به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۵

برف، شاعر: نیما، بیان: احمد شاملو، آواز: فرهاد مهراد



برف،  سروده نیما، بیان: احمد شاملو، آواز: فرهاد مهراد، نقاشی: هانیبال الخاص  





برف 

زردها بيخود قرمز نشدند

قرمزي رنگ نيانداخته است بيخودی بر ديوار

صبح پيدا شده از آن طرف کوه "ازاکوه" 

اما "وازانا" پیدا نیست  

گرته روشني مرده ي برفي همه كارش آشوب

بر سر شيشه هر پنجره بگرفته قرار

"وازنا" پیدا نیست  

من دلم سخت گرفته است از اين ميهمان خانه ي مهمان كش روزش تاريك،

كه به جان هم نشناخته انداخته است،

چند تن خواب آلود،

چند تن ناهموار،

چند تن ناهوشيار،

چند تن خواب آلود