یکی بود یکی نبود شازده ای در دیار جمبول زندگی می کرد که در انتظار تخت سلطنت پیر شده
بود، فعلاً بیش از 74 سال دارد ولی مادرش الیزابت دوم زنده است و خیال فوت هم
ندارد. طبق قانون انگليس وليعهد در سن 14 سالگي مي تواند به سلطنت برسد که مسئولیت
ندارد، ولي تاسن 18 سالگي یعنی تا وقتی مسئول نشده، نمي تواند ازدواج کند. مثل
اینکه در انگلستان، مسئولیت را قبل از هر چیز به زن گرفتن می سنجند! در صورتی که آدم مسئول اصلاَ پی زن گرفتن
نمی رود.
شازده چارلز تا سالها پیش یالقوز باقی مانده بود و زخم زبان می شنید وقتی دید
مادرش حالا حالاها رفتنی نیست با وجود اینکه دوست دختر طاق و جفت داشت ناچار تن به
ازدواج داد و با دیانا ازدواج کرد تا سروصداها را بخواباند.
میگویند یک بار شازده حوصله اش سر رفته و به سرش
زده بود که از غیبت مادر استفاده کند و خودش تاج روی سر خودش بگذارد و خلاص.
به نظر هپلی سلطنت
باید کار سختی باشد و به حقوقش نیارزد. در خاطرات علم آمده است که شاه اعلیحضرت
خودمان دائم از سختی سلطنت می نالید و می گفت اگر تفریحات مفید و سالم مانند خانم
های اهدایی مادام فلانی از پاریس نباشد، نمی توانم بار سلطنت رابه دوش بکشم. شاید
ولیعهدی هم کار سختی باشد بخصوص که همواره باید در انتظار بسر ببری. به نظرم چارلز
هم همین رویه را در پیش گرفت و رفت و باب مراوده با دوست دختر سابقش کاملیا را باز
کرد غافل از آنکه شم زن ها تیزتر است و دیانا متوجه این جیم شدن ها شد.
دیانا نیز متقابلاً با اتومبیل خود به گشت شبانه
به ملاقات یک مصری گردن کلفت شتافت که رسوایی این خبر دیگر برای تاج وتخت جمبول
واویلا بود. افتضاح و رسوایی بالاتر از این برای وارثان کاخ باکینهگام و نژاد
انگلوساکسون که پرنسس دیانا با یک مصری روی هم بریزد؟
اما همه اینها موجب نشد که او را طلاق بگوید و
حکایت دو سه سالی طول کشید. شاید هم فکر کرد این زنی که این همه هواخواه دارد چرا
بدهم برود. حکایت آن مردی است که خواست زنش را طلاق بدهد دید از دور و نزدیک
خواهان زیاد دارد پشیمان شد و گفت وقتی این زن اینهمه هوادار دارد چرا برای خودم
نگه ندارم. از حق هم نگذریم مجلات دنیا هر روز عکس و مطلبی از او چاپ می کردند و
خوب شازده حق داشت وسوسه شود.
چارلز گرچه از زخم زبان دیگران در امان نبود اما روحیه خود را به سبک اجداد
بزرگوارش نباخت و حتا جوکی هم درباره دو همسری گفت و از رو نرفت. یک بارهم در سفر
هند به زبان آورد که روز به روز علاقه اش به اسلام بیشتر می شود و بعید نیست
شیوه ی چند همسری اختیار کند. خوب آخر داستان هزار و یکشب و حرمسراهای
فتحعلیشاهی و کاخ الدوز عثمانی برای اروپایی ها بسیار فریبنده است .
شازده چارلز انگلیسی
تازگی ها اظهار تمایل کرده که به ایران برود، او یک بار زمان خاتمی رهبر اصلاحات و
ملقب به گل یاس!؟(طرف کاکتوس را ندیده بود)، در ایران بوده. باید دید چرا دوباره
فیلش هوس هندوستان کرده.
حالا که آقای روحانی
فارغ التحصیل از دانشگاه گلاسکو می خواهد مهماندار شازده شود بد نیست از از عادات ویژه ی او در سفرها با خبر باشد. شازده باید
تختخواب ارتوپدی و صندلی توالت شخصی اش را در سفر همراه داشته باشد و حتا وسواس
دارد کاغذ توالت مخصوص Kleenex Premium
Comfort را با
دو پوستر از ارتفاعات اسکاتلند را نیز با خود داشته باشد. روحانی هم خودش که به
واسطه ی سکونت در گلاسکو می تواند خودش را کمابیش جزو جانوران اسکاتلند جا
بزند و درد دوری چارلز را از خطه ی مورد علاقه اش کم کند.
ولی اینها صورت ظاهر قضیه است. به عقیده ی هپلی، چارلز میخواهد با سفر به
ایران با یک تیر دو نشان بزند. اول از همه اینکه به دین مبین اسلام مشرف بشود تا
خود را از این فضولی هایی که در زندگیش می کنند، خلاص کند.
این چه وضعی است؟ رعیت را نرسیده که این طوری در کار و زندگی پادشاه دخالت کند
و برای رختخوابش هم تکلیف تعیین کند. این که زندگی نشد، به قول احمد شاه،
کلم فروشی از این زندگی بهتر است. برای همین هم هست که کشور شیعه را انتخاب
کرده که چهارتا عقدی نقد است و تعداد بیشمار صیغه هم نسیه هست که عندالمطالبه
کارسازی خواهد شد.
ولی مهم مرحله ی دوم است. فکر می کنم قدم بعدی نشستن به تخت پادشاهی
ایران باشد که همه را راضی می کند. آخوندهایی که عمری نوکری انگلیس را
کرده اند، شاد می شوند که ارباب مستقیم بالای سرشان بیاید و مقرب درگاه
بشوند. سلطنت طلبان که گرفتار بی آبرویی پهلوی ها هستند و از
خجالت، دائم می گویند سامانه ی پادشاهی خوب چیزیست، راضی خواهند شد که
سامانه ی انگلیسی برایشان وارد کرده اند. تازه تجدید عهدی هم با مؤسس
سلسله ی پهلوی خواهند کرد. رضا شاه را نمی گویم، انگلستان را می گویم که
اینها را سر کار آورد. مردم هم که دائم می گویند هر جنسی باشد، خارجیش بهتر است،
صاحب شاه فرنگی می شوند. کیفیت تولیدات انگلیس هم که از قدیم معروف بوده. این وسط
اسمال کوری هم می آید در مراسم تاجگذاری شعر نو می خواند و می گوید این سلطنتی است
که جمهوریت هم در دلش هست و همه باید راضی باشند، این بیچاره هم بالاخره به یک
چیزی میرسد.
ولی هپلی در نهایت معتقد است که هدف از تمامی این مانورها آچمز کردن اوست که جمهوریخواه است و این سفر را توطئه ای علیه خود می شمرد. شک دارید و می گویید دچار خود بزرگ بینی شده؟ به هیچوجه، هپلی مطلقاً تصور نمی کند که بینی اش زیادی بزرگ است. اگر چنین فکری می کرد، داده بود عمل کنند
چهارشنبه ،۳۰ بهمن
۱۳۹۸
ایران لیبرال
ایران لیبرال