"حماسه زن پارسی"
به دست و پای من ای مرد
"حماسه زن پارسی"
پروین باوفا
"حماسه زن پارسی"
برو ای مرد،ای بیخبر از درد
برو دیگر مرا آسان مخوان یک زن
مخوان آسان مرا یک زن
زنی چون من
که از بهر وطن
کرده سپر این تن
نه آن لیلی مجنونم
نه آن شیرین فرهادم
که من پروین .. فروغ
شعرایرانم
نه پوراندخت .. نه آزرمدخت
نه آتوسا .. نه پانته آ
که آرتیمس
سپهسالارایران درنبرد ناوگان پارس و یونانم
مرا بیداد تو شاهد به تاریخی
که می بالیده برنامم
مرا گر درمقام همسری بینی
نه یک همخواب و هم بستر
که یک همراه یک یاروفادارم
نه یک برده مکن اینگونه
انکارم
مینگارم تو بی
پندار
اگر با جورسنگین تو می سازم
اگر
درآتش کین تو می سوزم
مپندارم که راه رستگاری را نمیدانم
که جوشد
خون ایرانی به شریانم
مرا فردای فرزندم
مرا عشق به دلبندم
چنین برپازده زنجیر
مرا ایمان به آرمانم
مرا عهد به پیمانم
نموده این چنین با دردتو
درگیر
اگرمادرنبود
کی بود تورا جانی؟
که آزارم
دهی اینسان به آسانی
بدون من کجا میداشت تاریخ تو؟
آرش با کمانش
کاوه آهنگرو آن گرزو سندانش
بدون من کجا میداشتی
آن شاعر طوسی
نگهبان زبان پارسی
استاد فردوسی
مرا گر درمقام مادری بینی
مگوبامن که فرشی از بهشت
درزیرپایم پهن گستردی
نگاهم کن، نگاهم کن
که زیرپای من دنیا به جریان است
زنورعشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من
گهواره گردون به
دوران است
مرا گردرمقام مادری بینی
مگوبامن که فرشی از بهشت
درزیر پایم پهن گستردی
نگاهم کن، نگاهم کن
که درهرخانه ای بامن
بهشتی لاله گون ازعشق
میروید
که در آغوش من انسان
مرام صلح و آزادی
می آموزد
تو با دستان نیرنگت
مگستر زیر پایم
مخمل پوشالی فرش بهشتی
را
که یک زن را نیازی نیست پاداش
این همه نیکوسرشتی را
بروای مرد برو دیگر
مبرآسان به لب نامم
که من آزاده زن فرزند
ایرانم
دهانم ازچه می بندی؟
به دست و پای من ای مرد
به نام دین تو زنجیر حقارت از چه می بندی
که فرهنگ مرا
هرگز نبوده با چنین اندیشه پیوندی
تو رویم ازچه می پوشی؟
کلامم ازچه می چینی؟
توبهر خواری ام ای کهنه جو
بیهوده میکوشی
هراس تو زرویم نیست
بیم تو ... زمویم نیست
چون آزادی برگهای تنم جوشد
از اینرو پیک خاموشی
زنی بر نام من مُهر فراموشی
برو ای مرد،
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند
است آشیانه
اکتبر، ۱۹۹۰
سایت و یوتیوب خانم پروین باوفا: