به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۷

بز‌بز قندي و ماجراي آن مدرسه كذا

ابتدا يك بار ديگر قصه بز‌بز قندي و فرزندانش را با هم مرور مي‌كنيم: خانم بزي، مادري دلسوز و متعهد است كه مي‌خواهد بچه‌هاي خود را در مقابل دشمني به نام گرگ حفظ كند.
او به فرزندان خود ياد مي‌دهد كه گرگ دست و پايش سياه است؛ اما دست و پاي من كه مادرتان هستم، حنايي است. بچه‌ها نيز اين موضوع را به خاطر مي‌سپارند؛ اما مشكل از آنجا شروع مي‌شود كه گرگ ناقلا هم دست و پايش را حنايي مي‌كند و از همين راه بزغاله‌ها را يك لقمه چپ مي‌كند. خب حالا بياييد به همان شيوه مرسوم از اين قصه نتيجه اخلاقي(!) بگيريم. 

به نظر بنده نتيجه اين قصه اين است كه گول ظاهر افراد را نخوريم!به فرزندان خود نه- به پدرها و مادرها- يادآوري كنيم كه حتي در زمان شنگول و منگول هم توجه به ظاهر افراد حاصلي جز طعمه گرگ شدن نداشت! پس به طريق اولي در اين زمانه كه خيلي چيزها رنگ عوض كرده و انواع و اقسام بيماري‌هاي رواني در بين مردم رواج يافته است، گول ظاهر افراد را خوردن كمال بي‌خردي است. به آموزش و پرورش گوشزد كنيم كه «معلمي» و به تبع آن كار آموزشي، يك علم پيشرفته است و هركس كه داراي مدرك ليسانس در هر رشته‌اي باشد، نمي‌تواند معلم باشد. 

از آن گذشته «آداب تعليم و تربيت» بسيار فراتر و مهم‌تر از عالم بودن به اين علم است و كسي كه اين آداب را نمي‌داند، لياقت حضور در يك مدرسه را ندارد. به راستي امتياز تاسيس يك مدرسه، با چه شرايطي به يك فرد سپرده مي‌شود؟ گزينش معلم براي اين مدارس چگونه است؟ آيا نهادي به اين گزينش‌ها نظارت مي‌كند؟ وقتي بسياري از كساني كه در اين مدارس به عنوان معلم شناخته مي‌شوند، از علوم تربيتي بي‌بهره‌اند، توقع داريم بچه‌هاي ما چگونه تربيت شوند تا در مقابل تعرضات ديگران مصون بمانند؟ 
يقين دارم اغلب كساني كه در اين مراكز مشغول به كارند، انسان‌هاي شريفي‌‌اند؛ اما وقتي داشتن «آداب تعليم و تربيت» شرط اول معلمي نباشد، گرگ ناقلا مي‌تواند لباس آنها را بپوشد و در ميان آنها به مدرسه- بخوانيد منزل خانم بزي- راه يابد!

سيداكبر ميرجعفري / اعتماد