«فراموش نکنید که ما سرور بلا رقیب شمال ایران هستیم.»
تلگراف «نیکلای دوم» تزار روسیه به «نراتف» کفیل وزارت امور خارجه پس از امضاء قرارداد ۱۹۰۷[۱].
برگی از تاریخ مشروطۀ ایران
قرارداد ۱۹۰۷ م (۱۲۸۶ ش ) و نتایج ویرانگر آن
یکی از پژوهشهای رایج پژوهشگران تاریخ مشروطیت ایران، در مورد این پرسش دور میزند که علل عدم موفقیت مشروطیت کشور ما چه عواملی بوده است. در این باره کتابها و مقالهها و سخنرانیهای فراوانی در دهها سال گذشته انجام شده است. با اینهمه هنوز «حکایت همچنان باقی است»! از همان روز پیروزی انقلاب مشروطیت، مشکلات فراوان داخلی و خارجی پدیدار گردید که هر کدام از آنها در حد خود در ضعف و شکست مشروطیت دخالت داشتند.
یکی از موارد مهمی که در شکست مشروطیت کشور ما اثر ویرانگر داشت، قرارداد ۱۹۰۷ بین دو کشور انگلیس و روسیه بود.
در تاریخ ( ۳۱ اوت ۱۹۰۷ / ۹ شهریور ۱۲۸۶ )[۲] دو کشور روسیه و انگلستان - بدون اعتنا و اطلاع حکومت ایران – قراردادی در سن پترزبورگ امضاء نمودند که بر اساس آن، کشور ما را به دو منطقۀ نفوذی در بین خود تقسیم کردند[۳]. از آن تاریخ به بعد، دو کشور مذکور، ایران را همانند ملک طلق خویش انگاشته و از هرگونه مداخله در امورِ آن ( بدون توجه به منافع کشور ایران ) خود داری نمیکردند. در این میان، اگرچه مأموران سیاسی انگلستان با سیاست و احتیاط بیشتر جای پای خویش را در منطقۀ زیر نفوذشان در جنوب کشور محکم تر میساختند، لیکن دولت روسیه سرزمین شمالی و شمال غرب ایران را علنآ جزو مایملک خویش پنداشته و با اشغال نظامی منطقه، از هرگونه سوء استفاده و اِعمال توحش و آدم کشی خودداری نمیکرد. محمدجواد شیخ الاسلامی[۴] در تفسیر وضع اسف بار ایرانِ آن روز در مورد مداخلات سران روسیه و جنایات نظامی آن کشور در مملکت ما مینویسد:
«...در تمام این مدت که سیاست بنیادی روسها در منطقۀ نفوذشان در حال اجرا بود، مقررات و قوانین رسمی کشور آشکارا زیر پا گذاشته میشد...سازمانهائی که ظاهرآ وابسته به حکومت مرکزی ( ایران ) بودند، به تبعیت از شیوۀ روسها، وجود دولت را عملآ نادیده میگرفتند و وظایف خود را طوری انجام میدادند که گوئی دولتی وجود ندارد و فرمانروایان حقیقی کشور، کنسولهای روس و انگلیس هستند نه حکام ایرانی. هیچ حاکمی، هیچ استانداری، بی جلب رضایت روسها نمیتوانست قدم به حوزۀ مأموریت خود در منطقۀ نفوذ روس بگذارد. حتی لشگر قزاق ایران که حقوق و مواجب ماهیانۀ خود را از خزانۀ دولت (ایران) میگرفت و حقآ میبایست از قوانین دولت مرکزی اطاعت کند... هیچ کدام از احکام و اوامر دولت را تا موقعی که فرماندۀ روسی این لشکر ( پرنس وادبولسکی )[۵] با آن موافق نبود، اجرا نمیکرد....» [۶]
مهدی ملکزاده نیز ( که تاریخ مشروطیت ایران را نوشته و علاوه بر آن در این دوره زندگی کرده و فعالیت سیاسی و مبارزاتی داشته و به خاطر تألیف کتابش مسائل روز را با دقت ملاحظه میکرده است )، در بارۀ نفوذ فوق العادۀ دو کشور روس و انگلیس در این سالها مینویسد:- «اطاق انتظار سفیر و کاردار روس همه روزه از متملقین و رجال پست فطرت که فقط طالب رسیدن به مقام بودند، پر بود و کارهای مهم کشوری بدون تصویب سفیر روس و سفیر انگلیس مخصوصآ در دو منطقۀ نفوذ به کسی داده نمیشد و غیر ممکن بود که مردی که مورد اعتماد آنها نباشد به مقام وزارت یا حکومت برسد.»[۷]
در آن تاریخ مملکت ما در نهایت ضعف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی به سر میبرد. از دید نظامی، کشوراز کوچکترین توان دفاعی عاجز بود. اینهمه بدبختی نتیجۀ حماقت و خوشگذرانی و خواب ناز قرون و اعصار گذشتۀ حکومتگران کشور ( به ویژه دوران قاجار ) بود. و به همین دلیل، کشورهای انگلستان و روسیه در آن تاریخ (هر کدام در منطقۀ نفوذی خویش ) مملکت ما را جزو اقمار بی مقدار خویشتن میپنداشتند و به ویژه فرمانروایان روسیۀ تزاری، به خودشان اجازه میدادند که در کلیۀ امور کشور ما مداخله کنند که هیچ! بلکه از زد و بند وکشت و کشتار و تحقیر مردم ما به بهانههای متعدد خودداری نمیکردند. اینک برای روشن شدن میزان سوء استفادهها و مداخلات و ستمگریهای این کشور در امور مملکت ما در آن زمان، به چند رویداد تاریخی آن دوره میپردازیم.