به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



یکشنبه، دی ۳۰، ۱۳۹۷

روشنگری در باره انحطاط اتحاد جمهوریخواهان، جمشید طاهری‌پور

اعلان چهار جریان برون مرزی جمهوریخواه تأسف عمیق مرا برانگیخت. ‏درگوش من صدای شلیک به حیثیت باقی مانده جمهوریخواهی‌، شلیک به ‏سودای امید و آرزوئی آمد که من برای حزب چپ (فدائیان خلق) در دل پرورده ‏بودم! این اعلان آقایان، سکولاریسم دموکراتیک نیست، اعلان پنجاه و هفتی ‏جمهوریخواهی؛ یعنی دیکتاتوری برای غیرخود و دموکراسی برای خودی‌ها ‏است! شرحش را اگر بنویسم قلمم از این تلخ تر می‌شود!


پس مفید تر این ‏دانستم که گزارش گفتگوی پالتکی ۱۵ سال پیش خود با رهبری اتحاد ‏جمهوریخواهان را که نقد و نظر پیرامون سمت و سیاست اتحاد ‏جمهوریخواهان است بازنشر کنم. برای این باز نشر دو دلیل عمده دارم ؛ اول ‏اطلاع رسانی در باره چند و چون سمت و سیاست جمهوریخواهی در اوان ‏تشکیل اتحاد جمهوریخواهان است که می‌توان دید انحطاط سیاسی که ‏اعلان تازه چهار جریان جمهوریخواهی بیانگر آنست، محصول عمل و نتیجه ‏وجود موألفه‌های زیانبار و مخالف اصل و اساس جمهوریت در همین آغازه کار ‏آن است.‏

دلیل دوم این است که این باز نشر گواهی می‌دهد عواملی که مشوق ‏کژروی و سترونی ما هستند چه اندازه نیرومندند و چگونه نیرو و قوت -اش را ‏از ارث و میراث کودک ماندگی‌های ایدئولوژیک - سیاسی و نیز نفرت‌ اندوزی‌ها از کابوس بازگشت سلطنت پهلوی می‌گیرند! منجمد کردن ۲۸ مرداد سال ‏‏۳۲ و همچنین شیفته سری‌های اسارتبار به انقلاب ۵۷، و علایق و خوگیری ‏به آموزه‌های « امام» در زمینه تقسیم ملت به دوپاره-ی بیگانه از هم « ‏خودی و غیرخودی»، و به وِیژه دشمنی با «شیطان بزرگ»، بسترساز و ‏الهام بخش انحطاط در صفوف ما هستند. ارث میراث تباهی آوری که در ‏یکایک ما در نسبت‌ها و اندازه‌های متفاوت حضور دارد. و از اینجاست که ‏نمی‌توان خوشبین بود و ساده دلانه به امید و آرزوی دموکراسی در ایران ‏دلخوش کرد و بر کرسی روزشماری نشست!‏

این گزارش که ملاحظه می‌کنید، چند روز بعد از آن گفتگوی پالتاکی که ‏برگزاری آن بنا به دعوت اتحاد جمهوریخواهان و به مدیریت رهبری آن بود، ‏برای نخستین و تنها بار در «ایران امروز» - دسامبر ۲۰۰۵ - به نشر رسید. هر ‏چند ۱۵ سال از این نشر می‌گذرد، من به حرمت دیرین سال همکاری‌هایم ‏با سایت ایران امروز و در تجدید قدردانیم از نشر این گزارش، بر آن شدم که ‏باز نشر آن را از سردبیری «ایران امروز» تقاضا کنم. امیدوارم این تقاضای من ‏مورد اجابت قرار بگیرد. در هر حال امتنان خود را از فعالیت‌های روشنگرانه ‏دست درکاران «ایران امروز» اعلام و موفقیت بیش از پیش آنان را خواستارم.‏
‏ ج – ط
‏۰۱.۲۰۱۹. ۱۵‏
‏ ***‏
‏ - ايران برای همه ايرانيان-‏

انقلاب گل قالی ايران‎ 

جمشيد طاهری‌پور‎ ‎
پنجشنبه ١٧ آذر ١٣٨٤‏‎ 
‎‎
از اين دعوت صحبت در جلسه پالتاکی «اتحاد جمهوريخواهان» بسيار سپاسگزار هستم و خيلی ‏خوشحال هستم که می‌بينم با جمع دوستانم هستم، در چهارگوشه عالم، بی‌سفر و حضری!‏‎
توی اين هفته، هر بار جمهوريخواهان را کليک کردم چشمم روی آگهی جلسه پال تاکی ‏امشب‌مان ماند و هر روز فکر من مشغول اين آگهی بوده! اما تا اين لحظه که دارم با شما صحبت ‏می‌کنم هنوز نسبت خودم را با اين آگهی نفهميده‌ام! متن آگهی اين است: موضوع: بازگشت ‏سلطنت: راهکار آينده يا سقوط به گذشته. مهمانان: جمشيد طاهری‌پور- مهدی فتاپور.‏‎ 
اين که عرض کردم نمی‌توانم نسبت خودم را با اين آگهی بفهمم ازجمله به اين خاطر است که من چند بار نوشتم و خيلی جاها از ‏جمله در «نشست برلين» که حال شهرت جهانی پيدا کرده، گفته‌ام و حقيقتاً هم فکر من اين ‏است که مسأله امروز ايران، سلطنت يا جمهوری نيست، مشکل ايران حکومت دينی است و ‏مسأله امروز ما دموکراسی است. حالا چه کسی موضوع روز ما را بازگشت سلطنت می‌داند و من ‏و آقای فتاپور هم دعوت شده‌ايم که با هم بحث کنيم تا ببينيم راهکار آينده است يا سقوط به ‏گذشته بايد بگرديم پيدا کنيم! ظاهراً هر فکر و انديشه مستقل نوظهوری در صفوف ما محکوم ‏تقليل به مفهوم و مفکوره‌ای‌ست که حساسيت‌ها، برانگيختگی‌ها، عادات و افکار و علايق و ‏تعصب‌های کهنه و قديم ما آن را می‌سازد.‏‎ 
متوجه هستم که «نشست برلين» خشم و غضب بعضی‌ها را برانگيخته است. اين جور که ‏پيداست دعوت من به صحبت اولاً به اين دليل است که من در نشست برلين حضور داشتم و ثانياً ‏و بويژه به خاطر مقاله اخير منست که در دفاع از جنبش رفراندم و روح منشور آن نوشتم و ‏رديه‌ای‌ست عليه «مشی پيروی» که در چشم من محملی است برای تأمين و تثبيت هژمونی ‏سياسی و ايدئولوژيک جمهوری اسلامی در صفوف ما جمهوريخواهان! من نسبت به اعمال و افکار ‏خودم پاسخگو هستم و حالا می‌خواهم در باره همين اعمال و افکار توضيحی بدهم:‏‎
همانطور که اشاره کردم من نظرم اين است مشکل ايران حکومت دينی است. سلطنت و ‏جمهوری مسأله امروز ما نيست. مسأله امروز رفع حکومت دينی و استقرار دموکراسی در کشور ‏است. در تطبيق اين فکر با آرايش نيروهای اجتماعی و سياسی در شرايط امروز ايران من از اين ‏تدبير دفاع کرده‌ام که بايد در راه تشکيل يک اتحاد فراگير و گسترده اهتمام بورزيم و در تشخيص و ‏نشانه گزاری نيروهای شرکت کننده در اين اتحاد تصريح کرده‌ام که سلطنت‌طلبان مشروطه خواه ‏متعهد و ملتزم به اهداف و خواست‌های جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران نيز از شمار ‏نيروهای اجتماعی و سياسی هستند که در آن شرکت و حضور خواهند داشت. به اين ترتيب من ‏آينده دموکراسی ايران را در دو شکل ديده‌ام: مشروطه جمهوری و مشروطه سلطنتی. و تأکيد ‏کرده‌ام عامل تعيين کننده رأی ملت ايران است در يک همه پرسی – رفراندوم- دموکراتيک و آزاد. ‏من تا اين لحظه فکر می‌کنم حرف‌های من درست و سنجيده هستند.‏‎
اين که می‌گويم «مشروطه جمهوری» برای تمايز آرمان سياسی ما يعنی جمهوری با انواع ‏جمهوری‌های مطلقه، اقتدارگرا و توتاليتر است. جمهوری که من به آن اعتقاد دارم مشروط به رأی ‏ملت و مشروط به قانون است، يعنی بيرون است از هر مکتب و مسلک يا جباريتی برخاسته از ‏اراده فردی، صنفی و يا گروهی از شهروندان جامعه. و امتياز و برتری آن بر مشروطه سلطنتی در ‏اين است که هيچ نهاد موروثی، مادام‌العمر و غير منتخب يا انتصابی در ساختار آن جا ندارد و نبايد ‏مجال وجود و ظهور پيدا کند.‏‎ 
انتخاب ٢٧ سال پيش ما که ميان «جباريت دينی» و «جباريت ‏سياسی»، «جباريت دينی» را انتخاب کرديم از الهامات و تبعات اسارت ما در همين کابوس تاريخی ‏بوده، تأمل در اين موألفه از نقد تجربه گويای اين حقيقت است که ما از جايگاه خود که تجدد و ‏تجدد خواهی است به اردوی سنت و سنت‌گرائی در غلطيديم و در سمت جانبداری از «مشروعه» ‏ايستاديم! که متأسفانه اين انحطاط تا امروز نيز ادامه دارد! پس ضرورت يک بازنگری در ميان است ‏تا خود را از سلطه هژمونيک فرهنگ سياسی دينی بيرون بکشيم، خود را در مقام فرد باز ‏بشناسيم و در منازعه تاريخی ميان مشروعه و مشروطه که انقلاب مشروطيت را به انقلاب ‏اسلامی دوخت، دو باره در جايگاه تجددخواهی – مدرنيته - و در موضع مشروطه – در معنای عام ‏آن – قرار بگيريم. فهم اين مسائل، ارتباط جدائی ناپذيری دارد با درک ماهيت و سرشت جنبش ‏دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران، جنبشی که برپا دارندگان و صاحبان اصلی آن زنان و مردان ‏نسل‌های امروز ايران هستند و ما عموماً آنها را درک نمی‌کنيم!‏‎ 
دهسال است، دستکم اگر انتشار مقاله‌ام زير عنوان «٢٠ سال انقلاب برآمد جنبش حقوق مدنی ‏در ايران» را مبنا بگيرم؛ هفت سال آزگار است هر چه فرياد می‌زنم که آقا! يک جنبشی در داخل ‏کشور شکل گرفته که سرشت و ماهيتش بر خاسته از بازشناخت انسان ايرانی در مقام فرد و ‏شهروند از خودش است، پژواک چندانی پيدا نمی‌کند! هر چه فرياد می‌زنم آقا! فرمان اين جنبش ‏به ما نگاه به خود و نقد خودمان است، فرمانش به ما تجهيز خودمان به فرهنگ سياسی ‏تازه‌ای‌ست، مثل قطره‌های آب باران در برهوت کوير گم و ناپيدا می‌شود.‏‎
اين جا و آن جا می‌شنوم که می‌گويند اين «جنبش رفراندوم» صدتا متولی دارد و يک آشفته بازاری ‏است که هر جور متاعی توش پيدا می‌شود و بعضی‌ها هم در توجيه انفعال و کناره‌گيری‌شان ‏می‌گويند: تيول سلطنت طلب‌هاست، رفراندوم يعنی بازگشت سلطنت!‏‎
من از شما می‌پرسم وقتی کسی که خود را جمهوريخواه می‌نامد، يعنی علی القاعده بايد ‏پيگيرترين مدافع حق انتخاب مردم باشد، به خاطر اسارت در کابوس سلطنت، در موضعی قرار ‏می‌گيرد که در چشم مردم ترسان و گريزان و حتی مخالف و معاند با حق انتخاب می‌آيد، لطفاً به ‏من بگوئيد که از جمهوری خواهی ديگر چه باقی ميماند؟ اين که نجنگيده تسليم کردن همه به ‏سلطنت است! ذهن چنين انسانی است که انباشته از تصور باز گشت سلطنت است! ساختار ‏استبدادی همين ذهن است که چون به بازگشت سلطنت می‌انديشد آن را «راهکار آينده» در عين «سقوط به گذشته» می‌فهمد! 
برخلاف نظر بعضی‌ها من آن تنوع و تکثری را که در «جنبش رفراندم» هست نشانه اين می‌دانم که «رفراندم» بمثابه راهکار آينده، علايق طيف گسترده‌ای ازنيروهای اجتماعی و سياسی کشور را ‏بازتاب می‌دهد و مؤيد استعداد و ظرفيت آن است برای تبديل شدن به يک جنبش عمومی، به ‏يک جنبش فراگير ملی با هدف رفع حکومت دينی و استقرار دموکراسی در کشور. زيانبارترين ‏سياست امتناع از شرکت در اين جنبش است. در چشم من اين جنبش يک بستری است برای ‏دموکراتيزه کردن مناسبات نحله‌ها و گرايش‌های مختلف اپوزسيون، بستری است برای همفکری، ‏همگامی و همکاری و رسيدن به يک تفاهم دموکراتيک ملی. رقابت دموکراتيک ميان گرايش‌های ‏مختلف شرکت کننده در آن، تحرک و رشد و بالندگی اين جنبش را تأمين می‌کند و منشور جنبش ‏رفراندوم تا آنجا و هر اندازه که بيانگر اهداف و خواست‌های جنبش دموکراسی و حقوق مدنی ‏مردم ايران است، همان اندازه صورت بيانی است از وحدت نيروهای شرکت کننده در آن. ميان ‏جمهوری خواهان دموکرات و سلطنت‌طلبان مشروطه خواه، رقابت دموکراتيکی بايد جريان پيدا ‏بکند که می‌کوشد فرهنگ دموکراسی را در اپوزسيون و در اذهان زنان و مردان نسل‌های امروز ‏ايران اشاعه داده، آن را بارور کرده و نهادينه کند. ما با شرکت در اين رقابت دموکراتيک است که ‏در قلوب و اذهان مردم خود جا و اعتبار پيدا می‌کنيم و اگر جمهوريخواهی ما در معنای دموکراتيک ‏مشروطه‌ی خود اصيل و پيگير و شجاع باشد، در تعادل دموکراتيکی که در جامعه شکل خواهد ‏گرفت شايستگی آن را پيدا می‌کند از اعتماد مردم برخوردار باشد و با رای ملت ايران، آرمان ‏سياسی ما را که جمهوری است، متحقق کند. در منظر چشم من روز انتخاب مردم ديريا زود فرا ‏خواهد رسيد و رأی ملت ايران بر هر مشروطه‌ای که تعلق بگيرد برای من محترم و ارجمند خواهد ‏بود. محترم و ارجمند است زيرا انتخاب مردم انتخاب دموکراسی است. من اين روز را دوست ‏می‌دارم و انتظار-اش را می‌کشم و در حد بضاعت خود در تدارک آن کوشا هستم. در چشم من ‏اين روز روز پيروزی انقلاب گل قالی ايران است.‏‎ 

تقابل و دشمنی حکومت دينی با جنبش مردم و نيز ترس و گريز طيف اصلاح طلب «مشارکت» از ‏اين جنبش و سخنگويان آن، پايبندی‌شان به حکومت دينی و وفاداری آنها به رهبری فقهی به ‏اندازه ايست که نمی‌گذارد ثقل رهبری جنبش مردم در داخل کشور سامان و سازمان پيدا کند از ‏اينرو ثقل رهبری جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران الزاماً می‌بايست در بيرون از ‏مرزهای کشور سامان و سازمان بيابد. انقلاب ارتباطات و اطلاعات بستری که فراهم آورده با زمان ‏انقلاب اسلامی خمينی اصلاً قابل مقايسه نيست واين دوست ما؛ اينترنت عزيز به ما امکان ‏می‌دهد که سلول‌های پيام‌رسانی خود را تا دور افتاده‌ترين نقاط کشور سامان و سازمان دهيم و ‏با فعالين جنبش دموکراسی و حقوق مدنی مردم ايران- البته اگر بخواهيم و همت کنيم- در ارتباط ‏ارگانيک قرار داشته باشيم. 
ترجيح می‌دهم در سخن پايانی به بحث نسبتم با آگهی اين جلسه پالتاکی در سايت اتحاد ‏جمهوريخواهان برگردم! بيائيد فکر کنيم چرا بجای پرداختن به انديشه‌هائی که ظرفيت آن را دارند ‏که ما را با جامعه و جهان زمان خودمان آشتی دهد يا آنها را نمی‌شنويم و يا اگر به گوش‌مان ‏رسيد آنها را به مفکوره‌هائی تقليل می‌دهيم که بی‌رودروايسی تحقير تعقل و مسخ و ترور ‏انديشه است.‏‎ 
‏٨ مارس سال ٢٠٠٣‌، «فراخوانی برای هماهنگی جمهوريخواهان ايران» از طريق همين آقای فتاپور ‏عزيز خودمان برايم فاکس شد. با دقت تمام خواندم . در ٤ صفحه رئوس نظرم را که طرح همين ‏انديشه‌های امروز بود به انضمام ٥ پيشنهاد مشخص مترتب بر آنها نوشتم و در ٢٠ مارس فاکس ‏کردم.‏‎
‏٢٤ اپريل پيش نويس نهائی بيانيه» برای همآهنگی جمهوريخواهان ايران « برايم فاکس شد. ‏بادقت تمام خواندم.٢٧ اپريل آقای فتا پور به من زنگ زد . پرسيد خواندی؟ گفتم با دقت خواندم اما ‏حتی يک کلمه از چهار صفحه پيشنهاد که برايشان نوشتم در اين بيانيه نيست يعنی يک کلمه از ‏حرف‌های من برای شان قابل اعتناء نبوده؟ گفت: من برايشان فرستادم، بهر حال حالا طرح نهائی ‏اين است، چه می‌گوئی امضايت را بگذارم. گفتم حتماً! با سرافرازی خيلی هم ممنون می‌شوم ‏من حقيقتاً قائل به اين هستم که ما جمهوريخواهان تريبون خاص خودمان را داشته باشيم بعلاوه ‏من فکر می‌کنم اين بحث‌ها دير يا زود طرح خواهند بود و اتحاد جمهوريخواهان در جريان همين ‏بحث‌هاست که استحکام خود را پيدا می‌کند ... و من خوشحالم که اين روز اکنون فرا رسيده ‏است.‏‎
‏٠٣.١٢.٠٥‏
***‏
‏ ‏مقاله ی کوتاه شدهً برگرفته از سایت ایران امروز