلف این مادر، عرصه را باز گذاشته بودند، تا کنون دست کم پرتره ای از این زن که نمادی بود از شکل های ابتدائی سرکوب انقلابی، روی صحنه تئاتر و سینما و رمان به مردم معرفی شده بود. زهرا خانوم ناگهان گم شد و فرزندان انقلابی اش، یکی یکی بزرگ شدند، با مشت های گره خورده و زبان مستهجن وارد جنگ های خیابانی شدند و به جان زنان افتادند. شورای عالی انقلاب فرهنگی آمرانه و کاملا غیر قانونی، تاسیس شد تا مصوبه بگذراند و نهضت "زهرا خانوم" را به ضرب طرح های "حجاب و عفاف" و ضرورت گسترش آن تقویت کند. ایکاش زهرا خانوم، در جمع خودی های رزمنده در خیابان ها که طعمه شان زنان نافرمان از حجاب اجباری است، گمنام و تنها از یاد نرفته باشد. فرزندان زهرا خانوم بد جوری بی عرضه بار آمده اند. او هم مثل همه مادران مقتدر، یک مشت فرزند مافنگی تربیت کرده که فقط یاد گرفته اند از حکومت پول بگیرند و بزنند به لشگر زنان و بچسبند به حجاب آنها. جرات نمی کنند بروند دور و بر کاخ های دزدان تازه به دوران رسیده. برای آن که احساس زورمندی کنند و معامله با امریکا را که عاقلان دنبال می کنند به هم نریزند، بهانه ای به نام "امر به معروف و نهی از منکر" را داده اند دست شان تا بروند با آن جهاد کنند بر ضد زنان ایرانی. با حجاب و کم حجاب، فرقی ندارد. منظور این است که مجانین دست پرورده خود را با رشوه از سر راه شان دور کنند. اصلا از روزی که جام زهر نوشیده شد، این سیاست را در پیش گرفتند. چرا؟ چون آنها که از جنگ، زنده بازگشته بودند، مزدشان را می خواستند. کار می خواستند. از همه مهم تر دوست داشتند همیشه در جبهه باقی بمانند. یکی از آنها به من گفت پس از بازگشت از جبهه ما را موعظه می کردند که جنگ در یک جبهه تمام شده، اما در جبهه دیگری تازه آغاز شده. گفتیم جبهه جدید کجاست تا برویم و تار و مارشان کنیم؟ گفتند بالای شهر تهران را زنان بدحجاب به فساد کشیده اند. از حالا باید در آن جبهه زورآزمائی کنید. ما رودست خوردیم و رفتیم. پشت سر هم پیر شدیم و جوان ها جای ما را گرفتند. ولی از پیروزی خبری نیست. در عوض زنان رزمنده در جبهه جدید، فنون جنگ را که اصلا بلد نبودند آموخت و حالا ما با یک خروار ریش و پشم مانده ایم معطل. بنی بشری هم نیست تا به دادمان برسد و بفهمد چه اندازه بدبخت و زن ذلیل شده ایم. مجبوریم هی بلوف بزنیم و بودجه بخواهیم. حکومت البته دست و دل باز است و چون امریکا دلش را برده، دوست دارد از شر ما و شعارهای ضد امریکائی ما نجات پیدا کند. در عوض جبهه جنگ با زنان را با پول و طرح و قانون تغذیه می کند. این جنگی است که راستی راستی تحمیلی است. عاقبت ندارد، ولی مداخل دارد.
نمی دانیم چرا زهرا خانوم ناگهان رفت و بچه هایش را جا گذاشت و به جان ما انداخت. البته می دانیم چرا آمد. آن وقت ها مجلس نداشتیم. او جای قانون سرکوب را پرمی کرد. حالا سلسله اوست که از یک سومجلس یا به عبارتی پارلمان را در اختیار دارند و از سوی دیگر اعضای ستاد در حال تاسیس امر به معروف و نهی از منکر را . تبدیل به قوه چهارم هم می شوند. طرحی به ابتکار مجلسیان در دست بررسی است تا یک قوه و نهاد جدید بر بسیار نهادها بیافزاید و برای نهضت "زهرا خانوم" و دنباله هایش قانونگذاری کند. فقط به یک شرط که کاری به کار منکرات واقعی نداشته باشند. سراغ دزدان گردن کلفت و قضات و نمایندگان همسو با آنها را نگیرند. هر چه دلشان می خواهد، مجوز تظاهرات برای رزمندگان خیابانی بر ضد زنان نافرمان، صادر کنند و بودجه بگیرند و حساب سازی کنند. آقای اژه ای و لاریجانی ها خودشان را می زنند به خواب. امریه رسیده که مصوبه های این نهاد را هر سه قوه باید به اجرا بگذارند. به این ترتیب سه قوه یعنی کشک. وزارت کشور هم که اساسا همیشه سنبه اش برای فعالان مدنی پر زور بوده و هرگز با "فعالان جامعه زدنی" برخورد نکرده است، یعنی کشک. همان یک دلخوشی کوچک را هم از وزارت کشور گرفتند و دارند قانون می گذرانند که آمران به معروف و ناهیان از منکر، گروههای فشار و چماق به دست ها، از نهاد تازه تاسیس برای تظاهرات خیابانی اجازه بگیرند. به این معنا که اجازه هجوم و حمله به زنان دست خودشان است و لاغیر. وزارت کشور برای آن که دلش نشکند، در این نهاد نوپا، یک نماینده خواهد داشت.
پارلمان را انقلاب مشروطه در جای یک نهاد سیاسی تجدد وارد این کشور کرد. پارلمان را انقلاب اسلامی تبدیل به یک نهاد سرکوبگر کرده است. نهادی که از قانون ابزار سرکوب می سازد. طرح تاسیس "ستاد امر به معروف و نهی از منکر" شمه ای است از مصوبات پارلمان امروزی. تهاجمی است نسبت به همین قانون اساسی که چپ و راست سوگند یاد می کنند پاسدار آن باشند. تودهنی است به دولت روحانی که برای حزب الله و تظاهرات ضد زن در خیابان ها مجوز صادر نکرد و اهانتی است به شئون انسانی مردم ایران و شعور شهروندانی که هرچند به ظاهر بی تفاوت از کنارش می گذرند، ولی از ترس این نظم بیدادگر، غیض خود را قورت می دهند و به پوزخندی اکتفا می کنند.
طرح های دو قلو که یکی "گسترش حجاب و عفاف است" و یکی " حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر" از جمله رشوه هائی است که باید عاقله مردان حکومت، آن را دو دستی تقدیم مجانین مغز شوئی شده کنند تا بتوانند نشست و برخاست با خانم اشتون را ادامه دهند.
زنان ایرانی باری برای پیروزی آقایان در انقلاب کارسازی شدند و اکنون برای ایجاد آرامش در جمع تندروها که دوست دارند وانمود کنند همه کاره هستند، خرج می شوند. آنها را با قربانی کردن کرامت انسانی زنان ایرانی، ساکت می کنند و از مداخله در امور سیاست خارجی دور کرده و به حاشیه می رانند. زنان حق السکوت شده اند. حاشا که زنان ایرانی، از سر تقصیرات حکومتی که آنها را خوار و خفیف می خواهد بگذرند و آسوده اش بگذارند. یک ائتلاف نا نوشته در حال تکوین است. کمپین جواب نمی دهد. ائتلاف در راه است.
ایران وایر