به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، مهر ۲۸، ۱۴۰۲

اینجا اوین است!

 

نوید میهن‌دوست (سینماگر)

نوید (رضا) میهن دوست، نویسنده و کارگردان سینما که در حال تحمل دوران محکومیت خود در زندان اوین است، در نامه‌ای نسبت به تبعیض میان زندانیان سیاسی و زندانیان مالی در زندان اوین اعتراض کرده است.

اینجا اوین است!

اینجا اوین است. نه آن محله خوش آب و هوای کوهپایه‌ای تهران که زندانی است با سوابق نه چندان خوشنام که هم نامی‌اش با این محله زیبا گاه کژتابی‌هایی به همراه دارد. اینجا اوین است. تاریخ نسبتا کوتاه اینجا پر از مظالمی است که گاه جان انسان‌ها را ستانده و گاه شکنجه‌هایی بر آنان روا داشته که تا سال‌های سال عوارضش را بر تن و روانشان برجای گذاشته است.

اینجا اوین است. جایی که به اعتراف یکی از رؤسایش در دهه شصت، کامیون‌هایی مجهز به یخچال، اجساد قربانیانی که حاضر نبودند دست از عقایدشان، تاکید می‌کنم، عقایدشان بردارند را از آنجا خارج کرده و به ناکجاهایی برده که گذر ایام هنوز نتوانسته نشانی دقیقشان را برای بازماندگان دردمندش آشکار نماید.

اینجا اوین است. در اینجا شما می‌توانید وزیر دولت احمدی‌نژاد باشید و به خاطر فساد مالی بیست سال حکم حبس گرفته باشید ولی در کمتر از پنج سال از بند آزاد شوید در حالی که افرادی با همان میزان حکم به خاطر افکار و اعمال سیاسی‌شان تا روز آخر رنج ماندن در آن را تحمل می‌کنند.

در اینجا شما می توانید یک مفسد مالی باشید که عکستان سوار بر موتور و در حال کشیدن کلت بر روی مردم بی دفاع، حسابی در فضای مجازی دست به دست شده باشد و محکومیتی طویل المدت داشته باشید ولی هر روز با کت و شلوار از اوین خارج شوید و شب هنگام برای خواب و استراحت به آنجا بازگردید و به ریش داشته و نداشته انبوه زندانیان سیاسی بخندند که از یک مرخصی کوتاه که هیچ، حتی از اعزام به بیمارستان برای درمان نیز محروم هستند.

حتی در اینجا شما می توانید یک فعال محیط زیست دوتابعیتی باشید که در یک پرونده جنجالی و پر سروصدا، بالاترین میزان حکم را در میان هم پرونده‌ای های خود گرفته باشید ولی به یمن یک معامله مالی بین گروگان گیران حکومتی زادگاهتان با لابی گران سیاسی کشور تابعیت دومتان، خیلی زودتر از هم پرونده‌ای‌هایی که میزان محکومیتشان حدود نصف شماست آزاد شوید و به آغوش خانواده در خارج از کشور بازگردید و برای دوستان و همکاران یک تابعیتی‌تان که مجبورند تا روز آخر حکمشان در اوین بمانند، آرزوی روزهای خوش آزادی نمایید.

اینجا اوین است و در میان این همه ستم‌های ریز و درشتی که بر محکومینش روا می‌دارد، من شرمسارم از ظلم کوچکی بگویم که بر من و برخی از هم‌بندی‌هایم جاری می‌شود. شرمسارم که بگویم به صورت غیرقانونی و برخلاف آیین‌نامه‌های مصوب خود بی‌دادگاه جمهوری اسلامی، تماس‌های تلفنی محدود زندانیان را به راحتی و با هر بهانه کودکانه‌ای قطع می‌کنند. تماسی که در یکی از بند و تبصره های همان آیین‌نامه مضحکشان، به عنوان امتیاز به زندانی عطا شده است. به این خاطر که بتوانند هروقت دلشان خواست زندانی و خانواده و عزیزان خارج از زندانشان را از آن محروم نمایند و به اقتدار پوشالی و نداشته‌شان ببالند.

اینجا اوین است و من عرق شرم بر جبین دارم که بخواهم مادرانی را دلداری دهم که روزها و ساعت‌ها را می‌شمارند تا باردیگر صدای فرزند عزیزشان را حتی از پشت تلفن‌های خشداری بشنوند که هر چند دقیقه یک بار یادآوری می‌کند «این تماس از زندان اوین می‌باشد». شرمسارم که به ایشان یادآوری کنم خود را به جای مادرانی بگذارند که نه روزها و ساعت‌ها بلکه سال‌هاست برای آن که صدای عزیزان در خاک خفته‌شان را به یاد بیاورند به سراغ گورستان بی نام و نشان خاوران تهران می‌روند و به تل خاک‌های آن مکان شوم خیره می‌شوند.

اینجا اوین است. مملو از ظلم‌های کوچک و بزرگی که سالهاست برروی هم انباشته شده و روز به روز پرونده سیاه اینجا را قطورتر می‌کند. من ظاهرا زمان زیادی در پیش رو دارم تا از ستم‌های روزمره اینجا بگویم و بنویسم ولی کیست که از فردای خود باخبر باشد؟ شاید اگر شاعر و فیلمسازی چون «بکتاش آبتین» از فرجام مظلومانه‌اش در اینجا خبر می‌داشت، بیشتر و سریعتر از ستمگری‌هایی که بر او و هم‌بندی‌هایش روا شده بود می‌نوشت.

و من با یادآوری همه این خاطرات اسفناک، خود را ملزم می‌دانم که بیشتر و بیشتر از اتفاقات ریز و درشت این‌جا بنویسم. شاید تلنگری بر مسؤلین چشم و گوش بسته جمهوری اسلامی بخورد که بهتر از من می‌دانند: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظالم!»”