به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۹۳

آیت الله جنتی در نماز جمعه: ممکن است زمانی برسد روزی یک وعده غذا بخوریم.

سرلشگر فیروزآبادی ـ آیت الله جنتی

شاید وضعیت طوری شود که 
روزی یک وعده غذا بخوریم

همان‌طور که الان نیز 
برخی روزی یک وعده غذا می‌خورند!


به گزارش عصر ایران به نقل از ایسنا، آیت‌الله احمد جنتی امام جمعه موقت تهران در خطبه‌های نماز جمعه امروز تهران با اشاره به فرا رسیدن ایام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی و تبریک این ایام به مردم، اظهار کرد: 

من نمی‌دانم اینها چه قوم و خویشاوندی با آمریکا دارند که تصور می‌کنند آمریکا باید آب و نان‌شان را تامین کند، ممکن است در ظاهر برخی حرف‌ها را مطرح کنند اما در باطن عقیده‌شان این است که تنها راه‌حل مشکل و شکستن تحریم‌ها این است که ما با آمریکا کنار بیاییم تا تحریم‌ها را بردارد. 

در این زمان اقتصاد ما نیز فعال می‌شود.

برای برطرف شدن مشکلات موجود قدری مقاومت و تحمل سختی‌ها لازم است. ممکن است در بین راه سختی‌هایی باشد اما این سختی‌ها را می‌توان تحمل کرد و مردم نیز این سختی‌ها را تحمل می‌کنند.

وی ادامه داد: ممکن است زمانی فرا برسد که ما روزی دو وعده غذا بخوریم؛ چه اشکالی دارد حتی اگر شرایط بدتر شود ما روزی یک وعده غذا بخوریم همان‌طور که الان نیز برخی روزی یک وعده غذا می‌خورند؛ مردم ما تاب و تحمل را دارند چرا که گرسنگی کشیدن بدتر از داغ از دست دادن عزیزان و جوانان نیست؛ آیا آن کسی که جوان و عزیزش را داده است حال برای انقلاب، اسلام و نظام حاضر نیست قدری گرسنگی بخورد؟
امام جمعه موقت تهران با بیان اینکه من نمی‌گویم که باید گرسنگی خورد، اضافه کرد: بی‌خود حرف مفت نزنند. من می‌گویم که ممکن است در مسیر مقاومت کار به جایی برسد که سختی‌ها را تحمل کنیم چرا که رسیدن به قله‌ها همواره با تحمل سختی بوده است.
وی با تاکید بر اینکه پایداری اسلام با مقاومت به وقوع پیوسته است، گفت: اسلام با تحمل سختی‌های مومنان و مسلمانان صحابه پیامبر به وجود آمد. انقلاب اسلامی نیز با مقاومت مردم و تحمل سختی‌ها و محرومیت‌ها ایجاد شد.
عصر ایران 

پای صحبت مردمی که گاهی روزی یک وعده غذا هم نمی‌خورند 

- زن، سی ساله به نظر می رسد. با کیسه ای پر از جوراب مردانه، چند بسته جوراب زنانه و لیف و ابر ظرف شویی و برس های رنگ وارنگ کنار خیابان ایستاده است. دو ماهی است که این طرفها زیاد میبینمش. هوا بارانی است. برای تاکسی کنارش می ایستم. یک بسته جوراب می خرم و سر صحبت را باز می کنم، از زندگی اش می پرسم. دو سال قبل شوهرش فوت کرده است. سه فرزند دارد. پدر پیرش نگهبان یک ساختمان مخروبه است. پولی ندارد. نمی تواند کمکش باشد. می گوید فرزندانش عاشق محرم و صفرند چون در این دو ماه می توانند غذای خوب بخورند و نذری بی منت می رسد: حیف که گذشت! قربان غریبی و مهربانی امام حسین. آن روزها زیاد می شود که مهمانش باشیم. وقتی بچه ها نذری می خورند دلم روشن و شاد است. خانم! سنم زیاد نیست امنیت ندارم در خانه ها کار کنم. یکی دوبار امتحان کردم، کارگری یک خانه در ونک، یکی در شهر ری. در اولی مشکل آبرویی داشتم و در دومی صاحب خانه زور می گفت و مدام غر می زد و یا تهدیدم می کرد. بیش از توانم از من کار می کشید. دیدم کسی مواظبم نیست، از ترس کتک دیگر نرفتم .از غذای خودش و بچه ها که می پرسم، می گوید فعلا فقط گوجه فرنگی و دوغ برای ظهر، قبل از اینکه از خانه بیرون بیایم گوجه فرنگی و نمک می پزم با نان و شب فقط دوغ. گاهی هم هویج. پول این ها را هم که ندارم منتها فروشنده های محلمان مرا می شناسند، می دانند آبرو دارم. گاهی مجانی می دهند، گاهی هم می گویند پولش را بعدا بیاور و من هر وقت پولی دستم رسید قرضم را می دهم. مثلا بعضی وقت ها راه پله چند تا ساختمان را تمیز می کنم، پول دستم می رسد. خیلی شبها می گویم خسته ام و یا من غذا خورده ام. آنقدر همان نان و دوغ کم است که ترجیح می دهم بچه هایم بخورند. به هرحال من بزرگترم، صبورم. گاهی هم البته بیرون که هستم غذایی پیدا می کنم، بعضی وقتها کسی پیدا می شود و موقع فروش جوراب ها به من غذا می دهد ومی توانم خودم را سیر کنم. یا حتی یک بار یکی همه جوراب ها را یکجا خرید. واقعا نعمت بود. اما بچه هایم کوچک اند. فعالیت زیاد می کنند. گرسنه می شوند. به بچه که نمی شود گفت گرسنه نباش و دلت نخواهد.

- پرستار یک زوج پیر و از کار افتاده است: ۲۶ ساله، مطلقه، بی سواد. از کارش راضی است: نسبت به خواهر و برادرم الان خیلی خوشبخت ترم. متولد یکی از شهرهای شمال است. دختر بزرگتر پدر مرحوم و مادرش. زود یتیم شده و به علت نداری، به علت اینکه مادرش نمی توانسته شکم آنها را سیر کن،د او را در همان سالها شوهر داده است. مرد که او را تا سرحد مرگ کتک می زده، بیکار و معتاد بوده و او هم آخر سر با یک بچه طلاق می گیرد. تهران چهارمین شهری است که برای کار آمده و اتفاقی این زوج را پیدا کرده است. یک آدم مطمئن و خیّر به این دو نفر معرفی اش کرده. می گوید خیلی سخت بود. من جهنم را دیدم. اما الان راضی ام. هرچقدر هم سخت باشد. خب رسیدن به دو آدم در این سن که راحت نیست. اما خب هم برای دخترم پول می فرستم، هم سرپناه دارم و هم گرسنه نیستم. قبل استخدام در اینجا تنها چند روز در هفته غذا بود، آن هم دوغ و ماست و سیب زمینی … کم، خیلی کم… خیلی وقت ها هم هیچی نبود. از گرسنگی نای حرف هم نداشتم، هرچی بود کم می خوردم و بیشترش را به بچه ام می دادم. باید مادر بود تا فهمید اینها که من می گویم یعنی چه؟ نمی شد که بروم سربار مادرم باشم وقتی هنوز گرفتار خواهر و برادرم هست. این خانم عین مادربزرگم هست .جایم هم امن است. خواهر و برادرم وضعشان خیلی نامناسب است. کلفتی در تهران هم سودی ندارد چه برسد به شهرستان. ما از بچگی گرسنه بودیم .آنها هنوز هم همینطورند.
شهرها، خانه ها، کوچه ها پر از این صحنه هاست. این ها اصلا قصه نیست. عین واقعیت است. برای همه ما که زندگی را، هموطن را از پشت پنجره شهرهای ناشناخته و قلعه های محفوظ و محصور قدرت نگاه نمی کنیم، حکم صادر نمی کنیم برای ما مردم، مایی که نمی خواهیم از شکم گرسنه مادران و پدران و فرزندان این سرزمین از جیب های خالی دیگران مقاومت اقتصادی کنیم و واقعیت ها برای ما تصویر نمونه های آزمایشی درون شیشه آزمایش نیستند. برای ما که سواره نیستیم تا از پیاده ها بی خبر باشیم و ندانیم چشم کودک را نمی شود گفت که نبین و دلش را نمی شود گفت که نخواه و نمی شود به آدمها گفت گرسنه نشو و اگر هم گرسنه شدی نمیر!
برای ما که هر روز چشمهایمان از رقمهای افزایش یابنده فساد اقتصادی گردتر می شود! و از شنیدن رقابت بین این ارقام با خودمان که اصلا آیا در این مملکت غارت شده برای آنها که زیر خط فقرند، خیلی خیلی زیر خط فقرند، حقی مانده است؟ برای همانها که چند دهه قبل ولی نعمت خوانده می شدند و امروز موظف به تحمل اند.
برای همه ما مردم که از این جملات متعجبیم و قلب هایمان پر از درد است که سرنوشت مردممان به دست چنین حرام خوارانی افتاده که خود می خورند و از مال مردم خورها حمیت می کنند، بعد به مردم می گویند:
«برای برطرف شدن مشکلات موجود قدری مقاومت و تحمل سختی‌ها لازم است. ممکن است در بین راه سختی‌هایی باشد اما این سختی‌ها را می‌توان تحمل کرد و مردم نیز این سختی‌ها را تحمل می‌کنند. ممکن است زمانی فرا برسد که ما روزی دو وعده غذا بخوریم؛ چه اشکالی دارد حتی اگر شرایط بدتر شود ما روزی یک وعده غذا بخوریم همان‌طور که الان نیز برخی روزی یک وعده غذا می‌خورند؛ مردم ما تاب و تحمل را دارند چرا که گرسنگی کشیدن بدتر از داغ از دست دادن عزیزان و جوانان نیست؛ آیا آن کسی که جوان و عزیزش را داده است حال برای انقلاب، اسلام و نظام حاضر نیست قدری گرسنگی بخورد؟»