ایشیگورو و بازمانده روز
«بازمانده روز» کازوئو ایشیگورو داستان پیشخدمت یک خانه اشرافی در انگلستان است؛ پیشخدمتی به نام استیونز که در چند روزی که به مرخصی رفته است، خاطراتش را به صورت یادداشتهای روزانه نقل میکند.
ماجرا از این قرار است که خانه اشرافی لرد دارلینگتن به یک مرد آمریکایی فروخته شده و اربابِ جدید استیونز چند روزی به او مرخصی داده است.
استیونز یک پیشخدمت سخت وظیفهشناس است. ایشیگورو در این رمان، در قالب راوی اول شخص، با مهارت در جلدِ استیونز فرو رفته و البته در عینِ فرورفتن در پوستِ آن دیگری، توانسته فاصلهای را از او نگه دارد تا خواننده بهطورهمزمان از درون و بیرون به موقعیت استیونز بنگرد.
موقعیت مردی که چنان در کارش غرق شده که از درک دیگر جنبههای زندگی محروم مانده است و عشق و تفریح و سرخوشی را در خود سرکوب میکند.
از طرفی، در پسزمینه روایت استیونز، تاریخ یک دوران نیز روایت میشود.
نجف دریابندری در مقدمهای که بر ترجمه فارسی این رمان نوشته، بهدرستی به دولایهبودن آن اشاره کرده و مینویسد: «خاطرات استیونز از دو نوع است: «اول آنچه به خود او مربوط میشود، که داستان عشق ناکامی است که نهتنها به سرانجامی نرسیده، بلکه هرگز بر زبان هم نیامده است؛ دوم رویدادهای مهمی است که در سرای دارلینگتن (خانه لرد) زیر چشم نویسنده خاطرات میگذشته ولی نویسنده زیاد از آنها سر در نمیآورده است؛ این رویدادهای تاریخی مربوطاند به تلاش محافل اشرافی و محافظهکار انگلستان در سالهای پس از جنگ جهانی اول برای کمک به نازیهای آلمان و سپس آشتیدادن دولت انگلیس با آلمان هیتلری پیش از شروع جنگِ جهانیِ دوم، و شکست این محافل پس از وقوع جنگ و پیآمدهای آن، از جمله برچیدهشدن بساطِ امپراتوری و ازمیانرفتن طبقهای که استیونز تمام عمرش را در خدمت آن گذرانده و معنای زندگیاش را در کیفیت اعلای این خدمت میدیده است. این لایه ضخیم دیگری است که در زیر لایه بیرونی داستان خوابیده و به واسطه لایههای نازکتری با آن جوش خورده است.» این دو لایه که به قول دریابندری «به واسطه لایههای نازکتری» به هم جوش خوردهاند، کاملا با هم مرتبطاند، چراکه وجه آشکارا سیاسی- تاریخی رمانِ ایشیگورو، روی دیگر خود را در استحاله استیونز مینمایاند و در شیوه تربیت او به عنوان پیشخدمتی چنان مطیع و وظیفهشناس که از وضعیت خود به عنوان مردی که از او بهرهکشی میشود، راضی است و بههیچوجه سودای تغییر این وضعیت را در سر ندارد. او یک پیشخدمت آرمانی برای اربابان خود است. اربابانی که در پی زدوبندهای خود هستند و استیونز را جز به همین صورتی که هست نمیخواهند، یعنی به صورت انسانی که تحقیر میشود و به چشم نمیآید و از این تحقیر و بهچشمنیامدن راضی است و آن را برای خود فضیلتی قلمداد میکند. این یکی از همان لایههای نازکی است که دو لایه اصلی رمانِ ایشیگورو را به هم وصل میکند و وضعیت استیونز را به وضعیت سیاسی و تاریخی زمانهاش پیوند میزند. «بازمانده روز» واجد طنزی پنهان است و ایشیگورو بهخوبی توانسته در هیئت راوی که همان استیونز است، در عین وانمود به جدیت و نوعی عصاقورتدادگی، وجه طنزآمیز ماجرا را نیز خیلی ظریف و پنهان به خواننده منتقل کند. گویی او در مقام راوی هم توانسته استیونز باشد و هم استیونز را از بیرون ببیند و به تماشا بگذارد.