در نشست کلن فی الواقع حادثه غیرمنتطره ای به وقوع نه پیوست. چیزی کم وزیاد نشد. «رخدادی» قابل توجه و قابل تأمل و بحث صورت نگرفت. آن چه که به درونمایه و راهبردهای کلان مرتبط است چیزمهمی جابجانشد. با این همه نمی توان گفت که این کوه موشی نزائید، تلاشی بود برای تغییربرند جهت روزآمدکردن خود. در شرایطی که خیرش های ضدسیستمی میخ نهائی را بر تابوت اصلاح طلبی کوبیده است و حتی شماری از اصلاح طلبان و کنشگران درون سیستمی امروزه حرف از رفراندوم و عبورمسالمت آمیز از نظام می زنند، و فراتر از آن، حتی بسیجی های سابق هم از نتایج چهل سال دخیل بستن خود به نظام ناامید شده اند و سخن از خطرفروپاشی و نیاز به تصمیمات بزرگ سخن به میان می آورند، هیچ عقل سلیمی در چنین حال و هوائی با سکه از رونق افتاده اصلاح طلبی واردبازاربورس سیاست نمی شود.
از همین رو با نگاهی گذرا به تابلوی اعلان نرخ ارزها به قیمت روزهم شده، می شد فهمید که لااقل تغییراندکی در شکل و شمایل خویش برای حضور در بازارمکاره سیاست اجتناب ناپذیر شده است، تا بتوان به مددآن با طرح دعاوی تازه به دادوستد و سوخت و سازسیاسی پرداخت. و چنین بود که تلاش نافرجامی که چندین سال بود برای وحدت ولو نصف ونیمه این طیف صورت می گرفت سرانجام با دوپینگ و انگیزش های ناشی از فضای تازه سیاسی بفرجام خود می رسد. البته وجودچپی سوسیال دموکرات و رفرمیست و اصلاح طلب یعنی «چپی» که هویت وجودی خود را از کنشگری در چهارچوب نظام سرمایه داری و با نگاه معطوف به قدرت وام می گیرد در ایران هم واقعیتی غیرقابل انکاراست. اما تجربه کلن نشان داد که این طیف هم، هم چنان در قیدو بندها و محدودیت های نهادی شده فرقه گرائی دست و پا می زند و قادر نیست که فراتر از محدوده آن قدم بردارد. نباید فراموش کرد که از جمع شدن چند فرقه- صرفنظر از این که سرنوشت و فرجام نهائی آن چه باشد، در بهترین حالت جزیک فرقه ولو اندکی فربه تر متولد نمی شود. گواین که در همان نشست فرخ نگهدار با توجه به گرایش حاکم بر نشست می گوید که بهتراست آن را گام نخست برای رسیدن به یک « حزب چپ دموکراتیک» بدانیم. این که یک جریانی یک شبه و بدون آن که واقعیتش تغییری کرده باشد، با اتلاق واژه حزب به خویش و گره زدن هویت وجودیش با «فدائیان خلق» و الصاق آن به حزب «چپ» می کوشد که به مخاطببین خود بقبولاند که گویا با جریان و شمایل و رویکردتازه ای در عرصه سیاسی مواجه هستند، چیزی در واقعیت را تغییر نمی دهد.
گامی به جلو یا به عقب!
در اصل با توجه به تغییر پرشتاب شرایط سیاسی و اجتماعی در ایران، این گونه برآمدهای حباب گونه که با تغییرفرم در عین حفظ درونمایه خود متمایزمی شوند، خارج از انتظارنیست. در حقیقت آن چه که در این نشست اتفاق افتاد اساسا چیزی جز تغییرصرف تابلو و برندخویش نبود. حتی می گفت که برندجدید «حزب چپ فدائیان خلق»، با فراغ بال بیشتری، آمادگی خود را برای پذیرش راست ترین طیف فدائی در صفوف خود اعلام کرده است. این که با چنین پارادوکس و سمت و سوئی چگونه می توان در اتمسفرسیاسی جدید و رادیکال ایران به کنشگری پرداخت خود یک معماست!.
مصادره برند چپ؟!
اما آن چه که در این میان جای تاسف بیشتری دارد، مصادره همین برند است. جریانی که هنرخود را جمع آوردن کسانی امثال فرخ نگهدار و ملیحه محمدی ها.... که دوست دارند در نقش لابی نظام و روحانی و اصلاح طلبان در خارج از کشور ایفاءوظیفه کنند، در کنارکسانی که «سکولار دموکرات» بودنشان مهم ترین شاخصه آن ها را تشکیل می داد و در این میان طیفی که بین این و آن در نوسانند و هنرشان تاخت زدن این رویکردها به یکدیگر است، چه اصراری دارند که با برندچپ از خود رونمائی کنند؟.
واقعیت آن است که در سطح جهانی باردیگربرندچپ به موازات افزایش شکاف طبقاتی و بحران های گوناگون نظام سرمایه داری و لاجرم فرایندصف آرائی اکثریت عظیم و تحت استثمارجامعه جهانی در برابراقلیتی برخوردار و صاحب سرمایه و قدرت در حال رونق یافتن است که البته همین روندشکوفاشدن، فرصت ها و تهدیدهای تازه ای را متوجه آن می کند. همین روندکم و بیش جهانی قطب بندی ها و مقبولیت چپ به نوعی در داخل کشور هم در حال اتفاق افتادن است که با عطف به آن بطوربالقوه جایگاه مهمی برای چپ و نفوذگفتمان آن قابل تصوراست. از ترکیب چنین چشم اندازی با وسوسه و انگیزه غلبه ناپذیر خفظ نام و عنوان، پدیده نامتجانس حزب چپ و فدائیان خلق متولد می شود.
تا کنون در ایران عنوان چپ عموما و عملا به عنوان چتری کلی بشمار می رفته است که جریان های مختلف مدعی اعم از چپ انقلابی و سنتی یا و چپ رفرمیست واصلاح طلب و یا چپ اجتماعی و ضدقدرت که هرکدام خود را با رویکرد و شکل و شمایل ویژه، مصداق اصیل و واقعی چپ می پنداشته اند، اما همگی در زیراین چترکلی عمل می کرده اند و شاخه های مختلف آن را تشکیل می داده اند. اما آن چه که در نشست کلن اتفاق افتاد تلاش برای مصادره همین عنوان کلی بود توسط یکی از همین جریان ها، آن هم با داشتن کمترین قرابت با چپ و محتوای رادیکال آن. ایکاش شکل و محتوا با هم انطباق می داشتند و نامی درخورمحتوا برای خود برمی گزیدند و اجازه می دادند که فارغ از عناوین و برندهای نامتجانس، هر جریانی با رویکرد و عناوینی متناسب با واقعیت وجودی خود موردقضاوت قراربگیرند. در این صورت حداقل به جدال های فرقه ای بیهوده دامن نمی زدند و اجازه می دادند که مبارزه محتواها، پلاتفرم ها و گفتمان ها رونق بیشتری پیدامی کردند.
حال پرسش این است که این جریان با گزینش برند«چپ» برای خود و با محتوای راست کیش و همدلانه بیشتر با کسانی چون فرخ نگهدار ها و ملیحه محمدی ها ... و سکولار دموکرات ها و انبوهی صندلی چیده شده درمیانه آن ها، که همگی در واژه گذارمسالمت آمیز و احیانا اتحاد و یا همکاری البته «غیراستراتژیک» با اصلاح طلبان ( هم از نوع قدیم و هم جدید) به توافق رسیده اند، می خواهند چه پیامی را به مخاطبان خود و از جمله به آن میهمانان محترمی که شاهد رونمائی از این «برند» بودند، انتقال بدهند؟
********
در پایان نا گفته نماند که ما درهمین کلن و یا جاهای دیگر و توسط چپ های های سنتی و رادیکال نیز شاهدتلاش های متعددی برای شکل دادن به اتحادهای فرقه ای بوده ایم که فرجام آن ها نیز پیش روی ماست. در نوشته های دیگری به آن ها و مسیردیگری که این تجربه ها نشان می دهند پراخته ام*.
2018-04-07 تقی روزبه