کتاب “زنان در بند ۲۰۹ اوین” نوشته ی ژیلا بنی یعقوب درباره موضوعی سخن می گوید که بارها درباره ی آن نوشته و گفته شده است. با این وجود به گمان من این گزارش ناب ژورنالیستی نوشته ای است در نوع خود کم نظیر. همان طور که او در مقدمه خود بر کتاب آورده: “نگارش و انتشار خاطرات مربوط به یک زندان کوتاه مدت، به معنای اهمیت بخشیدن به آن نیست. بلکه به منظور ثبت تاریخی این وقایع است.” سپس او فروتنانه بر این واقعیت انگشت گذاشته که گذراندن دوره ای کوتاه در زندان در برابر رنج بسیاری از زندانیان عقیدتی-سیاسی ناچیز شمرده می شود.
آنچه این گزارش را جذاب، خواندنی و از جهاتی کم نظیر می کند ذکر جزییات یک دوره ی زندان نسبتا کوتاه مدت بدون هراس از برچسب های حکومتی و غیرحکومتی است و طبعا از جنبه ی افشاگری هایی که به مذاق گردانندگان حکومت ناخوشایند می آید، شجاعت و شهامت نگارنده را هم در ذهن خواننده برجسته می کند. برای کسانی که در سال های بعد از دهه شصت حتا کوچکترین بازجویی به دستگاه های امنیتی جمهوری اسلامی پس داده باشند واضح است که مامورین امنیتی همواره از زندانی تعهد می گیرند تا در مورد آنچه در زندان بر سرش آورده اند و یا درباره مشاهدات خود از فشارها و شکنجه های اعمال شده بر زندانیان دیگر کاملا سکوت کند.
خانم بنی یعقوب در تاریخ بیست و دوم خردادماه ۱۳۸۵ به عنوان یک خبرنگار و برای تهیه ی گزارش از یک تجمع اعتراضی زنان به میدان “هفت تیر” رفته که در آنجا همراه با بیش از سی زن دیگر دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل می شود. در همین روز همسر خانم بنی یعقوب، بهمن احمدی امویی هم دستگیر و روانه ی اوین می شود.
یکی از موارد بارز شکنجه ی روحی که در این گزارش آمده است وعده های دروغ بازجویان است که موجب خوشبینی کوتاه مدت زندانی می شود مثلا وعده آزادی به زودی به زندانیان. بر اساس این گزارش دروغ، ریا و فریب کاری در زندان اوین امری بسیار معمول است و می توان حدس زد که ضد اخلاق اوین در سایر زندان های جمهوری اسلامی هم امری پذیرفته و جاری باشد. این پرسش در ذهن خواننده مطرح می شود که چرا مامورین امنیتی در بسیاری موارد در صدد سلب مسوولیت از خود و انداختن گناه همه ی مجازات ها به گردن زندانی هستند. این در حالی است که در همین گزارش بارها شاهد تهدید و قدرت نمایی عقده گشایانه بازجویان در برابر زندانی و به رخ کشیدن اختیار بی حد و حصر و افسار گسیخته شان برای زندانیان هستیم. تلاش برای رفع اتهام از خود در دهه شصت در میان بازجویان معمول نبوده است. آنها که فضای جامعه در سال های ۶۰ تا ۶۲ را به خاطر دارند و یا مطالعه کرده اند می دانند که رژیم جمهوری اسلامی در آن سالها عمد داشت صدای شکنجه و کشتار در زندان ها را بلند نگه دارد و از این طریق فضای رعب و وحشت را در میان مردم و به ویژه جوانان بالا ببرد. اعلامیه ی دادستانی انقلاب مبنی بر تهدید به اعدام کسانی که به هواداران جریانات سیاسی پناه می دادند، سخنان موسوی تبریزی دادستان وقت تهران مبنی بر لزوم تمام کش کردن مجاهدین مجروح و مصدوم، و سلسله درس های محمدی گیلانی در شب های مخوف ابتدای دهه ی شصت، از جمله آموزش درآوردن چشم از حدقه و بریدن گوش برای قصاص، همه شواهدی بر تلاش رژیم در جهت ریختن قبح خشونت در جامعه ایران بود. اینکه امروز بازجویان و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی تلاش دارند چهره ی خشن خود را پنهان کنند امری قابل توجه و ملاحظه است. بی تردید پیشرفت ارتباطات و هراس از افشا شدن چهره مستبدین در جهان نقش مهمی در کاهش فشار نظام های استبدادی و دیکتاتوری داشته است اما تغییر اساسی در نگرش سیستم امنیتی جمهوری اسلامی را نمی توان تنها در پیشرفت و گسترش اینترنت خلاصه کرد. مبارزات پیگیر و گسترده ی اقشار مختلف در جامعه ی ایران، به ویژه مبارزات زنان کشور و همچنین تلاش روزمره روزنامه نگاران در جهت افشای سیاست های استبدادی نقش مهمی در عقب نشینی حاکمیت از اعمال سیاست های استبدادی و تنزه طلبی بسیاری از عوامل وابسته به حاکمیت در ایران داشته است. مبارزاتی که با تاکید بر حقوق به رسمیت شناخته شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی انجام گرفته و می گیرد حاکمیت جمهوری اسلامی را از اواسط دهه ی هفتاد خورشیدی دچار انشقاق و افتراق بیشتر کرده است.
خانم بنی یعقوب نمونه ای از این مبارزه بر اساس قوانین مربوط به حقوق زندانی را در گزارش خود آورده است. بارها بازجو از او می خواهد تا با چشم بند در اتاق بازجویی حاضر شود و او امتناع می کند. اگرچه او در نهایت به توصیه ی یکی از دوستان زندانی اش به بازجویی با چشم بند تن می دهد اما در همین گزارش او نمونه ای از مقاومت یک زن زندانی به دست می دهد که بازجویان را ناچار به عقب نشینی در برابر خواست خود می کند. عالیه اقدام دوست نه تنها دلیرانه از شرکت خود در اعتراض علیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان دفاع می کند بلکه قاضی را به دلیل بی تفاوتی اش نسبت به تضییع حقوق اولیه زن و دخترش نکوهش می کند. تا جایی که قاضی می گوید” مثل اینکه یک چیز هم به شما بدهکار شدم و باید توضیح بدهم چرا به تظاهرات نرفتم.” از عالیه خواسته می شود کسی را برای کفالت معرفی کند تا از زندان آزاد شود. اما او در مقابل این درخواست هم مقاومت می کند و می گوید خودش یک انسان مستقل است و حاضر نیست با ضمانت کسی دیگر از زندان آزاد شود. در نهایت این دستگاه امنیتی است که ناچار می شود عالیه را بدون ضمانت شخص دیگری از زندان آزاد کند.
با وجود رفتار خشن اغلب زندانبانان و بازجویان، که حتا با قانون اساسی جمهوری اسلامی هم توجیه پذیر نیست، گزارش خانم بنی یعقوب تنها یک چهره ی مظلوم و مستحق ترحم از زندانی ارائه نمی دهد. زندانی از خود جسارت نشان می دهد و گاه با مقاومت خود مامورین حکومت را به ستوه می آورد. چماق استبداد در برابر مقاومت زندانی بارها در این گزارش شکسته می شود. بازجوی جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست در هر شرایطی با اعتماد به نفس و افتخار نقش خشن خود در حاکمیت را ایفا کند. حتا مامورینی که کارشان بازجویی از زندانیان است لفظ بازجو را برای منصب خود پسندیده نمی دانند. آنها اصرار دارند خود را کارشناس معرفی کنند. این عدم اعتماد به نفس و اعتراف به کراهت نقش خود امری است که می تواند بنیاد یک حکومت را به خطر بیندازد.
خانم بنی یعقوب گزارشش را به عنوان یک زندانی نگاشته است. آنچه در گزارش این خبرنگار جالب توجه است همان وفاداری به مرام و اخلاق ژورنالیستی است. خانم بنی یعقوب ابایی ندارد تا هرآنچه را که می تواند به سود حاکمیت و زندانبانانش تمام شود را هم در گزارش خود بیاورد. این واقعیت که در میان همان خدمه ی اوین هم کسانی هستند که تماما از ضداخلاق حاکمیت پیروی نمی کنند از چشم او دور نمی ماند. توجه به این نکته از طرف مبارزین به ویژه در داخل کشور یکی از عوامل تاثیرگذار در ایجاد شکاف در حاکمیت جمهوری اسلامی بوده که در نهایت به حاد شدن درگیری های درونی و کنده شدن بخش بزرگی از نیروی حکومت و حتا تبدیل بسیاری از عناصر رژیم در گذشته به منتقدین و مخالفین امروز گردیده است.
اگر کمترین درایتی در سیستم امنیتی جمهوری اسلامی، حتا از جنبه ی تلاش در جهت حفظ نظام، وجود داشته باشد باید به گزارش هایی از نوع گزارش خانم بنی یعقوب و به مبارزه حق طلبانه و مسالمت آمیز مبارزینی از این دست توجه بیشتری مبذول شود. مرحوم مهندس بازرگان دهها سال پیش در دادگاهی به دستگاه امنیتی شاه یادآور شد که او و همرزمانش می توانند آخرین گروهی باشند که با روش مسالمت آمیز با حکومت شاه برخورد می کنند. درست پس از آن و پس از خیره سری های دستگاه امنیتی شاه بود که مبارزه مسلحانه جان تازه ای گرفت. تردیدی نیست که جنس حاکمیت جمهوری اسلامی با رژیم شاه تفاوت های زیادی دارد. متاسفانه فساد گسترده حکومتی، فساد و زمین گیر شدن بخش بزرگی از اپوزیسیون و فساد و بی اخلاقی در بخش بزرگی از مردم، جامعه ما را در لبه ی پرتگاه انحطاط قرار داده است. شاید حکومت گران این را در جهت بقای سلطه شان به فال نیک بگیرند. اما باید توجه داشت که مردم ما نشان داده اند رفتارشان همیشه در برابر حاکمیت قابل پیش بینی نیست. حضور گسترده ی مردم در سال ۱۳۸۸ را فراموش نکرده ایم. دور از انتظار نیست که حرکت بعدی مردم را نتوان به آسانی کنترل کرد.
متاسفانه کتاب “زنان در بند ۲۰۹ اوین”، مانند بسیاری نوشته های ارزشمند از نویسندگان ایرانی، در ایران اجازه چاپ و انتشار نگرفته است. گزارش خواندنی خانم ژیلا بنی یعقوب از سوی انتشارات باران در استکهلم به چاپ رسیده است. ندادن اجازه ی چاپ به چنین گزارشاتی بیش از هر چیز بیانگر بزدلی دستگاه امنتیتی جمهوری اسلامی و هراس این حکومت از مردم است. حکومت گران متعهد دست کم مسوولیت عمل خود و پیامدهای آن را به عهده می گیرند. حیف است کسانی که بخت تهیه ی این گزارش را دارند این امکان را ازدست بدهند.
محسن نکومنش فرد /سایت زیتون