نامه نگاری اوباما و «منافع مشترک با رژیم»
دو روز پیش در یادداشت روز دیدگاه، به مختصر به «نامه نگاری اوباما و «منافع مشترک با رژیم» اشاره کرده بودم. از آن روز تاکنون، صحنه سیاسی آمریکا دستخوش تلاطم های بیشتری شده است. سناتور مک کین در بیانیه مشترکی با سناتور لیندزی گراهام، به شدت اوباما را سرزنش کرده، و به او هشدار داده اند که اینگونه موضعگیری ها و نامه نگاریها و همکاریهای مشترک با رژیم اسلامی، منافع ملی و امنیتی آمریکا را به خطر انداخته، و به تثبیت و تقویت رژیم در منطقه یاری رسانده و فروپاشی رژیم بشار اسد را به تعویق می اندازد. در همین رابطه، هیات مرکزی جمهوریخواهان که این روزها و پس از پیروزی انتخاباتی مجلسین، سوار بر اسب مراد هستند،با خشمی وصف ناپذیر، اوباما را خطاب قرار داده که دوستان سنّی آمریکا شدیدا عصبانی و زخم خورده شده اند، و این نشانگر شکست سیاست (پالیسی) خارجی اوباما است. خلاصه اینکه همه مذاکرات هسته اتمی، و رابطه با رژیم اسلامی را پیراهن عثمان کرده تا بتوانند خر خود را برانند. در داخل کشور، تمام جشم ها روی رژیم است که پاسخش به این نامه مفروض چه خواهد بود.
اما، از خامنه ای بگذریم و به خودمان بپردازیم. اگر از دعواهای درون حزبی آمریکا استفاده کنیم، و جمهوریخواهان را بر سر اوباما بریزیم تا بالاخره با رژیم به یک توافق جامع نرسد، توانسته ایم رژیم را به زیر فشار برده، و خواسته و ناخواسته منافع اسرائیل را تأمین کرده، و زمینه حمله نظامی به ایران را فراهم کرده ایم. از سوی دیگر، اگر بگذاریم (تا به آنجایی که زورمان می رسد)، این توافق به یک نتیجه برسد، و رژیم عملا متعهد شود که سلاح اتمی نسازد، تعداد سانترفیوژها را به حد قابل توجهی کاهش دهد، سوخت غنی شده بالای 20 درصد را یا از کشور خارج کند و یا درصد آن را پایین بیاورد، بدون شک بحران داخلی رژیم در داخل کشور افزایش پیدا می کند، حتی اگر بتواند وارد بازی سیاسی منطقه شود. در این میان، اسرائیل دلخور می شود، جمهوریخواهان در انتخابات بعدی برنده شده، اما دلیل برای حمله نظامی به ایران به حداقل می رسد. سوال اینست که کدام بهتر است؟
پاسخ به این سوال را باید از تحلیل خود از موقعیت خودمان پیدا کنیم. در این تحلیل دو پارامتر باید در نظر گرفته شود.
پارامتر اول اینکه، خود ما در این صفحه مختصات کجا قرار داریم و توانمندی ما برای سرنگونی رژیم در چه حد است؟ در همین سوال، لازم است به این نکته هم بپردازیم که در یک موقعیتی که رژیم در ضعف کامل سیاسی و فشار اقتصادی است، آیا می توانیم جنبش مردمی را سازمان داده و قیامی مردمی را ساماندهی کنیم؟
پارامتر دوم، امر سرنگونی را وابسته به امپریالیسم و صهیونیسم و جهانخواران می دانیم یا مستقل از آنها؟ بطور مثال، برخی از نیروها در سوریه چشم به کمک های نظامی و مالی آمریکا دارند و بدون آن موفق نمی شوند. در این سوال، این نکته شایان تأمل است که جهانخواران که مخالفین بشار اسد را در ماه های اول بسیج و حمایت کردند، چرا چنین عقب نشسته و آنها را تنها گذاشته اند تا به آن حد که صدای مک کین هم در آمده است؟ آیا این بیانگر این واقعیت نیست که نمی توان روی جهانخواران حساب باز کرد، چرا که حرف دیروز آنها با حرف امروزشان و عمل فردایشان فرق دارد؟
البته که در صحنه سیاست باید همه را به جان هم انداخت تا بتوان از آب گل آلود ماهی گرفت (بقل معروف تفرقه انداز و حکومت کن)، اما آیا برای ماهیگیری، قلاب و تور ماهیگیری به اندازه لازم و کافی در اختیار داریم، و یا اینکه چشم به جهانخواران داریم تا یکروزی در اختیارمان بگذارند؟
به سوال اتمی بازگردم. آیا ارسال این نامه به نفع جنبش مردم است یا به ضرر مردم؟ و به همان نسبت، موضع مک کین، اوباما را در پروسه مذاکره، تقویت می کند یا تضعیف؟
به نظر من، به نفع مردم است. اگر موضعگیری خامنه ای گستاخانه و از غلظت نامه های خمینی به جهانخواران باشد، تحریم ها افزایش یافته، و ساختار اقتصادی رژیم تضعیف می شود. از سوی دیگر، اگر خامنه ای با متانت و نرمش لازم پاسخ دهد، شکاف درون نظام تشدید شده و رژیم یک گام به بحران فروپاشی نزدیکتر می شود.
شایان توجه اینکه دیروز ، پارلمان انگلیس، در یک جلسه سه ساعته روی ارتقا روابط و سیاست خارجی در قبال رژیم اسلامی، به بحث و گفتگو نشست. ساده اینکه، همه در حال تعیین تکلیف با رژیم هستند. وظیفه مبرم سرنگونی طلبان درک این شرایط و تنظیم راهبرد و استراتژی لازم است. سوال غیر اتمی اینست که آیا سرنگونی طلبان آماده بهره گیری هستند؟
علی ناظر
17 آبان 1393
8 نوامبر 2014