در واقع خودداری رییس جمهوری آمریکا از تایید پایبندی جمهوری اسلامی به «برجام»، فصل تازهای از ابهام و دشواری را در روابط بین المللی اقتصادی ایران به وجود آورده و، در همان حال، واشنگتن را در زمینه تعبیر و تفسیر این موافقتنامه و آینده آن در موقعیتی خلاف مواضع بروکسل (مقر اتحادیه اروپا) قرار داده است.
درس تلخ
دونالد ترامپ با خود داری از تایید دوباره پایبندی ایران به «برجام»، تصمیم گیری درباره آینده آن را فعلا به کنگره آمریکا سپرده است، ولی تردیدی بر جای نگذاشته که از دیدگاه کاخ سفید این موافقتنامه در شکل کنونی آن دیگر قابل قبول نیست و آینده آن یا سخت تر شدن محتوای آن به زیان ایران خواهد بود و یا رها کردن آن. اعمال تحریم اقتصادی از سوی آمریکا بر کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکی از جلوههای آشکار سیاستی است که آمریکا می خواهد در مورد ایران به اجرا بگذارد.
در یک اقدام کم سابقه، رهبران آلمان و فرانسه و بریتانیا، سه قدرت بزرگ اروپایی امضا کننده «برجام»، با یک اعلامیه مشترک نگرانی خود را از موضعگیری رییس جمهوری آمریکا در مورد این توافق اعلام کردند و خانم فدریکو موگرینی هم، که عملا نقش وزیر امور خارجه اتحادیه اروپا را بر عهده دارد، اعلام کرد که «برجام» بر خلاف نظر دونالد ترامپ عملکرد خوبی دارد و امید هایی را که به آن بسته شده بود، تحقق می بخشد.
رهبران سه قدرت اروپایی امضا کننده «برجام»، بر خلاف دونالد تهران، بر پایبند بودن ایران به مفاد موافقتنامه وین تاکید میکنند. از دیدگاه آنها آمریکا حق دارد از برنامه موشکی جمهوری اسلامی و سیاست آن در خاور میانه نگران باشد و خود را در این نگرانی شریک میدانند. ولی در همان حال میگویند که مسایل جداگانه را نباید با هم در آمیخت. به بیان دیگر، از دید اروپایی ها، طرح مسایلی چون برنامه موشکی و سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی و حتی پیشروی به سوی مذاکره بر سر آنها نباید توافقی چون «برجام» را، که بعد از سالیان سال مذاکره دشوار بر سر برنامه هستهای ایران شکل گرفت، به خطر بیندازد.
می بینیم که شکاف به وجود آمده میان دو سوی اقیانوس اطلس بر سر «برجام» بسیار جدی است. این شکاف تا چه حد به سود جمهوری اسلامی تمام خواهد شد؟ آیا اروپا می خواهد و می تواند دشواری هایی را، که به دلیل خصمانه تر شدن سیاست واشنگتن در مورد این موافقتنامه برای ایران به وجود میآید، کم تر کند؟ با توجه به سابقه تحریمهای پیش از «برجام» و ضربه بسیار سنگینی که از این ناحیه بر اقتصاد ایران وارد آمد، یافتن پاسخ برای این پرسشها در شرایط کنونی در صدر دلنگرانیهای محافل سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی قرار دارد.
درس بسیار تلخی که دستگاه رهبری جمهوری اس
لامی می تواند از تحریمهای مصیبت آور پیش از «برجام» گرفته باشد، ضرورت روی آوردن به واقعبینی در سیاست خارجی است.در گذشتهای نه چندان دور ، دستکم بخش مهمی از مدیران ارشد نظام آموختند که نباید قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را «کاغذ پاره» توصیف کرد. همچنین با تکیه بر تجربه تحریم، طراحان خطوط استراتژیک سیاست خارجی ایران با مساله قدرت در روابط اقتصادی بین المللی بیشتر آشنا شدند و دیگر میدانند که نادیده گرفتن آن می تواند بسیار گران تمام بشود.
در کشمکشهای کنونی میان تهران و واشنگتن بر سر «برجام»، ایران از موقعیت حقوقی و سیاسی مساعد تری در سطح بین المللی برخوردار است. ولی واقعیتهای روابط اقتصادی بین المللی، و به ویژه نقش تعیین کننده ایالات متحده آمریکا در این روابط، تغییری نکرده است.
نظریه وسوسه آمیز
با این حال این نظریه که می توان از شکاف میان آمریکا و اروپا بر سر «برجام» به سود ایران بهره گرفت، هنوز در محافل جمهوری اسلامی هواداران فراوان دارد. در مورد این نظریه وسوسه آمیز، می توان بر چند نکته اساسی تاکید کرد:
یک) اثر بخشی تحریمهای پیش از «برجام» تا حد زیادی ناشی از وحدت اروپا و آمریکا در اعمال مجازاتهای اقتصادی علیه جمهوری اسلامی بود. تصمیم اتحادیه اروپا در مورد قطع واردات نفت از ایران و محروم کردن این کشور از سیستم «سوییفت» ضربه بسیار سنگینی بود که، در پی دیگر تحریمهای بین المللی، راههای تنفسی جمهوری اسلامی را هم در عرصه نفتی و هم در عرصه مبادلات بانکی تا اندازه زیادی بست.
تکرار وحدت دو سوی اقیانوس اطلس علیه ایران در شرایط کنونی غیر ممکن است، با توجه به مواضع کاملا متضادی که اروپا و آمریکا در مورد «برجام» اتخاذ کرده اند. این یک واقعیت است و، با تکیه بر آن، هستند گرایش هایی در جمهوری اسلامی که تلاش میکنند چرخش سرسختانه آمریکا در قبال «برجام» را کم اهمیت ارزیابی کنند و اروپا را پناهگاهی برای ایران به شمار بیآورند.
دو) به رغم نبود وحدت میان آمریکا و اروپا در مورد جمهوری اسلامی، خطر تحریمهای رو به گسترش ایالات متحده علیه ایران را نباید دستکم گرفت. برای اقتصادی مثل ایران که به شدت وابسته به بازرگانی بین المللی است و برای حل دشواریهای عظیم خود از جمله در عرصه بیکاری نیازمند انبوه سرمایه گذاریهای خارجی است، داشتن روابطی
چنین خصمانه با مهمترین قدرت اقتصادی جهان (بیست و پنج در صد اقتصاد دنیا) یک مانع بسیار بزرگ است.
این که چه کسی میهمان کاخ سفید واشنگتن باشد (ترامپ یا اوباما) در واقعیت رابطه قدرت در جهان تغییری به وجود نمی آورد.
نفوذ آمریکا به شدت بر نظام مالی و پولی جهان سنگینی میکند. بخش بزرگی از بازرگانی بین المللی (از جمله در مورد نفت) با دلار انجام میگیرد و بیش از شصت و دو در صد ذخایر ارزی بانکهای مرکزی در جهان با دلار آمریکا انجام میگیرد. یکی از معضلهای بزرگ ایران این است که اقتصادی دلاری شده دارد، ولی از معامله با دلار در سطح بین المللی محروم است.
همچنین محروم ماندن از سرمایه و تکنولوژی شرکتهای معظم آمریکایی، که در زایش قدرتهای بزرگ اقتصادی تازهای چون کره جنوبی و چین و هند نقشی بزرگ داشته اند، زیان بزرگی است که چندین دهه بر کشور سنگینی کرده و پایان آن هم نزدیک به نظر نمی رسد.
سه ) بعد از امضای «برجام»، شمار زیادی از سرمایه گذاری هایی که قرار بود از سوی اروپاییها در ایران انجام بگیرد، به دلیل خود داری بانکهای بزرگ اروپایی از مشارکت در تامین مالی آنها، زمین مانده است. این بانکها از آن بیم دارند که در صورت مشارکت در طرحهای مربوط به ایران، با مجازاتهای سنگین از سوی امریکا روبرو بشوند. یاد آوری میکنیم که بانکهای اروپایی، به جرم همکاری با کشورهای زیر تحریم آمریکا، تا کنون دهها میلیارد دلار به دستگاه قضایی این کشور جریمه پرداخت کرده اند و اگر چنین نمی کردند، از بازار آمریکا و نیز استفاده از دلار آمریکا محروم میشدند.
چهار) از هم اکنون ترس از شدت گرفتن تحریمهای آمریکا علیه ایران به دلیل سیاستهای تازه دونالد ترامپ در مورد «برجام»، درجه خطر پذیری مبادلات اقتصادی با ایران را به شدت افزایش داده است. در فرانسه، مهمترین شرکتهای فعال در ایران (رنو، پژو، توتال و غیره...) هدفهای خود را در این کشور به شدت در خطر می بینند و در صورت گسترش تحریمها علیه جمهوری اسلامی از سوی آمریکا، در صف نخستین قربانیان مجازاتهای اقتصادی آمریکا قرار میگیرند.
به نوشته رسانههای اقتصادی پاریس، شرکتهای معظم فرانسوی حاضر در ایران از هم اکنون میگویند که اگر کنگره آمریکا تحریمها را تشدید کند، به فعالیت خود در ایران خاتمه خواهند داد.
منبع: رادیو فردا