|
عیسی سحرخیز |
مگر نجفی از عاقبت کار امثال هدی صابر، دگمه چی، علیرضا رجائی و ... آگاه نیست. میتوان بیرون گود نشست و به راحتی و با صدای بلند فریاد زد لنگش کن! میشود در مقابل استعفای مجدد نجفی ناآگاهانه شعار داد مگر سرطان پروستات رهبرى مزمنتر و پیشرفتهتر نیست؟ ایشان که دارند کار کل کشور را انجام میدهند، ایران با شهری چون تهران قابل مقایسه نیست. غافل از این که یکی تمام امکانات پزشکی و دارویی داخل و خارجِ کشور در اختیارش است و دیگری فردا حتی به دکتر زندان هم دسترسی نخواهد داشت، داروهای مورد نیازش به موقع در اختیارش قرار نمیگیرد و در یک کلام جانش در خطر خواهد بود!
پیش از عید زمانی که شایعه استعفای اول دکتر نجفی بالا گرفت، در نوشتهای کوتاه عنوان کردم: «من اگر جای شهردار تهران بودم به این راحتی، زیر فشارها عقبنشینی نمیکردم؛ آن قدر میماندم تا برکنارم کنند یا دستور از بالا برسد که نباید باشد!!».
گذر زمان خیلی زود نشان داد که آن حدس و گمانها درست بوده و ارادهای فراقانونی در کشور نه تنها با محمدعلی نجفی مشکل دارد، بلکه مشروعیت شورای شهر تهران را نیز با وجود رای یک دست مردم پایتخت، زیر سوال برده است.
گذر زمان نشان داد که اگرچه این سیاستمدار دانشمند و کاردان به سرطان پروستات مزمن دچار است، اما طرح موضوع بیماری برای استعفا نوعی درایت برای افشای مسائل پشت پردهی این جریان بوده و سپردن روند اوضاع به دست آفکار عمومی و برگزیدگان شهروندان تهرانی در شورای شهر.
حال که این جمع استعفا را نپذیرفته و رای به إبقای شهردار تهران دادهاند، یک باره باز آن ارادهی سیاسی فراقانونی برای کنارهگیری نجفی خود را در معرض قضاوت ملت قرار داده و عجولانه از زبان دادستان تهران حکم قضایی پیش هنگام صادر کرده است.
در شرایط سیاسیعملکردن قوه قضائیه جمهوری اسلامی، مستقل نبودن دادستانها و قضات انتصابی و از همه مهمتر ورود این قوه به امور اجرایی، به نظر من انتظار بیش از حد از شهردار تهران داشتن برای به خطر انداختن جان خود غیر معقول است!
حال دیگر همه میدانند وقتی دادستان کل کشور خطاب به شورای شهر تهران میگوید «این بساط سیاست بازی که راه انداختهاید چه معنایی دارد؟»، پیام چه کسی را منتقل میکند؛ وقتی آقای منتظری به شهردار تهران پیشنهاد میکند که «مجددا استعفای خود را تقدیم شورای شهر کند»، درصدد اعمال قدرت چه ارادهی پشت پرده است!
اکنون که اکثریت اعضای شورای شهر تهران با دادن رای مجدد به آقای نجفی خود نیز در معرض عتاب و خطاب آشکار قرار گرفتهاند که «وقتی شهردار رسما اعلام میکند که توان کار سنگین را ندارم و به علت بیماری نمیتوانم این کار را ادامه دهم چرا با رای خود عنوان میکنند که شما مریض و ناتوان برای انجام کار نیستی؟»، آنها هم باید در مورد ادامهی حیات خود چاره اندیشی کنند، نه به فکر إبقای مجدد شهردار تهران باشند یا جانشین او را تعیین کنند.
من اگر جای آنها بودم اعلام میکردم تا وقتی ارادهی فراقانونی نه تنها بر امور جاری کشور، بلکه بر کارهای عادی یک شهر اعمال سلیقه و قدرت میکند؛ وقتی مقامهای قضائی آزادانه به امور اجرایی ایران ورود میکنند؛ زمانی که فردی در حد و اندازهی معاون دادستان تهران میتواند با پرونده سازی شهردار تهران را برای نجات جان خود مجبور به استعفا کند؛ آن گاه که... چه جای کار در این مملکت است؟!!
چه کسی میتواند مسئولانه و عاقبتاندیشانه نگویم که حتی محمد علی نجفی هم که با تمام سوابق سیاسی که به درستی به قاضی پرونده و امیر خلفی میگوید «هنگامی که تو هنوز به دنیا نیامده بودی، من دراین کشور وزیر بودم»، حال که دادستان کل کشور در نقش پیامرسان ظاهر شده است حق ندارد بیم جان خود را داشته باشد!
او اکنون با توجه به سوابق و شواهد فراوان خیلی خوب میداند که احتمال دارد عمودی وارد زندان اوین شود و افقی خارج شود. مگر ندیده و نشنیده است که چه کسانی خودکشی داده شدند؟ مگر متوجه نیست که افراد سالم وارد زندان میشوند و در شرایط نبود امکانات درمانی یا ندادن اجازهی استفاده از آنها، با سرطان پیشرفته بیرون میآیند و یا حتی جنازهشان تحویل پزشک قانونی میشود؟
مگر نجفی از عاقبت کار امثال هدی صابر، دگمه چی، علیرضا رجائی و ... آگاه نیست.
میتوان بیرون گود نشست و به راحتی و با صدای بلند فریاد زد لنگش کن! میشود در مقابل استعفای مجدد نجفی ناآگاهانه شعار داد مگر سرطان پروستات رهبرى مزمنتر و پیشرفتهتر نیست؟ ایشان که دارند کار کل کشور را انجام میدهند، ایران با شهری چون تهران قابل مقایسه نیست. غافل از این که یکی تمام امکانات پزشکی و دارویی داخل و خارجِ کشور در اختیارش است و دیگری فردا حتی به دکتر زندان هم دسترسی نخواهد داشت، داروهای مورد نیازش به موقع در اختیارش قرار نمیگیرد و در یک کلام جانش در خطر خواهد بود!
به قول دوستی که در زمان اعتصاب غذا در زندان برایم پیغام فرستاده بود، «افرادی منتظرند تا تو شهید شوی و برایت مراسم ختم بگیرند، اما وای به حالت اگر زنده ماندی و بیرون آمدی و بر خلاف نظر آنها حرفی زدی و مقاله نوشتی!»
حال اگر من جای شهردار تهران بودم، بیتوجه به استعفا دادن یا ندادن اعضای شورای شهر در حمایت از فشارهای قضائی برای کنارهگیری از پست شهرداری تهران و مهمتر از آن فارغ از این دست انتظارها و توقعهای بیجا، جانم را برمیداشتم و در میرفتم!
به گوشهای میخزیدم و آخر عمری به فکر عاقبت خانواده خود بودم، فارغ از حرفها، شایعات و گوشه و کنایههای این و آن! میرفتم و در گوشهای امن و دنج چون دکتر ابراهیم یزدی که با وجود سرطان پیشرفته پروستات بارها بازداشت و زندانی شد، خاطرات دوران حیات سیاسی خود و عاقبت سیاستورزی در کشوری چون جمهوری اسلامی را مینوشتم و تجاربم را به نسل جوان منتقل میکردم! چرا جای دور برویم، همانند خود من به روستایی دور افتاده و خالی از سکنه کوچ میکردم و به شغل شریف «غازچرانی» مشغول میشدم؛ زیادش گاه خاطرهای میگفتم و چیزی مینوشتم و منتشر میکردم!