به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، آذر ۰۵، ۱۳۹۸

مستان و همای، ملاقات با دوزخیان

آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید / زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم /  بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید


ملاقات با دوزخیان



ملاقات با دوزخیان
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید(همخوانی)
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده ی صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
جز ساغر و پیمانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم...از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ..نهراسم
از آتش دوزخ نهراسم ..نهراسم
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
آندم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید
بر خاک من از ساقه ی انگور بکارید...