هان ای درخت سرکش
پایئزی !
با اینکه برگ های تو آهسته
همچون پرندگان طلائی
بال
رقصان به روی زمین
افتند،
امّاچو ریشه های کهن
داری
سینه سپر کنی برابر
هر توفان
با آسمان نقره فام
در آمیزی
وز سیلی ِ زمانه
نپرهیزی
***
اندوهناک می نگری
گاهی
بر شاخه های لُخت و
پریشانت ،
دیری نپاید و می
بینی
افسرده پیکر عریانت.
***
با اینهمه بلا که
سرت آید
با اینکه ازدرون تو
بگریی خون
مغرور و سر بلند بجا
مانی
شرمنده نیستی و
سرافکنده
چون بید ِ زار و
غمزده ی مجنون .
مسعود عطائی ۲۴/ُا کتبر/۱۴