به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، تیر ۱۹، ۱۳۹۷

«وطن» ، شهریار حاتمی


«وطن» 

وطن کجا و ما کجا
کجا وطن به ناکجا
هزار سال اگر به خاک غربتم کشی
کجا وطن شود، که خاکِ ناکجاست
به هر کجا که می‌روم
اگر چه خاک، خاکِ این زمین و آسمان همین
ولی چه نابجاست این خرابِ ناکجا
نه عطر و بوی خاک آن
نه آبیِ بلند آسمانِ آن
مرا، به آن کجا که دل هوی کند مرا، نمی‌بَرَد


کجا وطن به ناکجا
که سرد و ساکت و غریب کوچه‌های آن
که بادهای سرد می وزد در آن
چه بی‌شمار رهگذارِ سرگران 
که آشنا، ولی غریبه‌اند


وطن کجا چنین کبود و دل‌گرفته و
چنین غریب با من و غریب با لطافت سحر
وطن کجا چنین عبوس و سرد و بی‌ثمر
وطن اگر چه نیست آن وطن که من وداع کرده‌ام
وطن اگر چه خود غریبِ و دل شکن
ولیک آشنایِ جان و تن


وطن رها زمن 
ولی به سان پیرهن مرا به تن
اگرچه خاکِ سردِ آن نمی‌شود مرا کفن
اگر چه من غریب و او غریب تر ز من
وطن وطن، ترانه ی همیشه بر لبان من
وطن وطن، چو آه بر دهان من
هزار سال دیگرم، همین ترانه بر لبم


وطن وطن، وطن وطن
اگر خودم به ناکجا
دلم ولی همیشه با شماست


شهریار حاتمی
ژوئن ۲۰۱۸ استکهلم