بسیاری از تصمیمات دکتر مصدق
برای ارتقای حس ایرانیبودن
از زیر یوغ استبداد و استعمار
موثر بوده است
شخصیت مصدق همچنان بعد از سالها از درگذشتِ او، صرفنظر از تمام اتفاقات و تاثیراتی که در تاریخ معاصر ایران گذاشته است، پیچیده و در جاهایی ناشناخته مانده است.
بخشی از این ماجرا را میتوان به کمبود اطلاعات دقیق درباره او در سالهای طولانی بهخاطر تصمیمات حکومت پهلوی نسبت داد که باعث شد تا سالهای متمادی، تنها پچپچههایی از او و همچنین کودتای ٢٨مرداد شنیده شود؛ اتفاقی که حالا تا حد زیادی مرتفع شده و البته همچنان نیاز است تا در این زمینه تحقیقات گستردهتری انجام گیرد.
آنچه مسالهای بدیهی درباره مصدق بهشمار میآید، این است که بسیاری از تصمیمات او برای ارتقای حس ایرانیبودن از زیر یوغ استبداد و استعمار موثر بوده است و این نکتهای است که تمامی موافقان و احتمالا مخالفانش بر آن صحه میگذارند، اما درعینحال اگر بخواهیم نگاهی خارج از تعصب به این شخصیت ملی داشته باشیم، نمیتوانیم بخشی از رفتارهای او، از جمله پافشاریها و تصمیمگیریهای لجوجانهاش که همچنان در پرده ابهام باقی مانده است را نادیده بگیریم.
شاید او میتوانست دیپلماسی قویتری را جایگزین بخشی از رفتارهای مردمپسندانه و پافشاریهای شبهانقلابیاش کند تا تبعات مثبتتری داشته باشد.
برای مثال من همچنان متوجه نمیشوم که چرا او تا این اندازه با مساله راهآهن که هند را به ایران و ایران را به عراق متصل میکرد، مخالفت کرده است؛ در حالی که تشکیل این راه میتوانست جاده ابریشم جدیدی را برای ایران بهوجود آورد. البته تاریخ باید گواهی دهد که تا چه اندازه حق با او بوده است؛ اما این تصمیمات برای من همچنان جای سوال دارد و فکر میکنم باید کسانی باشند تا به این پرسشها پاسخ دهند تا شخصیتی کاملتر از این شخصیت ملی ترسیم شود.
در این میان نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که او برای ملیکردن صنعت نفت، توانست بهمدت دوسال اقتصاد ایران را بدون نفت هدایت کند، این اتفاقی بسیار بزرگ است؛ اما شاید اگر این تصمیم مصدق عمیقتر و آگاهانهتر بود، ما امروز تا این اندازه متکی به نفت نبودیم.
در این میان باید این مساله را نیز اضافه کرد که او در تمام دورانی که بهعنوان نخستوزیر ایران فعالیت میکرد، شخصیتی پاک داشت و هیچگاه از موقعیتش سوءاستفاده نکرد و شیوه گذراندن سالهای پایانی عمرش نیز سبب ارتقای جایگاه او بهعنوان یک شخصیت ملی شد.
مصدق در اندیشههای خود، دورنمای یک ایران آباد و مستقل را میدیده است؛ اما درعینحال در مواردی شاید بهخاطر فشارهای بیرونی و همچنین پیداکردن راهحلی که نه منتهی به کمونیسم و نه مستعمره شود، عاجز مانده است.
آنچه مسالهای بدیهی درباره مصدق بهشمار میآید، این است که بسیاری از تصمیمات او برای ارتقای حس ایرانیبودن از زیر یوغ استبداد و استعمار موثر بوده است و این نکتهای است که تمامی موافقان و احتمالا مخالفانش بر آن صحه میگذارند، اما درعینحال اگر بخواهیم نگاهی خارج از تعصب به این شخصیت ملی داشته باشیم، نمیتوانیم بخشی از رفتارهای او، از جمله پافشاریها و تصمیمگیریهای لجوجانهاش که همچنان در پرده ابهام باقی مانده است را نادیده بگیریم.
شاید او میتوانست دیپلماسی قویتری را جایگزین بخشی از رفتارهای مردمپسندانه و پافشاریهای شبهانقلابیاش کند تا تبعات مثبتتری داشته باشد.
برای مثال من همچنان متوجه نمیشوم که چرا او تا این اندازه با مساله راهآهن که هند را به ایران و ایران را به عراق متصل میکرد، مخالفت کرده است؛ در حالی که تشکیل این راه میتوانست جاده ابریشم جدیدی را برای ایران بهوجود آورد. البته تاریخ باید گواهی دهد که تا چه اندازه حق با او بوده است؛ اما این تصمیمات برای من همچنان جای سوال دارد و فکر میکنم باید کسانی باشند تا به این پرسشها پاسخ دهند تا شخصیتی کاملتر از این شخصیت ملی ترسیم شود.
در این میان نمیتوان این مساله را نادیده گرفت که او برای ملیکردن صنعت نفت، توانست بهمدت دوسال اقتصاد ایران را بدون نفت هدایت کند، این اتفاقی بسیار بزرگ است؛ اما شاید اگر این تصمیم مصدق عمیقتر و آگاهانهتر بود، ما امروز تا این اندازه متکی به نفت نبودیم.
در این میان باید این مساله را نیز اضافه کرد که او در تمام دورانی که بهعنوان نخستوزیر ایران فعالیت میکرد، شخصیتی پاک داشت و هیچگاه از موقعیتش سوءاستفاده نکرد و شیوه گذراندن سالهای پایانی عمرش نیز سبب ارتقای جایگاه او بهعنوان یک شخصیت ملی شد.
مصدق در اندیشههای خود، دورنمای یک ایران آباد و مستقل را میدیده است؛ اما درعینحال در مواردی شاید بهخاطر فشارهای بیرونی و همچنین پیداکردن راهحلی که نه منتهی به کمونیسم و نه مستعمره شود، عاجز مانده است.
بهروز غریبپور