منوچهر احترامی |
اینکاره بود و جواهرساز
شادروان «منوچهر احترامی» (صاحب نامهای مستعاری همچون م.پسرخاله، الف.اینکاره، الف.مستعار، م.وقایعنویس، پورنگ، نهیبالممالک، دایی، اباذرمزدک و...) درست دوماه زودتر از کیومرث صابری، در ١٦ تیرماه ١٣٢٠ بهدنیا آمد. پدرش کارمند و مادرش خواهرزاده میرزاابوالحسن شعرانی، روحانی سرشناس و صاحب کتاب تجریدالاعتقاد بود. منوچهر که دومین فرزند خانواده بود، در تهران تحصیلات ابتدایی را در مدارس اقبال، سلمان و محمدیه و دوره متوسطه را در مروی و دارالفنون به پایان برد و دیپلم ادبی گرفت. سال ١٣٣٩ وارد دانشگاه تهران شد و حقوق قضایی خواند.
پس از فارغالتحصلی به سربازی رفت (١٣٤٣) و بعد از آن به استخدام مرکز آمار ایران درآمد (١٣٤٥) و کثیرالسفر شد. فرصت کمنظیری برای آشنا شدن با فرهنگ عامه اقصانقاط ایران.
پس از فارغالتحصلی به سربازی رفت (١٣٤٣) و بعد از آن به استخدام مرکز آمار ایران درآمد (١٣٤٥) و کثیرالسفر شد. فرصت کمنظیری برای آشنا شدن با فرهنگ عامه اقصانقاط ایران.
منوچهرخان، طبعِ نازکی داشت و سبیلِ کلفتی. بهقول خودش، از هشتسالگی سعدی را شناخت و سالها بعد چخوف را. از نوجوانی و در سال ١٣٣٧ همکاری با «توفیق» را با شعر طنزی آغاز کرد. او را باید از پروردگان مکتب توفیق در دوره سوم دانست. از همان سالهای آغازین همکاری با توفیق، بهسرعت مورد توجه برادران توفیق قرار گرفت و در فکاهه و طنز رشد کرد و بالید. ستون و بعدها کتاب «فرهنگ توفیق»، مدیون ذوق و ممارست اوست. همینطور ستونهای «ترانههای بچهها»، «قصه برای بچهها» و «تخمجن»، که فکاههنویسیهایی برای کودکان بود. میگفت برخی از این امضاهای مستعار در دوره توفیق، به من تحمیل شده است؛ «امضای پسرخاله، اسمی است که آن را دوست دارم. اینکاره را هم بهخاطر معنای کنایی آن انتخاب کردم. پورنگ، اسم پسر خواهرم است که شعرهای کودکانهام را با اسم او منتشر میکردم. از امضاهای متعدد دیگری هم استفاده کردهام که حتی خودم هم آنها را نمیتوانم بهخاطر بیاورم.» در توفیق، جدا از نوشتن نظم و نثر و داستان و روایت طنز، در تنظیم و تصحیح مطالب مجله نیز همکاری ثمربخشی داشت. تا سالها، بخش عظیمی از تاریخ شفاهی طنز تحریریه توفیق و ادوار پس و پیش از آن، از دل خاطرات احترامی در ماهنامه و سالنامههای گلآقا و چند جای دیگر نقل شده است. جامعالاطرافی که تاریخچه زنده طنز معاصر بود.
او همیشه خود را شاگرد مکتب توفیق میدانست. پس از توقیفِ توفیق، فصل همکاری با کاریکاتور، فردوسی، تهرانمصور (صفحه کشکیات و چهارشنبهسوری)، و در اوایل انقلاب ضمن سرودن اشعار ضد نظام شاهنشاهی (با امضای مشترک اباذرمزدک) و پس از آن همکاری با رفتگر، آهنگر، بیداری، خوزستان، بامداد، خورجین، درنگ و گلآقا شکل گرفت. همکاری با رادیو و تلویزیون و طنزنویسی در برنامههای جُنگ ٤٨ساعته رادیو، برنامه شما و رادیو و... از دیگر فعالیتهای احترامی از دهه پنجاه به بعد بود. نگارش فیلمنامه «دندان طلا» (١٣٦٦) از دیگر طبعآزماییهای او بود. در دهه شصت، به طنزنویسی برای کودکان روآورد و «دهکده شلمرود» اینچنین متولد شد. ابوالفضل زرویینصرآباد مینویسد: «او بنیانگذار واقعی طنز کودکان در ایران بود. قبل از او فکاهی کودک داشتیم و طنز درباره کودکان داشتیم، اما طنز برای کودکان نداشتیم.» حسنی نگو یه دستهگل، سلیمان بابا سلیمان، دزده و مرغ فلفلی، خروس نگو یه ساعت،... مشهورترین آثار از میان دهها کتاب پرتعدادش برای کودکان با همکاری غلامعلی لطیفی (کارتونیست) است. در دهه هشتاد، مجموعههای «بچهها من هم بازی» و «کی بود رفت زیر میز» از زیباترین یادگارهای بهجایماندهاش برای کودکان از مجموعه طنزِ بچهها... گلآقاست.
در دهه هفتاد و آمدنش به گلآقا (١٣٧٢) به دعوت مرتضی فرجیان، یکی از شاهکارهای نقیضه و نظیرهنویسی طنز در قالب ستون «جامعالحکایات» شکل گرفت و تکامل این ستون در دهه هشتاد بدل به ستونهای متنوع «راپورتهای مدینه فاضله»، «مینیمالهای مرحوم ابوی»، «پیر ما گفت...»، «از پنجشنبه تا پنجشنبه»، «دیوان اخبار»، «کلاغه به خونهاش رسید»، «سرقت ادبی» و... شد. وجه دیگر فعالیتهای احترامی، پژوهشهای بیمانندی است که درباره ادبیات کودک و نوجوان، شعرهای ضربی عامیانه، ترانه و فولکلور طنز، متون کهن طنز، طنز در ادبیات تعزیه، شاهنامه، چاخانپژوهی،... و حتی مقالاتی درخصوص کاریکاتور و طنز ترسیمی انجام داده بود. گستره کارش در طنز همان بود که ایرج پزشکزاد گفته است: «طنز را رها نکرد تا جایی که دیگر طنز هم او را رها نمیکرد و دست از سرش
برنمیداشت.»
اما این پایان منوچهر احترامی نبود. او همچون عمران صلاحی، عاشق آموختن تجربیاتش به جوانان بود. میگفت: «طنزپرداز، یک انگشت اشاره است و عمدهترین کاری که میکند این است که نشان دهد چه چیزی سر جای خودش نیست.» انتخاب عنوان «کارگاه اسرار و ابزار طنزنویسی» در حوزههنری، ابداع زیرکانه او بود. همپای نسل جوان، با تکنولوژی روز آشنا بود و در برنامههای «در حلقه رندان» در کسوتی همانند «پیر دِیر» بیادعا به طنزنویسان جوان مشورت میداد. به جوانترها در جشنوارههای طنز میگفت: «تکرار موفقیت، موفقیت محسوب نمیشود!» و راست میگفت. کیومرث صابری درباره او نوشته بود: «احترامی به اعتقاد من نسبتی با یک جواهرساز دارد. من همیشه او را از اینکه کلمه را میشناسد و آنرا همچون تکهای جواهر در جای خود مینشاند، تحسین کردهام. احترامی به اعتبار حریمی که در کار طنز برای زبان و حرمتی که برای ادبیات فارسی قائل است، بهحق شایسته احترام است.»
با آنکه منوچهر احترامی را ذاتاً باید طنزپردازی سیاسی محسوب کنیم، اما او دغدغه سیاست نداشت. معتقد به پوشیدهگویی بود و صراحت را آفت طنز میدانست. شاید از همینروست که تندترین طنزهای سیاسی او، از دل طنزنوشتهها و طنزسرودههای اجتماعی و فرهنگیاش سر برمیآورد. از حاشیه بهدور بود، میگفت: «هیچوقت عکس اضافه نداشتهام که خرج تفصیلاتم کنم». احترامی، تا آخرین نفس روی خط قرمز راه رفت اما هرگز رنگی نشد. جایی نوشته بود: «جوان که بودیم در بورس بودیم. نه اینکه حالا نباشیم، اما جوان که بودیم بیشتر در بورس بودیم. این نیست که مثلاً در بورس زمین بودیم و بورسبازی میکردیم؛ منظورم این است که روی غلتک بودیم. نه اینکه روی غلتک نشسته باشیم و غلتک حرکت کند ما را بیندازد روی زمین و از رویمان رد بشود؛ منظور من این است که کبکمان خروس میخواند... چهجوری بگویم؟ میخواهم بگویم که اوضاع و احوالمان بد نبود، یعنی توی بورس بودیم...». کتابهای طنزآوران امروز ایران (گزیده آثار احترامی) و یادنامهاش (کتابطنز٦)، معدود تلاشها برای شناساندن وسعت فعالیتهای او در عرصه طنز است. عجیب آنکه تا پایان عمرش نیز مجرد ماند و در کنار خدمت به طنز و شوخطبعی، از مادرش مراقبت کرد. ٢٣ بهمن ١٣٨٧، سالروز خاموشی این جواهرساز طنز معاصر ایران است. یادش گرامی و نامش باقی.
عمادالدین قرشی / اعتماد