ف.م.سخن
آرتروز گردن و نگاه چپ چپ آقای پرویز ثابتی
این آقای پرویز ثابتی چرا این جوری به آدم نگاه می کند؟ یعنی چرا سرش رو به ماست
و چشم هایش به طرف چپ است؟
اصولا این چه نگاهی ست که مقامات امنیتی از صدر تا ذیل دارند؟ یعنی چرا جوری نگاه می کنند که آدم دل اش می خواهد یک بند حرف بزند و در مورد هر کاری که کرده است و نکرده است سخنوری نماید؟ چه رازی در این نگاه ها هست که انسان را تبدیل به بلبل می کند و صدای آدمیزاد را تبدیل به چهچهه و سوت بلبلی؟ مثلا آن آقای شکنجه گر که حسینی نام داشت، لازم نبود دست به آدم بزند. همان نگاه اش کافی بود که آدم سخنوری در حد حجةالاسلام فلسفی بشود. لاجوردی هم از بس نگاهش جذاب بود آن را در مواقع عادی پشت عینک دودی پنهان می کرد (چی؟ نه بابا آن لاجوردی سرمایهدارِ زمانِ شاه را نمی گویم. آن یکی لاجوردی دوران طلایی امام را می گویم که سید محمد خاتمی، شهادت جانسوزش را تسلیت گفت). سعید امامی هم همین طور. اصلا بیخود وارد بحث سخنوری و چهچهه زدن شدم. می خواستم راجع به گردن راست و نگاه چپ صحبت کنم که حرف به این جاها کشید.
من مدت ها فکر می کردم آقای پرویز ثابتی آرتروز گردن دارد که این جوری به توبهکنندگان نگاه می کند ولی بعد متوجه شدم که اشتباه می کردم و این نگاه، نگاه امنیتی ست و کار هر کسی نیست و آدم برای پیدا کردن چنین نگاهی باید دوره های خاص در اسرائیل و امریکا ببیند. حالا هم که سال ها از دوران خوش مقام امنیتی بودن گذشته، گردن آقای ثابتی هم چنان راست و افراخته و نگاه شان چپ چپ است. می فرمایید از کجا می دانی که گردن ایشان راست و نگاه شان چپ است؟ مگر عکس و تصویری از ایشان در جایی دیده ای؟ خیر، ندیده ام، ولی نگاه چپ چپ شان را به شخصیت های سیاسی که همین امروز هم حفظ کرده اند می توانم نشان دهم.
یک نگاه چپ این که ایشان در کتاب شان می نویسند (حالا کتاب شان در نیامده ما از کجا فهمیدیم که چه نوشته اند، بعداً خدمت تان عرض می کنم)، باری می نویسند: "زجر و شکنججه زندانیان منحصصر به متهمین قتل افششار طوس نبودده و یک روش رایج در زنندان فرممانداری نظامی و شههربانی مصصدق بوده است." یک نگاه چپ دیگر این که "حتی زمانی که در ماه های آخرر حککومت مصصدق اردشیر ززاهدی بازدداشت و به شهربانی بردده می شود دکتر صددیقی وززیر کشور که پس از قتل افشار طوس امور شهربانی را از نزددیک زیر نظظر داشته است در شههربانی حضور یافته و ناظر باززجویی از زاهدی بوده و اولین سیلی را هم خود دکتر صدیقی به گوش ززاهدی نواخته و سپس دستور داده پاسسبانها به شددت او را کتک بزنند." یک نگاه چپ دیگر این که "پپرونده سازی برای مخالففین سیاسسی دولت، جهت مررعوب و خاموش کردن آن ها نیز یکی از رروش های دولت مصدق بوده است." از همه ی نگاه ها چپ تر این که "مصدق علی رغم اددعای آزادی خواهی، فرددی دیکتاتتور و قدررت طلب بود که احترامی هم به مواززین قانونی نداشته و هر کججا قانون را سدّ راه خواسته های خود می دیده آن را نادیده گرفته و پاییمال می کردده است."
جان؟! چرا صدایم می لرزد و حروف را دو تا دو تا تایپ می کنم؟ قربانت گردم نگاه چپ ایشان به هر کس بیفتد همین طور می شود دیگر! تازه دندان هایم هم دارد به هم می خورَد که شما صدایش را نمی شنوید. باز دارم از بحث پرت می شوم. صحبت آرتروز گردن و نگاه چپ بود؛ ببین بیخودی وارد چه مقولاتی شدیم.
من که از سر برون آوردن ققنوسوارِ آقای ثابتی از خاکستر انقلاب شکوهمند و خانمانسوز اسلامی بسیار خوشنود و خوشحال شدم. واقعا وجودشان نعمتی ست برای همه ی ما. حتی حکومت اسلامی می تواند از سخنان ایشان درس های بسیار بگیرد و اگر فضولی نباشد توصیه می کنم مسئولان محترم امنیتی فراز های سخنان ایشان را با آب طلا بنویسند و در اتاق های وزارت اطلاعات نصب نمایند. به ضِرْس قاطع می توان گفت کارهایی را که ایشان به شاه گفت و شاه نکرد و بدبخت شد، حکومت اسلامی دارد انجام می دهد و اگر هم بعضی کارها را تا کنون انجام نداده بهتر است آن ها را انجام دهد تا همچنان پا بر جا بماند و مثل شاه که آدم دلْرحمی بود سرنگون نشود. البته از سخنان ایشان این طور استنباط می شود که نمی خواهند این حکومت بر قرار بماند و طرفدار جنبش مردم ایران هستند، پس چرا آن حرف ها را زدند که حکومت از آن ها سوءاستفاده کند نمی دانم. اگر این طور باشد ما هم خوشحالیم از حضور ایشان در میان اپوزیسیون، وَ دلسوزی ایشان را برای مردم ایران و جنبش سبز به فال نیک می گیریم و فکر می کنم اگر روزی روزگاری حکومت را در اختیار بگیریم، بار دیگر ایشان را به عنوان مقام امنیتی منصوب کنیم تا حکومت جدید را از شرِّ عواملِ ضد انقلابِ وابسته به حکومتِ سابقِ اسلامی با آپولو و اتوی داغ و سوزن لای ناخن و شیشه پپسی و تخم مرغ پخته حفظ نماید (ببخشید ادرار کردن به دهان و هیکل آدم را یادم رفت بگویم). بالاخره هر حکومتی کارشناسان خبره می خواهد که کار با شیشه نوشابه و این چیزها را بلد باشند و در جهت حفظ حکومت آینده چه کسی بهتر از آقای ثابتی خودمان (یک توصیه نامربوط و بی جا هم این که در حکومت آینده، کفش فروش ها مراقب باشند اگر خانم محترمی با یک راننده ی گردن کلفت وارد مغازه شد، اول نام اش را بپرسند و بعد که مطمئن شدند ایشان خانم ثابتی نیستند جواب سر بالا بدهند والّا ممکن است... ول کن آقا... گذشته ها گذشته. چرا کاه کهنه باد می دهید. اَه...).
حالا شما کتاب ایشان را بخوانید ببینید در دنیا چه خبرها بوده که ما نمی دانسته ایم. مثلا شما می دانستید که آیت الله بهشتی با پسر خاله شاه می رفتند "خانم بازی و الواتی و مشروب خوری"؟ والله ما که همین جور چهارشاخ مانده ایم! حالا کتاب اش در می آید خودتان می خوانید و در بعضی قسمت ها مثل ما چهارشاخ می مانید. این ها هم که ما نقل کردیم از بخشی از کتاب ایشان است که در کیهان لندن شماره ی 1397 مورخ 18 تا 24 اسفند 1390 منتشر شده است.
گویا نیوز، من + گویا