رضا فلاطون |
مقاله كامنف و زينوويف در مخالفت با قيام مسلحانه (١٨ اكتبر ١٩١٧)
همه چپ هاى انقلابى سابق و حاضر از مخالفت اين دو نفر بلشويك با زمان و شيوه كسب قدرت سياسى توسط لنين و نوشتن مقاله اى بر عليه آن در يكى از روزنامه ى روسيه آگاه هستند، اما چه كسى متن اين مقاله را ديده و خوانده و با خيانت اين دو از نزديك آشنا شده است؟ نگارنده چند روز پيش همزمان با نزديك شدن صدمين سالگرد انقلاب اكتبر، تصميم گرفتم اين كار را انجام دهم و جستجويى را آغاز كردم. از متون فارسى آنلاين البته نتيجه اى حاصل نشد، اما زود پى بردم كه در اين خصوص انتقادى به چپهاى وطنى وارد نيست چرا كه گوگل در آرشيوهاى انگليسى زبان ماركسيستى، لنينى يا سايتهاى حاوى متون تروتسكى نيز چيزى نيافت.
اينكه "اگر از تاريخ نياموزيم، مجبور به تكرار آن هستيم" درست، اما از آنجا كه "تاريخ را پيروز-ها مينويسند"، عبور از چالشهاى آموختن از شكست خورده ها يا فراموش شده ها تنها بعهده آموزنده است. در حاليكه كوتاه ترين يا كم اهميت ترين متون نوشته لنين با ساعت، دقيقه، محل نگارش، اولين زمان انتشار پس از انقلاب اكتبر و غيره در اينترنت و بسيارى كتابخانه ها در دسترس است، سندى كه بهرحال آنقد مهم هست كه همه از وجود آن آگاهند، متنش، محتوايش را كسى نديده و نخوانده است. پس از چند بار تغيير كلمات جستجو، تنها بخشى از مقاله را در ميان يك كتاب قديمى يافتم، آن بخش اينست:
موضوع قیام مسلحانه كه ذهن گروهى را بخود مشغول داشته، هم اكنون در محافل كارگری موضوع بحث است و گاها از آن بعنوان تنها راه خروج از بحران نيز نام برده میشود،. ما (كامنف و زینوویف) در این لحظه وظیفه و حق خود میدانيم كه نظرمان را در این خصوص با كمال صداقت با همه در میان بگذاریم.
در شرایط حاضر، چند روز قبل از شروع كنگره سراسری سویتها، قيام مسلحانه غیر قابل قبول است، ما عمیقا معتقدیم كه چنين اقدامى برابر است با بخطر انداختن سرنوشت روسیه، سرنوشت حزب و سرنوشت انقلاب جهانی.
مسلما شرایطی تاریخی میتواند وجود داشته باشد كه طی آن طبقه زير سلطه متوجه میشود كه براى ممانعت از شكستى خفت بار باید خود آغازگر جنگ باشد، اما آیا طبقه كارگر روسیه امروز در چنین وضعیتی قرار دارد؟ هزار بار نه!
اكنون، در نتیجه رشد چشمگیر حزب ما در شهرها و در واحدهای نظامی، اوضاع بگونه ایست كه سد نمودن راه تشکیل مجلس موسسان برای بورژوازی غیر ممکن و همزمان شانس پیروزی ما در انتخابات پیش روی مجلس موسسان عالیست. این شبهه كه گويا از این پس نفوذ بلشویکها رو به نزول خواهد گذارد، (و باید از این لحظه استفاده نمود) كاملا بی اساس است. در ميان بسیاری از اقشار زحمتكشان، رشد واقعى حزب بلشويك تازه آغاز شده است.
پر واضح است كه مجلس موسسان بخودی خود نخواهد توانست معادلات میان نیروهای اجتماعی را (از پایه) دگرگون سازد اما میتواند این روابط را شفاف و به سردرگمی كنونی در آن پایان دهد. نكته قوت ديگر سويتها/شوراها هستند، ريشه های حیات شوراها اكنون در تار و پود زندگی ما چنان گسترش يافته كه دیگر كسی نمیتواند آنها را (از جامعه) حذف نمايد. در همین لحظه نیز قدرت واقعی در بخشی از امور بعهده آنهاست. مجلس موسسان، بعنوان بازوی انقلابی خود، به شوراها نياز دارد و به آنها تكیه خواهد كرد، (بنابراين) نهاد ترکیبی حكومت آینده عبارت خواهد بود از مجلس موسسان بعلاوه شوراها و بر اين اساس (چنين حكومتى)، حزب ما شانس عظیمی برای دستیابی به یك پیروزی واقعی را دارد.
آنها (طرفداران قیام مسلحانه در شرایط فعلی) میگویند: يك) اکثریت مردم روسیه در كنار ما هستند، دو) پرولتاریای جهانی در سمت ما است. افسوس! هیچیک از این دو ادعا درست نیست و اساس حرف ما همین است. در روسیه، بله، اکثریت كارگران وبخش قابل توجهی از سربازان از ما حمایت میكنند، اما، در مورد بقيه مردم یك شك بزرگ وجود دارد، (بعنوان مثال) همه شواهد حاكى از آنست كه در انتخابات مجلس موسسان، دهقانان به سوسیالیستها انقلابی رای خواهند داد. ادعای دوم نيز متاسفانه نادرست است، از یك شورش در نیروی دریایی آلمان و چند نشانه ابتدایی حركت (كارگرى) در ایتالیا نمیتوان نتیجه گرفت كه پرولتاریای جهانی آماده است در يك جنگ تمام عيار بر علیه سرمایه داری بین المللی به كارگران روسيه بپیوندد یا از او حمایت فعال نماید.
(بدلائل بالا) ما صدای خود را بر علیه سياست قیام مسلحانه بلند كرده ایم.
لو Lev كامنف و گرگورى زينوويف - ١٨ اكتبر ١٩١٧
روزنامه نواياژيزن (زندگى جديد) - سردبير ماكسيم گوركى
ترجمه به انگليسى،
Ann Bone, Pluto Press, London, 1974
بررسى زمينه تاريخى
پاسخ مفصل لنين به مقاله روزنامه نواياژيزن تقريبا بلافاصله بصورت نامه اى به كميته مركزى نوشته شد (لينك زير).
پاسخ مفصل لنين به مقاله روزنامه نواياژيزن تقريبا بلافاصله بصورت نامه اى به كميته مركزى نوشته شد (لينك زير).
بخش عمده نوشته او به دادن عنوانهاى مختلف به اين دو نفر، مقايسه آنها با پلخانف، كائوتسكى و غيره و حتى صدها بار بدتر، اينكه اين "رفقاى سابق" بايد اخراج شوند، بروند خودشان يك حزب ديگر تشكيل دهند، چرا در مورد بحثهاى داخل حزب در روزنامه غير حزبى مطلب نوشته اند و غيره و غيره، اما جالب ترين نكته آن "بورژوايى" دانستن روزنامه ماكسيم گوركى است، اتهامى كه با ادبيات و زندگى سر دبير آن اصلا منطبق نبود و خود لنين هم نميتوانست به آن معتقد باشد.
لنين اما فرد انتقامجويى نبود، هيچيك از تهديدهاى لنين انجام نشد، كامنف مقامهاى حزبى خود را و حتى دوستيش را با لنين حفظ كرد و تا زمانيكه او در قيد حيات بود هيچكس متعرض او و زينوويف نشد.
پاسخ لنين به كامنف با اين جمله معروف به پايان ميرسد: "تاخير در انجام قيام معادل مرگ است، اينست پاسخ ما به كسانى كه بى توجه به فلاكت اقتصادى و قحطى در حال وقوع اين دلاورى نااميد كننده را در خود ميبينند كه كارگران را از فكر قيام منصرف سازند." فلاكت اقتصادى و قحطى، پس از كسب قدرت توسط بلشويكها و آغاز جنگ داخلى ابعادى بسيار وخيم تر از يافت كه لنين در زمان نوشتن پاسخ خود حتى تصورش را ميكرد.
در خاتمه اين نوشته چند نكته در مورد پيش زمينه مقاله كامنف و زينوويف و اهميت تصميم قيام مخفى در دهم اكتبر:
١- در تمام ماه سپتامبرپس از نامه لنين "ماركسيزم و قيام" و روزهاى اول اكتبر و حتى تا پاسى از همان شب، تمامى اعضاى كميته مركزى با تصميم لنين در اقدام يكجانبه در كسب قدرت سياسى مخالف بودند. قانع كردن اكثريت آنها تنها پس از ساعتها استدلال توسط لنين حاصل شد.
٢- بلشويكها، على رغم دارا بودن اكثريت در رهبرى شوراهاى پتروگراد، در هيئت اجرائى شوراهاى كارگران و دهقانان سراسر روسيه در اقليت بودند و همه پيشبينى ها حاكى از آن بود كه در انتخابات مجلس موسسان نيز، اكثريت با سوسياليستهاى انقلابى خواهد بود. (كه همينطور هم شد)
٣- تا دو هفته ديگر دومين كنگره سراسرى شوراهاى روسيه در پتروگراد برگزار ميشد و حفظ حداقل حرمت براى آراى كارگران و دهقانان حكم ميكرد كه بلشويكها تا پايان كنگره و تا انتخاب هيئت اجرائى جديد شوراهاى سراسر روسيه صبر ميكردند. كسب اكثريت بلشويكى در اين كنگره بسيار محتمل بود اما اگر قدرت در دست هيئت اجرائى شوراها با اكثريت بلشويكى قرار ميگرفت، دو مشكل قابل پيشبينى بود: الف) اقليت غير بلشويكى در حكومت چگونه ميبايستى تحمل گردد، ب) با قبول شعار همه قدرت بدست شوراها، ممكن بود در كنگره هاى بعدى بلشويكها از اكثريت خارج شوند، در اينصورت ديكتاتورى پرولتاريا چگونه ميتوانست ادامه يابد.
٤- انتخابات مجلس موسسان براى سه هفته ديگر و گشايش آن براى پنجم ماه دسامبر پيش بينى شده بود، اين از خواستهاى اصلى مردم روسيه در انقلاب فوريه بود. گشايش مجلس موسسان منتخب مردم تنها راه منطقى هر تصميم گيرى براى نظام آينده كشور بود. با زير پا گذاردن اين خواسته، بلشويكها مهمترين خواست انقلاب فوريه را، كه كرنسكى همه مقدمات آن را آماده كرده بود، به فراموشى ميسپردند. (لنين دقيقا همين را انجام داد، در پنجم دسامبر على رغم انجام انتخابات و شماره ارا و اعلام نتايج، درهاى مجلس بر روى نمايندگان بسته ماند و گاردهاى سرخ از ورود همه به محل مجلس جلوگيرى كردند)
٥- اعضاى كميته مركزى در مجموع بيش از دو قرن سابقه آرمانخواهى، مبارزه، زندان و تبعيد را پشت سر خود داشتند، و اكنون كه روز پيروزى بزرگ نزديك ميشدند، حاضر نبودند شيرينى چنين دستاوردى را با تلخى يك "گناه سياسى" آلوده كنند و به تمام ديگر نيروهاى شركت كننده در شوراها پشت پا بزنند يا مجلس موسسان را از مردم روسيه دريغ كنند.
٦- از زمان انقلاب فرانسه، آرمانخواهان و انقلابيون چپ شيوه دموكراسى نمايندگى شده پارلمانى را آماج حملات خود گرفته بودند و از دموكراسى مستقيم، دموكراسى توده اى، دموكراسى شورايى و غيره پشتيبانى ميكردند. بازگشت به دموكراسى يونان باستان از زمان آغاز رنسانس در پشت ذهن بسيارى متفكران اروپايى بوده است. اكنون كه زمان دسترسى به چنين آرزويى تا اين اندازه نزديك شده بود، چرا بايد با كسب انحصارى قدرت چند قرن آرزو را در زير خاك مدفون كرد؟
٧- همه اعضاى كميته مركزى ماركسيست بودند و همه با هدايت لنين سوسيال-دموكراسى اروپايى از نوع بزرگترين حزب چپ اروپا، حزب سوسيال دموكرات آلمان را نفى كرده و بجاى آن فعاليت در سازمان مخفى سلسله مراتبى، سازمانى لنينى را پذيرفته بودند. آنها از پلخانف، كائوتسكى، برنشتاين و بقيه راه خود را جدا كرده و انقلابيگرى حرفه اى را بعنوان تنها راه ماركسيست بودن در دوران تزاريسم پذيرفته بودند، اما هيچكدامشان براى پا گذاردن به راهى كه بعدها تماميت خواهى نام گرفت آماده نبودند و آن را ضرورى نميدانستند، و از قدم گذاردن به مسيرى كه به چنان نتيجه اى منتهى شود، با خود مشكل داشتند، به گونه اى شرم ميكردند، آن را يك "گناه سياسى" ميدانستند اما توان هماوردى با استدلال لنين را نيز نداشتند.
ده اكتبر، صدمين سالگرد تولد تماميت خواهى چپ و سالگرد شورش كامنف بر عليه آن است، او در جمع بلشويكها باسابقه ترين بعد از لنين و نزديكترين دوست او بود، كسى كه لنين چند ماه قبل، آخرين توصيه هايش را در صورت مرگ، نزدش به امانت گذارده بود. آيا يك انقلابى با ذهن ايدئولوژيك و سوابقى درخشان در اين عرصه ميتواند در مهمترين لحظه انقلاب، در مقابل كشش خود براى كسب قدرت سياسى بايستد و در مقابل راهى انسانى و اخلاقى را برگزيند؟ پاسخ كامنف و زينوويف آرى است.
كامنف مينويسد: "ريشه های حیات شوراها اكنون در تار و پود زندگی ما چنان گسترش يافته كه دیگر كسی نمیتواند آنها را از جامعه حذف نمايد "، حق با او بود، نه كرنسكى، نه كورنيلف و نه هيچكس ديگر نميتوانست شوراها را از زندگى اجتماعى و سياسى روسيه كنار بزند، هيچكس به استثناى لنين، تنها او در موقعيتى بود كه ميتوانست پس از حل نمودن در تشكيلات بلشويكها، شوراها را به زائده تشكيلاتى حزب تبديل نموده و آنها را براى هميشه، نه تنها از زندگى اجتماعى و تاريخ روسيه، بلكه از تاريخ جهان حذف نمايد. در روز دوم كنگره، دو روز پس از قيام مسلحانه بلشويكها، تعداد قابل توجهى از نمايندگان غير بلشويك كنگره سراسرى شوراها بعنوان اعتراض به نحوه اداره جلسات محل ساختمان اسمولنى را ترك كردند، پس از گذشت ساعاتى، بخشى از آنان تصميم خود را تغيير داده و به محل كنگره بازگشتند، اما در ميان شگفتى آنها، گاردها از بازگشتشان به محل كنگره جلوگيرى نمودند، آنها بالاجبار با در دست داشتن گواهى كتبى نمايندگى خود، به شهرها و به محل كارشان بازگشتند و با اين خبر خوش كه كارگران قدرت سياسى را در پايتخت بدست گرفتند و اين خبر بد كه خود آنها را از كنگره شوراها بيرون انداختند.
پس از اكتبر ١٩١٧، چپ ها يا به پيروى از لنين بدنبال كسب قدرت انحصارى براى حزب خود برآمدند و يا در نظام دموكراسى ليبرال نمايندگى شده در پى اضافه كردن صندليها در پارلمان بودند؛ گزينه حكومت شورايى يا "حكومت شوراها" به فراموشى سپرده شد، البته به استثناى عنوان روى جزوه هاى تبليغاتى كه پشت ويترين خاك گرفته بخش فرهنگى سفارت شوروى گذاشته ميشد.
نوع حكومت شوروى پس از قيام مسلحانه بيست و پنجم اكتبر "نهاد تركيب مجلس موسسان بعلاوه سويتها" آنگونه كه كامنف توصيه ميكرد نبود، بلكه عبارت بود از حكومت با فرمان، rule by decree، فرمانهايى كه بسيار به ندرت به مُهر تاييد هيچ جمع، مجلس يا نهادى نياز داشت، خواه اين نهاد فرمايشى باشد خواه انتخابى، شورايى يا حزبى مجموعه آثار لنين را وقتى باز ميكنيم كثرت اين "فرمانها" آشكار است.
در مقاله اى فارسى بمناسبت صدمين سالگرد انقلاب اكتبر نويسنده مى آورد: "حكومت شوروى، زاده جنگ جهانی اول، فاتح جنگ جهانی دوم و مغلوب جنگ سرد"، پاسخ نگارنده به اين دوست اينست كه صرف نظر از قدرت نظامى يا اقتصادى و طول فرمانروايى شورروى كه زاده چه و مغلوب چه بود، حكومت بلشويكها از همان روز اول همه مشروعيتهاى خود را از دست داده بود، مشروعيت نمايندگى كارگران يا سربازان و شوراهايشان با انجام قيام پيش از آغاز كنگره از بين رفت، و مشروعيت منتخب مستقيم مردم يا توسط مجلس موسسان با جلوگيرى كامل از گشايش آن. مقاله فراموش شده كامنف سندى است كه مشروعيت حكومت شوروى حتى نزد با سابقه ترين ماركسيستهاى انقلابى روسيه نيز از ابتدا بسيار خدشه دار بود و تنها شخصيت لنين موجب حفظ ظواهر آن بود، و اين اتفاقى نبود كه پس از مرگ او، تمامى بلشويكهاى در رهبرى حزب كه با بصورت طبيعى يا در حادثه فوت نكرده بودند، يا اعدام شدند و يا در زندان استالين درگذشتند (با يك استثنا، آلكساندرا كولونتاى). نگارنده در كتاب "نقدى فلسفى بر انقلاب اكتبر" نام، سن و علت درگذشت آنها را آورده ام.