به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، خرداد ۰۹، ۱۴۰۳

نقش محمد مخبر در سرکوب خونین دانشگاه جندی‌شاپور اهواز، حسین نوش آذر

 

محمد مخبر

 محمد مخبر که سال‌ها ریاست «ستاد اجرایی فرمان امام» را به عهده داشت، اکنون به صف نخست هسته اصلی حاکمیت راه پیدا کرده است. در مراسم نماز بر جنازه رئیسی و همراهان او در سانحه بالگرد حامل رئیس جمهوری، مخبر کمی دورتر از رهبر جمهوری اسلامی در کنار احمد علم‌الهدی، صادق آملی لاریجانی، محمد مهدی گلپایگانی، محمد باقر قالیباف، غلامحسین محسنی اژه‌ای و حسین سلامی ایستاده بود. او اکنون به مدت ۵۰ روز کفالت قوه مجریه را به دست گرفته و هرچند که انتظار نمی‌رود بتواند بر مسند ریاست جمهوری تکیه دهد، اما در هر حال با سانحه بالگرد خواسته یا ناخواسته در یک قدمی ریاست جمهوری قرار گرفته است.

اطلاعات زیادی درباره مخبر و فعالیت‌های او در بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام در دست است، اما به نقش او در دوران دانشجویی‌اش در سرکوب و قتل دانشجویان دگراندیش در جریان درگیری‌ها در جریان انقلاب فرهنگی و در حوادث خونین اردیبهشت ۵۹ در دانشگاه جندی‌شاپور کمتر پرداخته شده. محمد مخبر، فرزند شیخ عباس امام جمعه موقت دزفول که در تیر ۱۳۳۴ در دزفول متولد شده، از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه‌ها بود و هنگام سرکوب خونین دانشجویان دانشگاه جندی‌شاپور ۲۳ سال داشت.

مخبر در سال‌های منتهی به انقلاب ۵۷ همراه با افرادی مانند محمد جهان‌آرا، علی شمخانی و محسن رضایی و همچنین احمد آوایی عضو گروه «منصورون» بود. منصورون در خوزستان شکل گرفت و علیه حکومت پهلوی فعالیت می‌کرد. او پس از تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خوزستان به‌عنوان مسئول بهداری سپاه دزفول گماشته شد و در جنگ ایران و عراق هم این سمت را بر عهده داشت. نبی صمیمی، از دانشجویان دانشگاه جندی‌شاپور اهواز در گفت‌وگو با نگارنده می‌گوید:

مخبر عضو گروه منصوریون بود. آوایی هم عضو همین گروه بود. منصورون در اهواز هم فعالیت داشتند. یک آخوندی هم عضو این گروه بود که در سال ۵۲ که من زندانی بودم در زندان فوت کرد.

منصورون سال‌ها بعد در ائتلاف با شش گروه دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند و در سرکوب کردستان و سیستان و بلوچستان مشارکت داشتند. این موضوع برای درک حد آشنایی محمد مخبر با سلاح اهمیت دارد. نبی صمیمی می‌گوید:

مخبر به عنوان یک دانشجوی حزب‌اللهی معروف بود. دزفول دو ویژگی داشت: از یک طرف محل تجمع نیروهای ذخیره حزب‌اللهی برای عملیات ضربتی سرکوب در کل خوزستان بود؛ اگر می‌خواستند جایی را سرکوب کنند از دزفول نیرو می‌بردند. و از طرف دیگر نیروهای چپ آنجا پایگاه داشتند.

به لحاظ سیاسی مخبر در فاصله بین بهمن ۵۷ تا انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ در حلقه‌ای از نیروهای حزب‌اللهی فعالیت می‌کرد. از افراد حلقه «دزفولی ها» که بعدها هریک مدارج ترقی در «نظام» را طی کردند، می‌توان از این اشخاص نام برد: محمد علی رامین، عزت‌الله ضرغامی، علیرضا آوايی رئيس کل دادگستری استان تهران و از عوامل سرکوب در زندان يونسکوی دزفول و زندان اهواز، احمد آوایی سـردار سـپاه پاسداران و عضـو سپاه قـدس و نماينده اسبق دزفول و محمد رضا مخبر دزفولی دبیر «شورای عالی انقلاب فرهنگی» که پسر عمویِ اوست.

باید توجه داشت که احمد جنتی که در آن ایام در فاصله بین سال‌های ۵۷ تا ۵۸ به عنوان حاکم شرع در استان خوزستان حکم اعدام‌ها را صادر می‌کرد، در اردیبهشت ۵۹ که جنایت دانشگاه جندی‌شاپور اتفاق افتاد امام جمعه موقت اهواز بود و از آن پس بود که مدارج ترقی در ارکان نظام را طی کرد؛ ابتدا به امامت جمعه تهران منصوب شد و سرانجام هم به ریاست مجلس خبرگان رهبری رسید. عوامل سرکوب در اهواز بر اساس یک الگوی تکرارشونده در همه شهرهای ایران گوش به فرمان او بودند. دکتر جواد یوسف‌معمار که در آن زمان در صف اول با نیروهای مهاجم با دانشگاه درگیر شده بود، در یک گفت‌وگوی تلفنی با نگارنده تأیید می‌کند که مخبر همراه با چند نفر دیگر مسلح بود و هدایت و رهبری مهاجمان به دانشگاه را به عهده داشت:

من دانشجوی پزشکی دانشگاه جندی‌شاپور بودم. از دانشجویان پیشگام بودم و شرکت فعال داشتم. مستقیماً آیت‌الله احمد جنتی و آیت‌الله احمد خزعلی و محمد مخبر سرکوب دانشجویان [دانشگاه اهواز] را هدایت می‌کردند.

صدور فرمان خمینی

آنچه که به عنوان «انقلاب فرهنگی» از آن یاد می‌کنند، رسماً با صدور فرمان خمینی در یکم فروردین ۵۹ با این مضمون آغاز شد:

باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه‌های سراسر ایران به‌وجود آید، تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غرب‌اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.

ابتدا نیروهای حزب‌اللهی سازمان‌یافته به دانشجویان دگراندیش در دانشگاه تبریز هجوم بردند و سپس به‌تدریج موج سرکوب به سایر دانشگاه‌ها از جمله دانشگاه تهران و دانشگاه اهواز رسید. خمینی در ۲۹ فروردین ۵۹ در سخنانی تند گفت:

ما از محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی نمی‌هراسیم. ما از دانشگاه‌های غربی و آموزش جوانان ما در جهت منافع شرق و غرب است می‌هراسیم.

سپس شورای انقلاب به احزاب و گروه‌های سیاسی سه روز مهلت داد که دفاتر خود را در دانشگاه‌های سراسر کشور تعطیل کنند. در پی اطلاعیه شورای انقلاب، همان روز درگیری‌های گسترده‌ای میان انجمن‌های اسلامی و دیگر گروه‌های سیاسی در مراکز آموزش عالی در تهران، شیراز، مشهد، بابلسر، کرج و جهرم رخ داد. در تهران سخت‌ترین این درگیری‌ها در دانشگاه تربیت معلم روی داد.

پیش از آن اما در جریان جنگ پاوه، دانشگاه رازی کرمانشاه در تابستان ۵۸ سرکوب شده بود. سناریویی که در آن زمان اجرا شد، یک سال بعد در سایر دانشگاه‌ها الگوی سرکوب قرار گرفت: شناسایی رهبران دانشجویی و دانشجویان با گرایش چپ، سازماندهی اراذل و اوباش از محلات محروم شهر، هجوم با سلاح سرد و گرم به دانشگاه‌ها، کتک زدن دانشجویان دگراندیش و سپس قتل رهبران دانشجویی به شیوه‌های مختلف مانند پرت‌کردن از بالای بلندی، شلیک گلوله یا به ضربات چاقو و سربه‌نیست کردن جنازه‌های آنان همراه با بازداشت‌های گسترده و صدور حکم‌های اعدام توسط حاکم شرع.

برخی از کسانی که در حلقه دولت احمدی‌نژاد و دولت رئیسی مشارکت داشتند و همچنان هم در عرصه سیاسی و اقتصادی حضور دارند یا در سرکوب‌های دانشگاه‌ها در فاصله بین ۵۸ تا ۵۹ و یا اینکه در سرکوب کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان دست داشته‌اند. برای مثال می‌توان از اسفندیار رحیم مشایی یاد کرد که در جوانی در مازندران به اطلاعات سپاه پیوست و سپس به دعوت محمدرضا نقدی برای مشارکت در سرکوب مبارزات کُردها در کُردستان با نام مستعار مرتضی محب‌الاولیاء به این منطقه اعزام شد. نقشی که سرکوب دانشجویان دانشگاه جندی‌شاپور اهواز در زندگی سیاسی محمد مخبر ایفا کرد، بیش و کم در حد نقش سرکوب کردستان در زندگی سیاسی اسفندیار رحیم مشایی در کردستان است. هر دو در آن سال‌ها جوانان نوخطی بیش نبودند.

سرکوب در دانشگاه اهواز

سرکوب در دانشگاه جندی‌شاپور با صدور اطلاعیه احمد جنتی به عنوان امام جمعه اهواز در سه‌شنبه ۲ اردیبهشت ۵۹ چهار روز بعد از سخنرانی شدیدالحن خمینی آغاز شد. جنتی در این اطلاعیه که چندین بار هم از رادیو و تلویزیون پخش شد، از حامیان حکومت و از نیروهای سرکوبگر خواسته بود که در دانشگاه جندی‌شاپور برای اقامه نماز گرد بیایند. در میان این افراد نیروهایی که به سلاح‌های سرد و گرم مجهز بودند نیز حضور داشتند.

محله کمپلو (کوی انقلاب) در غرب اهواز، از سمت شرق به لشکرآباد و پل راهنمایی و رانندگی و از سمت غرب به خیابان شیخ بهایی و چهار راه شیخ بها محدود می‌شود. احمد جنتی در مسجدی در لشکرآباد مستقر می‌شود. جواد یوسف‌معمار که به خاطر توانایی‌های جسمانی و ویژگی‌های شخصیتی‌اش در صف اول مقاومت قرار داشت در یک گفت‌وگوی تلفنی با نگارنده تأیید می‌کند که مخبر همراه با چند نفر دیگر مسلح بود و هدایت و رهبری مهاجمان به دانشگاه را به عهده داشت:

من دانشجوی پزشکی دانشگاه جندی‌شاپور بودم. از دانشجویان پیشگام بودم و شرکت فعال داشتم. مستقیماً آیت‌الله احمد جنتی و آیت‌الله احمد خزعلی و محمد مخبر سرکوب دانشجویان را هدایت می‌کردند. من در آن زمان در لشکرآباد اجاره‌نشین بودم. جنتی در مسجد لشکرآباد رفته بود بالای منبر. می‌گفت مسلمان‌ها، کافران دانشگاه را گرفته‌اند. وظیفه شماست که دانشگاه را آزاد کنید. اراذل و اوباش را هم به چوب و چماق و زنجیر و باتون و چاقو و قمه مسلح و بسیج کردند و به طرف دانشگاه به راه افتادند.

این افراد از محله‌های اغلب محروم در همه شهرها، هسته اصلی گروه‌های ضربت را تشکیل می‌دادند. از قبل هم تدارکات لازم را دیده بودند: به بهانه بمب‌گذاری، بیمارستان شماره یک اهواز را تخلیه کرده بودند و نیروهای نظامی را هم در اطراف دانشگاه مستقر کرده بودند و تردد خودروها به دانشگاه نیز محدود شده بود. نبی صمیمی در گفت‌وگو با نگارنده تأیید می‌کند که نیروهای سرکوب را از میان اراذل لشکرآباد بسیج کرده بودند:

جنتی اراذل و اوباش لشکرآبادی را بسیج کرده بود. با قمه می‌زدند. هیچگونه ملاحظه‌ای نداشتند. حمله بعد از ظهر اتفاق افتاد. من یک چاپخانه مخفی داشتم. برادرم وقتی خبر حمله را شنید رفت به دانشگاه.

برادر نبی صمیمی جزو اعدام‌شدگان است.

یوسف‌معمار می‌گوید:

من با دوچرخه از لشکرآباد به دانشگاه می‌رفتم. در راه زنان محروم عرب را می‌دیدم که کنار جاده شیر می‌فروختند. بعضی هم گاوهاشان را با خود می‌آوردند. مخبر عضو انجمن اسلامی بود و هر موقع جنتی یا خزعلی می‌خواستند دانشجویان انجمن اسلامی را بسیج کنند برای کاری، سر و کله مخبر در مسجد لشکرآباد پیدا می‌شد.

بر اساس این گفت‌وگو، از بلندگوهای مساجد در سراسر اهواز به ویژه در نادری، زیتون کارگری و همین لشکرآباد مداوماً از مردم خواسته می‌شد که برای «نجات دانشگاه» به مهاجمان بپیوندند. از بالای منابر از بلندگوها ادعا می‌کردند که دانشجویان کمونیست، مسلمانان را دارند می‌کشند. یوسف‌معمار که مدتی هم عضو پزشکان بدون مرز در رواندا مشغول خدمت به مردم بوده، این وضعیت یعنی شوراندن آگاهانه مردم ناآگاه و محروم علیه نیروهای مترقی را با جنگ داخلی رواندا مقایسه می‌‌‌‌کند.

سازمان دانشجویان پیشگام در دانشکده علوم پزشکی مستقر بود. برای رسیدن به آنجا اما مهاجمان می‌بایست ابتدا از دانشکده کشاورزی عبور می‌کردند. یوسف‌معمار می‌گوید:

دانشگاه جندی شاپور یک در ورودی آهنی بزرگ داشت. از این در که وارد شویم، ابتدا به دانشگاه کشاورزی می‌رسیم. آن‌ها هجوم آورده بودند و دانشجویان هم مقابلشان ایستاده بودند و شعار می‌دادند. این آقا [محمد مخبر] همراه با پنج شش نفر دیگر دست به سلاح بردند و شروع کردند به شلیک کردن به بچه‌ها.

در همان حال از قبل راهی را که از دانشکده کشاورزی به محل سکونت استادان دانشگاه می‌رسید و از آنجا به طرف اهواز می‌رفت مسدود کرده بودند. یوسف‌معمار می‌گوید:

مخبر از کسانی بود که اول از همه دست به کمر برد و کلت کشید و به طرف بچه‌ها شلیک کرد. هفت هشت نفر از بچه‌های اهواز افتادند و به خون درغلتیدند. بعضی از بچه‌ها به طرف خوابگاه فرار کردند و بعضی‌ها هم به سلف سرویس پناه بردند. سلف‌سرویس را بستند و شروع کردند به کتک زدن بچه‌ها. مخبر، هم کلت داشت و هم مسلسل. یادم است دستش یک مسلسل یوزی بود.

هجوم به بیمارستان‌ها و بازداشت‌های گسترده

در هر حال طبعاً زیر فشار نیروهای سرکوبگر به هدایت محمد مخبر، دانشجویانی که در حال مقاومت بودند مجبور به عقب‌نشینی شدند. عده‌ای به بیمارستان گلستان رفتند. یوسف‌معمار می‌گوید:

همه توی بیمارستان بودیم. روپوش‌های سفید را بین دانشجویان توزیع می‌کردند که نتوان آن‌ها را به راحتی شناسایی کرد. بیمارستان را محاصره کردند و ریختند و عده‌ای را از طبقه سوم از پنجره پرت کردند پایین و باقی را هم بازداشت کردند و به ساختمان شهرداری منتقل کردند. بعدش هم به بیمارستان رازی در خیابان نادری اهواز هجوم بردند.

یکی از پزشکان شاغل در بیمارستان نادری دکتر اسماعیل نریمیسا، رزیدنت جراحی اورتوپدی و از طرفداران سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران بود. جواد یوسف‌معمار در گفت‌وگو با نگارنده شهادت می‌دهد که محمد مخبر او را شخصاً بازداشت و به ساختمان شهرداری منتقل کرد. نریمیسا را با ضربات چاقو مجروح کرده بودند:

اسماعیل نریمیسا را سه روز بعد از بازداشت در خانه پیشاهنگی زیتون کارگری اعدام کردند. با چاقو زده بودند توی روده‌‌هاش. قبل از اینکه تیر خلاص بزنند او را آش‌ولاش کرده بودند.

باید همین‌جا یادآوری کرد که نریمسیا در محله زیتون کارگری یک درمانگاه را برای کمک به مردم محروم اداره می‌کرد. احمد جنتی رسماً از مردم خواسته بود به این درمانگاه که به تعبیر او «درمانگاه کمونیست‌ها» بود مراجعه نکنند. بنابراین او یک چهره شناخته‌شده و به یک معنا نشان‌شده بود.

در ساعت‌ها و روزهای نخست بعد از تهاجم به دانشگاه، اهواز در وحشت فرورفته بود. اگر یوسف‌معمار، تصویری از وقایع از درون دانشگاه و از داخل بازداشتگاه ارائه می‌دهد، نبی صمیمی از بیرون شاهد وحشتی‌ بوده است که بر شهر حاکم شده بود:

برادرم را دستگیر کرده بودند. وحشتناک بود. همه جا در ترس و وحشت فرورفته بود. حتی خانواده‌ها جرأت نمی‌کردند سراغ بچه‌هاشان را بگیرند.

در بین دانشجویان و در دفترهای احزاب سیاسی در دانشگاه‌ها به ویژه اغلب در میز کتاب دانشجویان «پیشگام» دانش‌آموزانی هم حضور داشتند. طاهره حیاتی که فقط چهارده سال داشت یکی از این دانش‌آموزان بود. سینه او را با قمه شکافتند.

مهناز معتمدی، یکی از دانشجویان را با چشمان بسته سینه دیوار گذاشتند و وقتی که او اعتراض کرد، موهای سرش را گرفتند و او را روی زمین کشیدند، سپس با مشت و لگد او را به گوشه‌ای انداختند و به رگبار مسلسل بستند.

روایت‌هایی هم از تجاوز جنسی به دانشجویان دختر وجود دارد و برخی حتی ادعا می‌کنند که مخبر در این تجاوزها دست داشته است. نبی صمیمی تجاوز جنسی به دختران دانشجو را تأیید نمی‌کند. جواد یوسف‌معمار هم می‌گوید تجاوز در مفهوم تجاوز جنسی را نمی‌تواند تأیید کند. او اما شهادت می‌دهد که سینه یک دختر دانشجو را بریدند:

دستشان را باز گذاشته بودند که هر غلطی می‌خواهند بکنند. من اما تجاوز جنسی به آن معنی که در ذهن داریم ندیدم. دختری را لخت کردند و با چاقو پستان‌های او را بریدند. اسمش هم یادم است: پروین. این صحنه از ذهنم هرگز بیرون نرفته.

کارون خونین

اگر در سرکوب دانشگاه رازی کرمانشاه در سال ۵۸ جنازه برخی دستگیرشدگان در گونی در بیابان‌های اطراف رودخانه قره‌سو یافت می‌شد، در اهواز جسد تعدادی دستگیرشدگان نیز در روزهای بعد در نخلستان‌های اهواز و یا رودخانه کارون پیدا شد. نبی صمیمی در گفت‌وگو با نگارنده تأیید می‌کند که جنازه برخی دانشجویان را به رود کارون انداخته بودند. یوسف‌معمار می‌گوید احمد جنتی هم در جمع بازداشتی‌ها گفته بود: «حیف است که شما را اعدام کنند. بهتر است توی کارون بیندازند که لااقل کوسه‌ها سیر شوند.»

گفته می‌شود که تا یک‌هفته مردم جنازه‌ روی آب کارون می‌دیدند. اسامی برخی کشته‌شدگان برای همیشه فراموش شده اما اسامی برخی در دست است. علاوه بر طاهره حیاتی و جبراییل هاشمی می‌توان از غلام سعیدی، فرزانه رضوان، حمید درخشان، فرهنگ انصاری، محمود لرستانی (کارگر شرکت نفت)، سعید مکوند، محمد عزیزپور، مهناز معتمدی، مهدی علوی شوشتری و احسان الله آبفشانی نام برد. از این جمع، قتل جبراییل هاشمی توسط دانشجویانی که در محل حضور داشتند به محمد مخبر نسبت داده می‌شود. بسیارانی بعدها اعدام شدند.

به گفته یوسف‌معمار تنها در بیمارستان گلستان دست‌کم ۳۰ تا ۴۰ دانشجو با دست و پای شکسته بستری بودند. آن‌ها را با ضربات میله آهنی ناکار کرده بودند. یوسف‌معمار می‌گوید مجروحان را از بیمارستان گلستان با اتوبوس‌هایی که از قبل سازماندهی شده بود به ساختمان شهرداری که به بازداشتگاه موقت تبدیل شده بود منتقل کردند.

همین‌جا باید یادآوری کنیم که بیش‌و‌کم همزمان با سرکوب دانشجویان دانشگاه اهواز، در دانشگاه رشت هم همین نیروها به سرکردگی امامی کاشانی و هادی غفاری که بعدها به اصلاح‌طلبان پیوست به دانشگاه حمله کرده و با کشتن ۱۲ نفر و بازداشت بسیاری دیگر از دانشجویان، دانشگاه را به تصرف خود درآوردند.

در یک قدمی پاستور

به این ترتیب محمد مخبر که به گواه شاهدان ما از همان آغاز به عنوان یک دانشجوی «حزب‌اللهی» یک چهره کاملا شناخته‌شده و از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه اهواز بود، با تکیه بر چنین سابقه‌ای - مانند سایر حلقه خوزستانی‌های حکومت - در پناه احمد جنتی و با تکیه بر پشتوانه مذهبی خانوادگی، به‌زودی راه خود را به بنیاد مستضعفان به عنوان یکی از ارکان اقتصادی حکومت باز کرد و در سال‌های دهه ۱۳۸۰ و در میانسالی به آن حد از اعتبار رسید که رهبر جمهوری اسلامی او را به سرپرستی امپراطوری مالی خود [ستاد احیای فرمان امام] با میلیاردها دلار ثروت منصوب کرد و به یک معنا کلید «گنج» را به او سپرد.

احتمال مشارکت همه طیف‌ها و جناح‌های سیاسی در انتخابات ۸ تیر عملاً وجود ندارد. انتخابات مجلس شورای اسلامی هم نشان داد که رقابت انتخاباتی در میان جناح حاکم، تخریبی و آکنده از خشونت و افشاگری‌ها و لذا پرهزینه است. می‌ماند تداوم راه کنونی که آن هم ممکن است صرفاً با مخبر میسر باشد.

بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی همانطور که رئیس‌جمهوری پس از پایان دوره اول ریاست‌جمهوری می‌تواند برای دور دوم نامزد شود، کفیل او نیز واجد چنین حقی است. اما بر اساس بند ۹ اصل۱۱۰ قانون اساسی ممکن است برای رسمیت بخشیدن به موقعیت جدید معاون اول رئیس‌جمهوری در مقام کفیل نهاد ریاست‌جمهوری تأیید رهبر لازم باشد.

این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که در این مقطع و با توجه به مسأله جانشینی ممکن است رهبر جمهوری اسلامی یک فرد غیرمعمم اما معتمد را به یک فرد معمم ترجیح دهد، و با تکیه بر همین احتمالات است که حضور این فرد با آن سابقه خونین در اهواز، آن هم در پاستور اهمیت ویژه‌ای می‌یابد.

منبع: زمانه