به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۹۸

"هستی"، نمی بخشاید وُ ما - باید نبخشیم، رضا مقصدی

تاریخ، جنایات جمهوری اسلامی ایران را در همه‌ی عرصه‌ها به ویژه در زندان‌های سیاسی‌اش فراموش نخواهد کرد. قتل عام فرزندان مردم، در زندان‌های سیاسیِ دهه‌ی ۶۰ (و پیش‌تر وُ پس از آن) و نیز کشتار آنان در خیزش ِ خجسته‌ی اخیر، چهره‌ی منحوس ِ این جمهوری ِجنایت را سیاه‌تر کرده است و این در، تا هنوز، بر پاشنه‌ی سیاهِ ننگین‌اش می‌چرخد.
در شادمانی‌های هستی
انسان، حضوری، مست دارد.
باران، به جان ِ عاشق‌اش بايد ببارد.

*

آواز را در جانِ او شوری، شگرف‌ست.
وقتی درخت‌اش را بهاران، می‌سُرايد
وقتی که رخت‌اش، بی‌قرار ِ آفتاب‌ست
او را چه ترسی از شقاوت‌های برف‌ست؟

*

همزاد ِ آتش‌های ديرين
همريشه‌ی آب است وُ خورشيد.
در مهربانی‌های جاری
شادی ِ شور ِ زيستن را
در چشم‌هايش می‌توان ديد.

*

بايد زمين، بر خود ببالد
دستی به دست ِ اين چنين، سرمست دارد.

آن کيست اما؟
آن کيست می‌خواهد چنين، مستی نباشد؟

آن کيست می‌خواهد که اين زيباترين را
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟

*

"هستی"، نمی‌بخشايد وُ ما

بايد نبخشيم -
آن دست ِ پستی را که با ما کار دارد.