به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۳

مهار اسب وحشی سرمایه‌داری

 یونانی‌ها دو‌بار تراژدی را ابداع کردند؛ بار اول چندسده پیش از میلاد در عرصه ادبیات و یکی در قرن بیست‌ویکم در عرصه اقتصاد. اگر تراژدی باستانی ناشی از سرنوشتی بود که خدایان المپ برای آنها تعیین می‌کردند، تراژدی قرن بیست‌و‌یکم را خدایان سرمایه به‌صورت بحران اقتصادی برای آنها رقم زدند.

پیرو بحران در ١٠ساله گذشته، پنج‌برنامه ریاضتی بر یونانی‌ها تحمیل شد که به تورم بالا، بیکاری فراگیر و مشکلات اقتصادی بیشتر منجر شد؛ مشکلاتی که نشان‌دهنده ناکارآمدی نظم نوین جهانی سرمایه‌داری است. این نظم نوین جهانی در اواخر دهه٨٠ با اجماع واشنگتنی آغاز شد و در ادامه تقسیم‌کار جدید جهانی را بر کشورهای پیرامونی تحمیل کرد و یونان در حلقه اول این کشورهای پیرامونی بود.
در این تقسیم کار جدید که نئولیبرال‌ها و نئوکان‌ها حامل آن بوده و هستند، اقتصاد ملی باید تحت‌فرمان سرمایه مالی جهانی درمی‌آمد و از همین‌رو به یونان فرمان داده شد که پذیرای اقتصاد گردشگری و مستغلات باشد که مانند اسب تروا باعث فروریختن باروهای اقتصاد آن شد.
در نتیجه فعالیت در این دوبخش، سرمایه صنعتی از یونان رخت‌بر‌بست و به کشورهایی مانند چین رسید که بخشش‌های مالیاتی بیشتر و نیروی کار ارزان‌تری برای سرمایه جهانی داشتند. با از‌بین‌رفتن چرخه‌اول سرمایه (کسب ارزش اضافی از تولید صنعتی) در کشورهایی مانند یونان، اقتصاد به چرخه‌دوم سرمایه منتقل شد.

درواقع این اقتصادها درون‌زایی ارزش خود را از دست‌ دادند و به‌شدت به ‌بخش‌های غیرمولد متکی شدند. با وجود آنکه در اواخر قرن‌بیستم و ابتدای قرن بیست‌و‌یکم به‌نظر‌می‌رسید این اقتصادها دارای رونق هستند، اما آغاز بحران جهانی سال٨‌-٢٠٠٧ ، توخالی‌بودن و بادکنکی‌بودن این رونق را ثابت کرد. از آنجا که سرمایه کلانی از خارج به این بخش‌های غیرمولد وارد شده بود، این کشورها با بحران بدهی مواجه شدند و در این مرحله برنامه‌های ریاضتی بر آنها، یا درواقع مردم آنها تحمیل شد که احزاب راست موجد آن بودند، درحالی که موجد این بحران سرمایه‌داری جهانی بود.

در نتیجه جریان‌های رادیکال آرام‌آرام مقبولیت یافتند. اما ابتدا این احزاب رویکردی انزواگرایانه به اقتصاد جهانی داشتند و نافی بازپرداخت بدهی خارجی بودند. از همین‌رو در هیچ‌انتخاباتی برنده نشدند. اما همان‌طور که حزب چپگرای رادیکالی مانند حزب کارگران برزیل مواضع خود را تعدیل کرد (این جریان مخالف احزاب تقلبی است که به‌عنوان سوسیال‌دموکرات در اروپا رایجند) و درنتیجه به قدرت رسید و معجزه اقتصادی برزیل را هم به سرانجام رساند. ائتلاف چپ رادیکال (سیریزا) در یونان نیز مانند حزب کارگران برزیل از انزواجویی دست برداشته و به جای ضدیت با بازار، اجتماعی‌کردن بازار را در دستورکار قرار می‌دهد، درحالی‌که حزب کمونیست آن به انزواجویی و ضدیت با بازار ادامه می‌‌دهد. ه

هدف اقتصادی سیریزا درواقع آن است که به چرخه‌اول اقتصاد که همان اقتصاد صنعتی و مولد است، بازگردد و اسب وحشی سرمایه‌داری را مهار کند.
حزب سیریزا برای پشت‌سر‌گذاشتن بحران به نهادسازی‌های بنیادین نیاز دارد که به‌دلیل داشتن سرمایه اجتماعی از پس آن برمی‌آید.
یونان به‌جای پیروی از سیاست‌های برون‌زای اتحادیه اروپا، با در دستور قراردادن این برنامه‌ها به رونق اقتصادی می‌رسد و می‌تواند بدهی‌های‌اش را بازپرداخت کند.
این امر از لحاظ اقتصادی در نهایت به ضرر سرمایه‌داری جهانی نیست؛ هرچند از لحاظ سیاسی یا هژمونیک برای اتحادیه اروپا و سرمایه‌داری جهانی‌ گران تمام می‌شود.
کمال اطهاری