به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۹۷

بختیار راست می‌گفت، خوشبختانه کسی باور نکرد! ، هادی خرسندی

فرمودند چهل سال پیش در چنین روزهایی وضع بدی بود، خیلی بد. بختیار نخست‌وزیر شده بود. دیوانه بود، به جای اینکه مطبوعات را ببندد و ساواک را فعال کند، برعکس کرده بود؛ مطبوعات آزاد، ساواک تعطیل.

خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۱۱)
فرمودند می‌دانی وحید، داریم رکورد را می‌شکنیم. انقلاب دارد چهل ساله می‌شود. پرسیدم کدام رکورد را می‌شکنیم؟ فرمودند رکورد همین انقلاب را.
درست نفهمیدم چه می‌گویند. الکی گفتم بله.
فرمودند چهل سال پیش در چنین روزهایی وضع بدی بود، خیلی بد. بختیار نخست‌وزیر شده بود. دیوانه بود، به جای اینکه مطبوعات را ببندد و ساواک را فعال کند، برعکس کرده بود؛ مطبوعات آزاد، ساواک تعطیل. تازه لائیک هم بود، ارواح باباش طرفدار جدایی دین از دولت. خیلی حالیش بود. ... می‌خواست برای حضرت امام واتیکان درست کند. مثل پاپ.
عرض کردم: جسارت است، چه اشکالی داشت؟ فرمودند به قول امام ما برای خربزه انقلاب نکرده بودیم. واتیکان هم مثل خربره بود. راستش مثل پوست خربزه بود. تازه ما واتیکان به هیچ جایمان نمی‌رسید. بختیار روی پدرسوختگی تخم لق را توی دهان جماعت شکسته بود. واتیکان برای پاپ خوب است که یک نفر است با چند تا کشیش زاپاس، ما ولی خیلی بودیم، فقط امام نبود، واتیکان افاقه نمی‌کرد. هر کدام‌مان یک واتیکان جداگانه لازم داشتیم. امام شاید توی یک واتیکان کوچک جا می‌گرفت ولی آیت‌الله اشراقی از اول، دو تا واتیکان می‌خواست. داماد امام هم بود، کاریش نمی‌شد کرد.
اصلاً وحید مشکلِ دامادهای رژیم از اوشان شروع شد. بعد هم دکتر یزدی دامادش را گذاشت به سفارت ایران در واشنگتن. خلاصه عده‌مان زیاد بود. مرحوم مفتح بود، مطهری بود، بهشتی بود، .... حالا دانه دانه سعی کردیم کم بکنیم، ترورها را شروع کردیم .... یعنی منظورم اینست که شروع شد، ولی یک واتیکان، دو واتیکان، جواب ما را نمی‌داد. همین کروبی از اولش چسبید که من واتیکان دو طبقه می‌خواهم که توی ایوانش بنشینم صفا کنم. موسوی اردبیلی یک واتیکان توی قم می‌خواست یکی توی اردبیل. اکبر می‌گفت واتیکان من باید استخر داشته باشد. (آقا خنده فرمودند. معلوم شد این آخری مزاح بوده. بعد فرمودند) هادی غفاری واتیکان دو دهنه می‌خواست که جوراب استارلایت هم بفروشد. مکارم شیرازی واتیکانش را پیش‌فروش کرده بود. ممد رینگو پسر آیت‌الله منتظری جواز واتیکان شبانه‌روزی می‌خواست. صادق خلخالی می‌خواست دبیرخانه حزب توده را مستقر کند در واتیکان خودش. آقای جنتی می‌گفت واتیکان به عمر من قد نمی‌دهد.
پرسیدم ایشان آن موقع چند سالش بود؟ فرمودند همین سن و سال فعلی را داشت.

حضرت آقا قدری خندیدند و فرمودند: وزّاریاتی بود علمدار. طلاب حوزه علمیه گفتند اگر به یک یکشان واتیکان جداگانه نرسد، اعتصاب می‌کنند. چندتایشان پول واتیکانشان را نقد می‌خواستند. تقاضا خیلی زیاد بود. مجتبای ما آن موقع ۹ سالش بود. مادرش گفت یک واتیکان بچگانه هم برای این درست کنید سرش گرم باشد، توی خانه آتش می‌سوزاند.
البته موضوع واتیکان بختیار ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید. فرداش امام توکش را چیدند. یعنی حضرت امام سؤال کرده بود واتیکان چیست؟ بنی‌صدر آنجا بود، چشم دیدن بختیار را نداشت. او مرغ طوفان بود، این جوجه آقا، تازه سر از تخم درآورده بود می‌خواست رئیس‌جمهور هم بشود! بنی‌صدر واتیکان را اینجور حالی آقا کرده بود که بختیار می‌خواهد شما را بفرستد به ایتالیا! امام هم عصبانی شده بود، گفته بود دیگر حال جا به جایی ندارم، به بختیار پیغام داد «واتیکان خودتی».
نیروهای انقلابی از چپ و راست، که تکلیف خودشان را در مقابل بختیار نمی‌دانستند و منتظر اشاره امام بودند، روز بعدش تازه فهمیدند باید جلوی او بایستند. این بود که شعار محوری «بختیار، بختیار، نوکر بی‌اختیار» را سردادند که بگویند بختیار نوکر آمریکاست. در همان حال خود امام خمینی درباره بختیار و اوضاع ایران با کارتر وارد مذاکره شده بود! بین خودمان بماند.
شعار «نوکر بی‌اختیار» الحق نمی‌چسبید. از بالا عوضش کردیم: «بختیار، بختیار، وافور تو نگهدار.» .... در واقع بی‌اختیار اصلی همین شعاردهنده‌ها بودند که نمی‌فهمیدند چه می‌گویند! مشت‌ها گره و حنجره‌ها پاره «..... وافورتو نگهدار ...».....
پرسیدم: این شعار می‌چسبید؟ بختیار وافوری بود؟ فرمودند «نه بابا، بدبخت وافور چه می‌دانست چیست، بیچاره تا آخر عمر لب به سیگار هم نزد .... همان موقعش من پیپ می‌کشیدم، عکسش هست.»
آقا دود پیپ خیالی را از سینه بیرون دادند فرمودند: ولی بد کوفتی بود بختیار. حالیش بود، گفت ای ملت از زیر دیکتاتوری چکمه درمی‌آیید می‌روید زیر دیکتاتوری نعلین، ولی خوشبختانه کسی باور نکرد.
باور کن وحید ۱۳ سال بعد از انقلاب، روزی که خبر سر بریدنش رسید، تازه همه‌مان یک نفس راحت کشیدیم. دستش درد نکند. (آقا جمله آخر را با اشاره به قاب عکس وکیلی راد، روی دیوارشان ادا فرمودند.)

عرض کردم من سنم کم بود، چطور قدرت را گرفتید؟ فرمودند نفهمیدیم. به قول مرحوم امام معجزه شد، واقع شد، حادث شد. فکر کنم همافرها که رفتند خدمت امام، نه که یونیفورم تنشان بود، شبیه ارتشی‌ها بودند، عکسشان ابهت داشت. پادگان‌ها را هم باز کردند. شاید هم یونیفورم‌ها دست انقلابیون افتاد، همه‌شان یکهو همافر شدند! کسی شناخته نمی‌شد. عکس‌ها همه از پشت سر، صورت‌ها رو به امام.
بعد آقا با کلافگی و عصبانیت فرمودند «دقیقاً نمی‌دانم چی شد. نه خیر، بی بی سی نقشی نداشت! تو هم بی‌خود زر نزن!»
به این سوی چراغ من هیچ زری نزده بودم.

منبع: رادیو فردا