حسن بهگر |
روی سخن من به فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی است.
رفراندومی برای استقلال کردستان عراق توسط رئیس ایل بارزانی انجام شد. این برنامه علی رغم تعهدش به کشور مادر یعنی عراق و بر خلاف قانون اساسی این کشور که کردها هم به آن متعهد بودند، انجام شد و در حقیقت به قصد زدن کلید تجزیه عراق به نفع برنامه ى خاورمیانه ی نوین.
کشور عراق کشوری است مستقل که نماینده ای در سازمان ملل دارد و انتخابات در آن آزاد است و بنابه گفته ی بسیاری از ناظران سیاسی، کردهای عراق حقوقی بیش از حقوق دیگر مردم عراق داشتند و حتا نفت کرکوک را مصادره کرده بودند و آن را از طریق ترکیه صادر می کردند و به دولت مرکزی هم حساب پس نمی دادند.
از پارلمان و رئیس جمهور و پرچم و اینها هم می گذرم. یعنی هر چه را قرار بود استقلال برایشان به ارمغان بیاورد، از همین حالا داشتند، ولی باز به راه جدایی رفتند.
بارزانی خود پیش از رفراندوم گفته بود که این همه پرسی الزام آور نیست. پرسش ساده است: اگر الزام آور نبود هدف از برگزاری آن چه بود؟ با تمام امتیازاتی که در دست کردها بود، به سختی می توان انگیزه ای داخلی پیدا کرد. پس باید نتیجه گرفت که اعلام استقلال انگیزه ی خارجی داشته که همان تبعیت از خواست اسراییل و آمریکاست. آمریکا به ظاهر مخالف است ولی اقدامی هم انجام نمی دهد. همه هم می دانند که نقشه ی راه خاورمیانه ی نوین از سال 2004 علنی شده و امریکا به دنبال تغییر نقشه سیاسی منطقه است.
ماده 27 میثاق بین المللی که سند اصلی درمورد اقلیت های قومی و مذهبی و... است، حق جدایی را به رسمیت نمی شناسد و خلاصه کار استقلال طلبان کرد مبنای حقوقی ندارد. ولی این نصایح و دلایل برای تغییر رفتار کردهایی که پشت به اسراییل دارند کارگر نمی افتد. از اولین نتایج این رفراندوم، بیانات نماینده و عضو شورای رهبری حزب دموکرات کردستان عراق در بی بی سی بود که از کشورهای همسایه به عنوان کشورهایی که بخشی از کردستان را تحت اشغال دارند نام برد. آیا این به معنای راه انداختن جنگ با کشورهای همسایه به قصد تجزیه آنها نیست؟ یک خان کرد که در عراق نشسته مدعی خاک کشورهای همسایه می شود و برخی به ایرانیانی که این استقلال طلبی را بی پایه و شوم می دانند، اعتراض می کنند که چرا در کار کشور همسایه دخالت می کنید!
روی سخن من به فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی است که در این مورد یا سکوت کرده اند یا به نحوی آن را توجیه می کنند. کسانی که دخالت های ایران را در عراق محکوم کرده اند ولی از دخالت آمریکا و اسراییل چشم پوشیده اند، امروز هم دخالت کردهای عراقی را که خدمتگزار این دو هستند، در کار ایران و سوریه و ترکیه زیر سبیلی رد می کنند. فردا که برادرکشی در این کشورها اغاز شود چه خواهند گفت؟ باز به پشتیبانی از این نقشه ی بی پایه و بدعاقبت ادامه خواهند داد و در مقابل کوشش برای تجزیه ی کشورشان دست روی دست خواهند گذاشت؟
اکنون رسانه های غربی و ورادیو وتلویزیون های فارسی زبان وابسته. با راه اندازی بحث، می کوشند آمادگی ذهنی کار را فراهم کنند و این کار را ادامه خواهند داد. ایرانیانی را هم به برنامه هایشان دعوت می کنند که همدل با سیاستشان باشند و به بقیه اینطور تلقین کنند که اصولاً کار از کار گذشته و اگر همین بلا هم به سر خودشان آمد، باید بپذیرند و تماشا کنند و خلاصه گویی تقدیر این است! تقدیری که در واشنگتن و تل آویو طرح شده.
ولی مسئولیت روشنفکران و فعالان سیاسی ایران در قبال این رویداد بزرگ و خطیر چیست؟
همین قبول منفعلانه ی هر طرحی که خارجی برای کشورشان و خودشان بریزد؟
مسئولیت روشنفکری همین است؟
آیا پیامدهای این سکوت یا توجیهات خود را می پذیرند؟
گروهی که این همه بابت پشتیبانی از خمینی و انقلاب اسلامیش مورد انتقاد واقع شد، می خواهد با این سکوت، ضربه ای بزرگتر به این ملت بزند؟
مردم ایران که از حکومت کشورشان امید خیری ندارند، چشمشان به دهان و قلم آنهایی است که قرار است در این خفقان سخنگویشان باشند. این است سخنگویی مردم ایران؟ کار روشنفکری فقط برای خودنمایی و کسب وجهه با پیروی از گفتارهای رسانه ای باب روز است یا تعهدی ورای این سودجویی های حقیر فردی می طلبد؟ رهنمود دادن تنها به این درد می خورد که مردم را خلاف صریح منافع ملیشان به انفعال در برابر قدرت های بزرگ فرابخوانیم؟
آبروی روشنفکری ایران را یک بار در انقلاب اسلامی بردید. اقلاً این بار به داد مملکتتان و مردمش برسید.
2017 Sep 30th Sat - شنبه، 8 مهر 1396
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است