هر که را قسمتی است و قسمت من هم در این آخر عمر دوری و تبعید از دیارم است. همواره عاشق اروپا و زندگی در اروپا بودم و در هر فرصتی به این قاره بازمی گشتم و پس از سالها که به زندگی در ایران خو گرفته بودم و حاضر به اقامت در هیچ کشوری سوای دیار خودم نبودم، در دیارم انقلاب شد و من آواره در اروپا! و آن هم چه انقلابی!!! یک انقلاب سیاه اسلامی در اواخر قرن بیستم، به دنبال یک آخوند بی مقدار شیاد و اسلام راستینش که در گذشته ها سبب سه قرن سکوت در ایران بود و کشت و کشتار و امروز هم همان کشت و کشتارها همچنان به نامش صورت می گیرد و تا اسلام باقی ست گویی همچنان ادامه خواهد داشت.
ناچار به اروپا آمدم و مدتها در کشورهایش معلق بودم و سرگردان به دور خود می چرخیدم و در هیچ کجایش جا نمی افتادم! برایم شگفت آور بود که به رغم پندهای در لفافه دانایان خوش ذوق و شیرین سخن ما که در سروده های شان زهد خشک را به می خوشگوار و تسبیح و طیلسان به می و میگسار، و زهد گران را به نسیم بهار می بخشند، هموطنان ما همچنان غوطه ور در اسلام باشند و به دنبال همان اسلامی که در آن از می و می گساران خبری نیست.
شاعر می گوید: غم مخور و می بنوش، و ما جام باده را به کنار نهاده ایم و برای مرگ دشمنان کشورمان پس از قرنها همچنان اشک می ریزیم! به گوش ما از عیش و طرب خوانده اند و ما نه تنها عیش و طرب را به کنار نهاده ایم که برای عدو سینه می زنیم و با چشمان بسته به دنبال نمایندگانش دوانیم و حتی به نام دین مبین شان انقلاب می کنیم و آنان را بر سریر قدرت می نشانیم، و برای رفتن به اِرم این جماعت پلید در آن دنیا، در این دنیا خفقان می گیریم. نوشته ها و سروده های بزرگان مان را که همچو یاسینی به گوش ما خران است به کنار نهاده ایم و به زیر عبای عمامه به سران خسبیده باقی مانده ایم. چه باید کرد و گفت که از ماست که بر ماست.
و اما باید اقرار کنم که به رغم نقاط ضعف اعلیحضرت همایونی بخاطرم خطور نمی کرد که او تا این حد بی شخصیت باشد، بر خود برچسب آریا مهر نهد و با آن همه من چنینم و چنان ها و ارتش چند صد هزار نفری و… به دستور سفرای امریکا و انگلیس کشور را به امان خدا رها کند و با اهل و عیال بگریزد! حتی صدام حسین هم از کشورش نگریخت و با وجود خطری که تهدیدش می کرد و عاقبت به کشتنش انجامید، تا آخرین لحظه پنهان در گوشه ای در عراق در انتظار بازگشتش به قدرت باقی ماند و شاه ما فرار را بر قرار ترجیح داد! و با این عملش هم دیگر شکی در سرسپردگی و اطاعت از اربابان بیگانه اش باقی نماند.
نایب السلطنه او هم در دیار غربت همچنان برای مان از اصل و نسب اش می گوید و مفتخر از وابستگی اش به امام حسن است! و اما امروز که ترس ها به کنار رفته است، از پیامبر و بچه دار نشدنش ــ به رغم بودن زنانی در حرمسرایش و عایشه محبوب در کنارش ــ می گویند فاطمه، مادر امامان محبوب ما شیعیان غلامزاده است و زاده ی غلام خدیجه! و در آن ایام همخوابی با غلامان معمول بود.
سوا از نایب السلطنه محبوب ما که مفتخر به نژاد اصیل عرب خود است، عده ای در ایران همچنان به دنبال حسن و حسین دوانند و برای حفظ محبوبیت آن دو در میان ایرانیان می گویند: این دو در جنگ و تهاجم و غارت ایران شرکت نداشتند! لابد در انتظار ارتقاء خود به مقام شامخ امامت ما شیعیان ابله نشسته بودند و ایران دوست، و دست از پا خطا نکردند! از دور این وحشی گری ها و هرج و مرج و کشت و کشتار هموطنان شان را تماشا می کردند و به حال زار ما ایرانیان و زنان و دخترانی که به اسارت می بردند و در عربستان می فروختند، اشک می ریختند، چراکه به تعریف عده ای از ملایان از این دو برادر، به ویژه از امام حسین، گویی تافته های جدا بافته ای بودند و در زمره فرهیختگان، و برای خوش آمد ما ایرانیان هم می گویند امام حسین آنچنان ایران دوست بود که دخترِ یزدگردِ در بدر و فراری را که در ملاء عام می فروختند، خرید و به زنی گرفت و امامان ما از نژاد پاک آریایی و شاهان ساسانی هستند!
و اما ملایانی که کاری به ایران و ایرانی ندارند و خود را سید اولاد پیامبری که اولاد نداشت، می پندارند، همچنان در حال ترویج دین مبین اش هستند و حفظ شریعت و قوانین عقب مانده اش بین ما عجمان بی خرد!