زمان شاه نوجوان بودم، ولی اینقدر عقلرس شده بودم که بفهمم در مورد شاه و ساواک نباید بلندبلند حرف زد، چون دیوار موش دارد موش هم گوش. اینگونه حرفها مگو بودند مگر درگوشی گفته شوند. همانموقعها به سه میمون خردمند ژاپنیها برخوردم که میگفتند نشنو، نگو، نبین. البته میگویند این اسطوره ژاپنی حرفشان این است که شر را مشنو، مگو و نبین! حالا این شر چیست، چرا هست و چرا باید باشد اهمیت چندانی نداشت.
اما حالا الحمدلله در همهجا میشود همهچی گفت؛ در تاکسی، در اتوبوس یا در محفلهای خانوادگی یا اداری. قبول کنید که از صبح تا شب میشود به پایین و بالای همهچی، همهچی گفت و شب هم راحت رفت خانه خوابید، اما انگار حرف باد هواست و وقتی قرار است بنویسی یا فیلم و تئاتر بسازی آنموقع است که نظارت و سانسور میشوی و اینجاست که این سؤال بزرگ مطرح میشود که آیا این نظارت! همان بستن چشم و گوش بر آنچه در جامعه میگذرد نیست؟
درواقع الان طوری شده که سانسور (درست یا غلط) بیشتر بر محقبودن حرفها مهر تأیید میزند. روز سیزدهبدر خبری در مورد توقیف یکی از فیلمهای روی پرده در دنیای مجازی پخش شد و بعد گفته شد که این دروغ سیزده است. این یعنی استفاده از توقیف و سانسور برای تبلیغ مستقیم فیلم موردنظر که البته نوش جانشان! این را همه میدانند که هر فیلم، تئاتر و کتابی در محاق توقیف قرار بگیرد فوری معروف میشود و محبوب و استفاده از این ترفند برای تبلیغ فیلم، خب نشانه خلاقیت است.
ولی مسئله وقتی تبدیل به یک معضل فرهنگی میشود که بحث درباره حرفها و تحلیلهای نادرست هم جزء مگوها قرار بگیرد؛ یعنی حق نداشته باشی دربارهاش حرف بزنی و باید خودت را بزنی به آن کوچه، نبینی، نشنوی و نگویی و بگذاری مثل قارچ رشد کنند.
یکی از این حرفها که مسئولان و رسانهها در مقابل آنها میمون خردمند شدند (و تازگی هم ندارد) برخی نگاهها در جامعه ما به مسئله حمله آمریکا و متحدانش به سوریه است. اینکه آمریکا خوب کرد! و... بقیهاش را خودتان بهتر میدانید. قبل از این حمله هم بارها شنیده بودیم که آمریکا بیاید بزند ما دست اینها راحت بشیم! و امثال این حرفها... مسئله اینجاست که باید اجازه داشته باشیم درباره این حرفهای مطرحشده در افواه بنویسیم و این اشتباهات بزرگ فرهنگی را به مردم گوشزد کنیم که اگر مخالف سیاست خارجی ایران در مقابل سوریه هستیم نباید ضد ایران، ضد مردم سوریه و ضدانسانیت بشویم.
مثل کوباییهای میامی که در مخالفت با سیاستهای کاسترو تا جایی پیش رفتند که ضدکوبا شدند و دست در دست پنتاگون گذاشتند. بگذارید ببینیم، بشنویم و درباره همهچی صحبت کنیم و این میمونهای خردمند را بیندازیم سطل آشغال.