پروین باوفا
"حماسه دختر"
مرا دختر چرا زادی تو مادر؟/ مگر از هستی ام بیزار بودی
و یا شاید که از زن بودن خویش/ تو از شوق وغرور سرشار بودی!
"حماسه دختر"
https://www.youtube.com/watch?v=grGT_wKvP7M&feature=youtu.be&list=PLWjtUoACxpsSuZc854pNIDRtOYFrmLt9r
"حماسه دختر"
شعر
واجرا: پروین باوفا 1992
طرح
و نقاشی، ویدیوگرافی: پروین باوفا 2015
کپی
رایت: پروین باوفا 1995
"حماسه دختر"
مرا
دختر چرا زادی تو مادر؟/ مگر از هستی ام بیزار بودی
و یا
شاید که از زن بودن خویش/ تو از شوق وغرور سرشار بودی!
مرا
دختر چرا زادی تو مادر؟/ مگر در زادنم ناچار بودی
و
یا چون یاغیان دور تاریخ/ تو هم با زن پی پیکار بودی
مرا
اصلا چرا زادی تو مادر
مگر
آنگاه که می بست نطفه ی من/ خدا نا کرده مست و خواب بودی
و
یا گاه هم آغوشی در آن شب / تو از فرط خوشی بی تاب بودی
تو
شاید زانچه بودی شاد بودی/ و با عشق پدر آباد بودی
ولی
با من بگو از غصه من / تو یک دم فارغ و آزاد بودی؟
من
هم از آنچه هستم شاد هستم / به باغ زندگی آباد هستم
من
از زندان "من" آزاد هستم /
ولی
از یمن خودکامی یک مرد/ خراب خالد اولاد هستم
ز
یکسو پای در مهر تو دارم/ ز دیگر سو اسیر عشق فرزند
تو
گویی خورده از آغاز نامم/ به مُهر مادری با عشق پیوند
اگر
تخم طلا بودم پسر من/ مرا این دست وپای بسته کی بود
دلم
را با همه وارستگی ها/ چنین آزرده وبشکسته کی بود
مگو
بگذشته دوران تباهی/ دگر دختر، پسر فرقی ندارد
که
باران ستم از ابر تاریخ/ به فرق مرد و زن یکسان نبارد
اگرچه نیک می دانند مردان / زنان را در جهان حد خدایی است
ولی
تا حکم مادر بودن ماست / زنان را آرزومندی رهایی است
زنان
را تا که دنیا بر قرار است / به جرم مادری زنجیر برپاست
که
تا زادن نشان ما زنان است/ سخن گفتن از آزادی چه بی جاست
زنان
را با همه بیداد تاریخ/ ببین در نقش هم زن هم که مردند
که
نقش مرد نقشی نیست مادر / زنان از مادری در خود تکیدند