به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، آذر ۱۶، ۱۳۹۵

شعری از داریوش لعل ریاحی :



برای روز ِ دانشجو

برای شانزده ِ آذر  دگر شعری نمی گویم
برای سوگ ِ آن مردان چو دوش و دی نمی مویم


تکانی ، شعله ای را من در این سنگر نمی بینم
کلامی ، جمله ای ، حرفی از این گلشن نمی چینم



فضا خالیست از جنبش ،نه فریادی نه آوازی
به پخش یک بیانیه ، همه امضاگران راضی


تو گویی جنتی هایی مراقب گشته در هر سو
که از ترس ِ گزارش ها ستَرون گشته دانشجو


از آن آذر به این آذر هزاران در شد از این در
کجا سروی کمان داری نشانش مانده در کشور


نمی بینید دانشجو که پرسد یا زند ،  بر در
چرا آن دزد آزاد است و زندانیست افشاگر


به هر میدان حضور ِ او سر آغاز است رفتن را
چنین پیوستنی باید که یک ملت شود بر پا


ببخشیدم اگر در جا ، کنار ِ گودم و شاکی
ولی ذهنم پًر از پرسش بر این حال ِ بدم حاکی


قریب ِ شصت و اندی سال ، گذشت از روز ِ دانشجو
ولی آشش همان آش و کسی هم نیست ، پاسخ گو


داریوش لعل ریاحی
پانزدهم آذر ۱۳۹۵