محمد نوری زاد |
ما مردم ایران از هم دوریم. بسیار.
البته بعد از انقلاب اسلامی دورتر نیز شدهایم. انقلابی که میبایست دست به دلِ آدمها میبُرد و عاطفهها و فهمها را به هم میتنید، در وسعتی کم نظیر، به بسطِ نفرتِ مردمان از همدیگر توفیق یافته است.
مردمانِ ما چند پارهاند. و بجز جماعتی که از بساطِ بیخردیها و ویژه گراییها توشهها دارند، مابقی در مدارِ فریب و خود پویی و بیتفاوتی و نفرتاند.
این شکاف بزرگ، و این نفرتهای زیرِ پوست، کلّیت و ملّیتِ ما را از ریخت انداخته است.
در یک قلم مثلاً بسیجیان از یک سوی به خویش و به طایفهٔ خویش مشغولند، و از دیگر سوی جوری تربیت شدهاند که از مخالفان و معترضان و منتقدان نظام یا هرکسی و جمعی که بالادستیها تحکم کنند «متنفر» باشند.
تصورِ یک بسیجیِ متین و صبور و اهل مدارا کمی ناممکن به نظر میرسد. به همین خاطر است که جمع کثیری از مردمان ما، نه اینکه بسیجیان را دوست نداشته باشند، بل از آنان متنفرند. یعنی هم بسیجیان از مردمانِ این سوی متنفرند و هم این مردمان از بسیجیان.
بعد از انقلاب، سفرهها و دشنهها دست به کار شدند و بین مردم مرز بستند: به دوستی و دشمنی. سفره برای خودیها پهن شد و دشنه به حذف مخالفان تیزی گرفت. این بیتربیتیِ ملی مستقیماً از سه جهت به سمت مردم خیز برداشت: روحانیان، اطلاعاتیها و سپاهیها، و بیت رهبری. که اسم این هرسه را من «نظام» مینهم. ویعنی نظام اسلامی جز رواج نفرت و پراکندنِ مردم – که ناشی از غارتها و دروغها و بیخردیها و ظلمهای همان دشنه به دستان است – در هیچ وادیای توفیق نداشته است. این رواجِ نفرت، اکنون نیز هست. و البته هست تا این نظام هست.
میگویم: مردم به راهی در افتادهاند که: نظام اسلامی خواسته است. اینکه: از هم متنفر باشند و به هم دروغ بگویند و از هم بربایند و تنها خود را و خویشانِ خود را بپایند. این اخلاق بدوی، درست همان خصلت ناجوری است که نظام برای بقای خود بدان محتاج است. مردمی درگیر و ناشکیبا و دروغ باف و لاف زن و هردمبیل، مطلوبترین مردماند برای حاکمان هردمبیل.
این پیلهای را که نظام بیتربیتِ اسلامی بر دست و پا و ذهن و زبانِ ما مردم تنیده، باید درید و روفت. ما این روزها سخت به هم محتاجیم. به لبخندهای هم. به اشکهای هم. به همفکریها و همبستگیها و دل بستگیهای هم. ما برای روفتنِ بیتربیتیهای نظام اسلامی، باید و حتماً به یک خیز اخلاقی روی بریم. و آن: دوست داشتنِ همدیگر است. که این دوست داشتن، بسیار فراتر از» تحمل» همدیگر است. شکافی که نظام میان پیروان مذاهب و عقاید و ادیان انداخته، شکافی که نظام میان جوانانِ این سوی و بسیجیانِ آن سوی انداخته، شکافی که نظام میان ملتِ ما با سایر ملل انداخته، باید و حتماً برچیده شود. ما باید و حتماً این پیله را بدریم.
و شاید تنهاترین راهِ این سنگلاخِ بیمشتری، دوست داشتنِ همدیگر باشد. و این، به یک گامِ فهم بند است. و نه احساس. که احساس را در این میان بقایی نیست. ما باید به» دیدنِ» دلهای هم برویم. یعنی دیگران را آنگونه که هستند بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. در بهشت خود جایی نیز برای دیگران وا کنیم. جداییِ تاریخیِ اقوام و مذاهب و اندیشهها هماره دکانی بوده برای آخوندها و حاکمان. که این روزها این دو، یعنی آخوندها و حاکمان به هم فرو شدهاند و از یک دخمه بیرون زدهاند.
و شاید تنهاترین راهِ این سنگلاخِ بیمشتری، دوست داشتنِ همدیگر باشد. و این، به یک گامِ فهم بند است. و نه احساس. که احساس را در این میان بقایی نیست. ما باید به» دیدنِ» دلهای هم برویم. یعنی دیگران را آنگونه که هستند بپذیریم و دوستشان داشته باشیم. در بهشت خود جایی نیز برای دیگران وا کنیم. جداییِ تاریخیِ اقوام و مذاهب و اندیشهها هماره دکانی بوده برای آخوندها و حاکمان. که این روزها این دو، یعنی آخوندها و حاکمان به هم فرو شدهاند و از یک دخمه بیرون زدهاند.
سخن به درازا نبرم و بگویم: آخوندهای حاکمیت اگر بر جدایی و نفرت ما از همدیگر بساط آراستهاند، ما این بساط نفرت انگیز را با دوست داشتنِ همدیگر بروبیم. من خود یک چند سالی است که به این مرتبه پای نهادهام. و جز دزدان و فریبکاران و قاتلان، همه را دوست دارم. من سابقاً به یک درویش یا یک بهایی و مسیحی اگر بر میخوردم، حسابی خاص برای خود و حسابی نازلتر برای آنان میگشودم. اکنون اما آنان را برتر از خویش میدانم.
و در این برتر انگاری سخت صادقام. من آهنگِ» دوست داشتنِ همدیگر» را قشنگترین شیوهٔ مبارزه با دیو سیرتانی میدانم که برای نفرت گستری میان مردمان برنامهها دارند. همدیگر را دوست بداریم نه برای مبارزه حتی، برای قدر و قیمتِ خودش. که دوست داشتن را هیچ قدری و قیمتی نیست جز دل. بجای تماشای پردههای پراکندگی، به دلهای هم سر بزنیم.
و در این برتر انگاری سخت صادقام. من آهنگِ» دوست داشتنِ همدیگر» را قشنگترین شیوهٔ مبارزه با دیو سیرتانی میدانم که برای نفرت گستری میان مردمان برنامهها دارند. همدیگر را دوست بداریم نه برای مبارزه حتی، برای قدر و قیمتِ خودش. که دوست داشتن را هیچ قدری و قیمتی نیست جز دل. بجای تماشای پردههای پراکندگی، به دلهای هم سر بزنیم.
دوست داشتنِ همدیگر هرگز در این خلاصه نمیشود که نیاز مالی کسی را برآوریم یا بر سرِ درماندهای دست بکشیم. دوست داشتن در این است که در یک حرکت ملی، گل لبخند را نه تنها بر لبها، که بر دلها بنشانیم. که در این سنگلاخ، تحمل مخالف، ابتداییترین دستاوردِ دوست داشتن است. فراموش نکنیم که: ما به دوست داشتنِ هم محتاجیم. میدانم که این دوست داشتنِ دیگران، از جابجاییِ کوه نیز دشوارتر است. ما را در این تربیتِ بزرگ، چارهای جز دوست داشتن نیست. نگران نباشید، کوهها که هیچ، بیتربیتها را یا با تربیت یا جابجا میکنیم.
راستش را بخواهید از این عکس خوشم آمد. ما برای دوست داشتنِ دیگران، به حمل بارهایی اینچنین، اما با دلهای خود، باید دست بریم.
منبع: سایت شخصی محمد نوری زاد