به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۳

* ترس...توبه...تواب...و تاریخ مصرف* "مینااسدی"

مینا اسدی، شاعر و ترانه سرا


* ترس...توبه...تواب...و تاریخ مصرف* "مینااسدی"


تواب می تواند یک روزنامه فروخته باشد ...یا در خیابان دست در دست دختری راه رفته باشد... یا سرخوش از یک اتفاق ساده ،سوت زنان از کنار امام جمعه ای گذشته باشد، و شرط ادب به جا نیاورده باشد ...و ناگهان خودش را در سلول زندان اسیر دیده باشد و از سر ترس و وحشت و برای نجات جانش پذیرفته باشد که توی صورت هم بندش تف کند ...

اصلن می تواند رهبر یک سازمان عریض و طویل باشد ... و یا در یک مبارزه، با مسلسل و تیر و تفنگ به دست دشمن افتاده باشد و شکنجه را تاب نیاورد و بگوید و توبه کند ودر انکار گذشته ی خود کولبارش را بر دارد و به کشوری دیگر بگریزد و یا سفر کند و از چشم و خشم زخم خوردگانی که با توبه ی او دوست ... رفیق و یا برادر و خواهری را از دست داده اند پنهان بماند و روزگار دردناک و غم انگیزی را در کنج خلوتی بگذراند که هزار بار از مرگ تلخ تر و ناگوار تر است.

اما توبه آن سوی شکنجه است... آن سوی سیخ و میخی ست که بر جسم ناتوان آدمی فرو کرده اند که تاب درد را ندارد ... می خواهد بمیرد یکبار بمیرد، تا از شدت درد، خواهرش را لو ندهد ...
تا هر آنچه را که به او دیکته کرده اند بگوید... و شرمسار تواب شدنش در پستوی لانه های این شهر و آن دیار، در بدر... نباشد. تا اگر جرات می کند و چهره نشان می دهد تلاش کند که لکه های تیره ی گذشته اش را به شوید با یک انتقاد از خود، زندانیان سابق را که هنوز در تبعید هم زیر تیغ جاسوسان رژیم اسلامی هستند یاری دهد.

مرگ بر جنایتکارانی که دگر اندیشان را می کشند و از بازماندگان تواب می سازند... و مزدورانشان را در میان تبعیدیان جاسازی می کنند.
اگر شما یک "مینوی همیلی باشید زندانی سیاسی سابق و در جلسه ای شرکت کنید و ناگهان تواب همبندتان راببینید که در کمال بی شرمی از بی کسی و بدبختی مخالفان سود می برد و میکروفون "حقوق بشر" در دست، بر سکوی افتخار سیم و زر ایستاده است چه می کنید؟
آیا از او نمی خواهید که چمدان گذشته اش را یکبار برای همیشه باز کند و سپس مجلس گردان زندانیان دربند و مادران کشته شدگان باشد؟
ببینید که نه تنها شرمسار نیست به کشور اسلامی هم می رود و تجدید قوا می کند و بر می گردد. ...
نمی گویم که تواب گذشته را برانید... نمی نویسم که کسی.... کسانی را به جرم گذشته ای که خود از آن گریزانند انگشت نشان کنید و می خواهم همه ی مشت ها به سوی رژیم نشانه رود اما چرا حقیقتی که در نوشته های مینو همیلی به روشنی پیداست، شما را می آزارد و در نوشته هایتان به او شکیک می کنید؟.
من هرگز مینو همیلی را ندیده ام اما آنچه که نوشته است و می نویسد و در آن پای می فشارد مرا بیشتر با زد و بندها آشنا می کند. چرا حرف های مینو منطقی نیست؟
این که یک زندانی، تواب یا شکنجه گرش را می بیند و واکنش نشان می دهد، امر تعجب آوری ست که شما را به دفاع از تواب وا می دارد؟ 
 پشت پرده ها چه چیز پنهان است؟



چرا وقت و انرژی برای سرنگونی تواب سازان نمی گذاریم.

و زخم توابان را پانسمان می کنیم؟ 

 چه کسانی در میان ما هستند که از بقای رژیم سود می برند؟


"مینوی همیلی"زندانی سیاسی سابق، من حرف هایت را می فهمم و با تو همدردی می کنم و از سکوت تبعیدیان در حیرتم .
مینااسدی... سه شنبه دهم مارس دوهزار و پانزده... استکهلم