کدخدایی که گمان کرده خدای دهِ ماست
کدخدا نیست خدا نیست بلای دهِ ماست
روزگاری است به گوش همه خواند که خداست
خانه اش در دهِ ما نیست جدا از دهِ ماست
کدخدای دهِ ما
کدخدای دهِ ما
کدخدایی که گمان کرده خدای دهِ ماست
کدخدا نیست خدا نیست بلای دهِ ماست
روزگاری است به گوش همه خواند که خداست
خانه اش در دهِ ما نیست جدا از دهِ ماست
بینوا بی خبر ازحال و هوای ده ماست
بینوا بی خبر ازحال و هوای ده ماست
کدخدا دیر زمانیست … زمانیست که دیوانه شده ست
از زمانی که به دیدار خدا رفته و در خانه شده
خانه را دیده ؛ خدا را نه ولی، با همه بیگانه شده
غافل از آنکه خدا در همه جای ده ماست
بینوا، بیخبر ازحال و هوای ده ماست
بینوا، بیخبر ازحال و هوای ده ماست
کدخدا دیر زمانیست … زمانیست که دیوانه شده ست
از زمانی که به دیدار خدا رفته و در خانه شده خانه را دیده
خدا را نه ولی، با همه بیگانه شده