«جمهوری اسلامی به زودی سرنگون خواهدشد»!
مسعود نقره کار
رسالت
اپوزیسیون
در خارج از
کشور تلاش
برای شکل
گیری بديل و
آلترناتيو در
داخل کشور
است. از طریق
مبارزه با
حکومت اسلامی
به اشکال
مختلف،
گفتمان سازی
در راستای
شگل گیری و
تقویت
آلترناتیو،
تلاش برای تقویت
و گسترش
پایگاه
اجتماعی
نیروها و
محافل مدافع
آزادی و
عدالت
اجتماعی در
داخل کشور در شرایطی
که رژیم از
مشروعيت
مردمی
برخوردار
نيست، و نیز
جلب حمایت
بین المللی
از جنبش مدنی
در داخل کشور
می توان روند
این شکل گیری را
تسریع کرد.
از عمرحکومت
اسلامی هنوز
چند ماه
نگذشته بود
که از خارج و
داخل کشور،
به ویژه
ازسوی سلطنت
طلبان و برخی
از گروه های
چپ و مذهبی
شعار سرنگونی
اش سرداده
شد، و بتدریج
برای این سرنگونی
نیز زمان
تعیین شد.
شعار و ادعای
سازمان
مجاهدین خلق
ایران که
"این حکومت
تا دوماه
دیگر می رود"
اکنون نزدیک
به چهاردهه
عمردارد.
رسانه های
اپوزیسیون
در خارج از
کشور، به
ویژه در" لُس
آنجلس" نیز هر
روز خبر و
تفسیر صادر
کرده اند که
حکومت
اسلامی
بزودی سقوط
خواهد کرد، و هر
اعتراض و
اعتصاب و
شورشی را از
پس عینکی خش
دار، با نمره
متناسب چشم
شان، پایان
عمرننگین
این حکومت
اعلام کرده
اند.
پس از گذر
چهار دهه،
امروز
نیزبرای
سقوط و
سرنگونی این
حکومت تعیین
وقتِ گاه چند
ماهه، به
ویژه ازسوی
بخشی از
اپوزیسیون
خارج از کشور می
شود. تردیدی
نیست حکومت
اسلامی در شرایطی
ست که چنانچه
همینگونه
ادامه حیات
بدهد، در خیابان
های
سرزمینمان
مردم زمین
گیرش خواهند
کرد.
طرح
شعار
سرنگونی در
شرایطی که
حکومت
اسلامی بیش
از هر زمان
دیگری ماهیت
و چهره رو
کرده است و
مردم
ستمدیده نیز بنبست
سياسی و
اجتماعی
ناشی از حیات
حکومت
اسلامی را
بيش از پيش حس
و لمس میکنند،
شعاری به جا و
ضروری ست.
معنای این
سخن این نیست
که اکثر کوشندگان
سیاسی و
سیاست ورزان
با پیشبرد
سیاست های
گام به گام و
رفورم و
اصلاحات
بنیادی در
جامعه مخالف
هستند، برای
این دست از
کوشندگان
سیاسی روشن
است که در هر
شرایطی برای
گشايش فضای
باز سياسی، و
تشویق مردم
به مشارکت در امور
جامعه باید
تلاش کرد، از
درگیری های
جناح های
حکومتی در
راستای
تضعیف حکومت
و تقویت جنبش
مدنی، جنبش
آزادیخواهانه
و دموکراسی
طلبانه سود
جست و به
دنبال تعامل
با حکومت بود
اما واقعیت
قَدَرتر از
ذهنیت آدمی
ست، حکومت اسلامی
زبان و
رفتارانسانی
و متمدنانه
را بنا به
ماهیت
اندیشگی و
رفتارش درک
نمی کند، و نمی
فهمد. حکومتی
که حق خواهی
شهروندانش
را با زندان و
شکنجه و
اعدام پاسخ
داده است و
مرتکب "جنایت
علیه بشریت"
شده و به
جهالت و
جنایت پیشگی
اش می بالد و
می نازد"
زبان خوش" و
حرف حساب سرش
نخواهد شد.
بارها فریاد
شده است که
آرزوی بخش
بزرگی از
مردم میهنمان
این است که
این حکومت
مسالمت آمیز
کناربرود،
اما به نظر می
رسد اين نسخه
به کارِ
درمان این
بیمار نیاید!.
چهاردهه به نظرمی
رسد کافی
باشد که درک و
فهم شده باشد
که سياست
مذاکره،
مصالحه،
مماشات و
اصلاح حکومت
اسلامی گره
بر باد زدن
بوده است.
نمونه کم
نداریم که حکومت
اسلامی حتی
خون مذاکره
کنندگان را
پای میز
مذاکره
ریخته است.
حکومت
اسلامی
تکرار این
تجربه تلخ
است که
حکومتی که
خشونت و
کشتار همزاد
اوست، توان
درک زبان خوش
و فهم رفتار مسالمت
آمیز را
نخواهد داشت.
اکنون
حکومت اسلامی
بیش از هر
زمانی با
فراوانی و
وفور مشکلات
مواجه است،
که برخی ازآن
ها در حد
بحران اند.
تلاش رهبران
این حکومت
برای "سرحال
و سرزنده"
نشان دادن
این حکومت آب
در هاون
کوبیدن است.
تبلیغ
حکومتیان و لابی
ها و مزدوران
حکومتی در خارج
از کشور، و همصدا
با حکومت گران
مبنی بر
اینکه این
مشکلات
ساخته و
پرداخته
"فتنه گران"
و مخالفان و
کشورهای
بیگانه است،
یاوه گوئی ست. این
موجودات به
خاطر منافع
شان سر در برف
فرو برده
اند، و
عوامفریبانه
مشکلات و
عامل اصلی بروز
مشکلات،
یعنی حکومت
اسلامی را
نمی خواهند
با چشم های
ناسورشان ببینند.
حکومت
اسلامی
مشکلات و بحران
های اش علت
دارد، گهگاه
نق زدن و از مشکلات
گفتن و صحبت
کردن بی آنکه
به دنبال علت
بروز آن ها رفتن،
اگر از روی
نادانی
نباشد
عوامفریبی
ست. درگیری
های درون
حکومتی و تبدیل
حکومت به چند
باند
مافیائی
همراه با ناکارآمدی،
بی لیاقتی و
فساد فکری و
رفتاری در
دولت، مجلس،
قوه مقننه،
صدا و سیمای
جمهوری
اسلامی و
ارگان های نظامی-
امنیتی از یک
سو، و آثار
مخرب مشکلات
و بحران های
اقتصادی،
اجتماعی،
فرهنگی و
اخلاقی در
جامعه که
بطور مداوم
بر وسعت و عمق
نارضایتی
بخش اعظم
مردم ایران
افزوده است،
دو مولفه
مهمی هستند
که حکومت
اسلامی را به
سراشیب سقوط
کشانده اند.
رشد و تعمیق
حرکت ها و جنبش
های مدنی، و
اعتراض ها و
اعتصاب
کارگری و گروه
های اجتماعی
دیگرکه
علاوه بر
دستیابی به حقوق
رفاهی خود
خواستار
تحقق آزادی و
حقوق بشرند،
چشم انداز
امیدوارکننده
ای را پیشاروی
کسانی که
خواستار
تحقق عدالت و
آزادی در میهنمان
هستند،
فراهم ساخته
است.
در این
میانه اما به
یک نکته
پراهمیت می
باید توجه
داشت، و آن
این که اعلام
زمان و وقت
مشخص و معین
برای
سرنگونی
حکومت
اسلامی و
ارائه ارزیابی
ها و تحلیل
های
غیرواقعی و
خودارضاکننده
در رابطه با
سقوط قریب
الوقوع این
حکومت، خاک
پاشیدن به
چشم مردم، به
ویژه
تلاشگران و
مبارزان راه
آزادی،
دموکراسی و
حقوق بشر در داخل
ایران خواهد
بود.
اپوزیسیون
در خارج از کشور
اگر واقع
بینانه و
مدبرانه با
واقعیت ها ی
جاری در
میهنمان
مواجه نشود
نخواهد
توانست در تغییرواقعیت
ها درراستای
سرنگونی
حکومت اسلامی
و تحقق عدالت
و آزادی در
جامعه نقشی
شایسته ایفا
کند.
برخی
از واقعیت
هائی که می
باید
روشنگرانه و
مداوم با
مردم در میان
گذاشت، و در
حاشیۀ طرح شعار
سرنگونی و
براندازی
درنظرداشت
این ها هستند:
۱
حکومت
اسلامی یک
حکومت دینی و
توتاليتراست
که وحشیانه
ترین و خشن
ترين خوانش
از مذهب تشيع
و اسلام تار و
پودش را شکل
داده و
راهنمای عمل
اش شده است.
این حکومت به
آن بخش از
آموزه های
دينی
وفادارانه عشق
ورزیده است
که تبعيض و خشونت
و ترور را نه
فقط تبليغ و
ترويج، که
تقديس می
کند، حکومتی
که خود را حق و
ديگران را
باطل می داند
و در راه
پيروزی "حق
عليه باطل"
از هر وسيله
ی" ارهابی"
و" ارعابی" و
ازسرکوب های
نظامی –
امنیتی، سرکوب
های
ایدئولوژیک –
دینی تا
انواع و
اقسام سرکوب
های نَرم
استفاده
کرده است.
سرکوب
وجنگ روانی
ای که حکومت
اسلامی با به
کارگيری "
ارهاب" و
ارعاب و
شکنجه و
کشتار در جامعه
به راه
انداخته با
هدف استيلا ی
ترس در جامعه
بوده است. هدف
اين جنگ
روانی تحميل
اين نظر به
جامعه است که
جامعه به
دنبال تغيير
و دگرگونی
اساسی نباشد
و بپذيرد که
حکومت
اسلامی ماندگار
و جاودانه
است. تجربه ی
شکست انقلاب
و پيامدهای
آن و نيز
تبليغ های
اصلاح طلبان
حکومتی
پيرامون
خطرناک بودن
تغييرات ريشه
ای و اساسی در
حکومت و
جامعه،
برتشديد ترس
و نگرانی ی
مردم در
رابطه با دست
زدن به تغييرات
اساسی دامن
زده است.
اصلاح طلبان
حکومتی نیز
تلاش کرده
اند که خواست
تغيير اساسی و
بنيادی و
ساختاری
حکومت
اسلامی را
انقلاب بنمايانند
و از انقلاب
نيز تصوير و
توصيفی جز خشونت
و خونريزی و
کشتار به دست
ندهند.
ترس از
زندان و
شکنجه و
اعدام، ترس
از محروميت
های
اجتماعی،
ترس از بروز
ناامنی و هرج
و مرج در
جامعه، ترس
از تجزيه
ايران، ترس
از بروز جنگ
وقحطی و
آوارگی و…ترس
هايی هستند
که عمدتا" حکومت
اسلامی و
پايوران اش
بازتوليد و
در سطح جامعه
منتشر کرده
اند، ترس
هايی که به
تداوم حيات
اين حکومت
ياری رسانده
اند. در کنار
اين نوع ترس
آفرينی های
ِحکومتی
هنوز
تاثيرات روانی
شکست انقلاب
بهمن و خيزش
ها و جنبش های
اجتماعی پس
از انقلاب بر
روان جامعه
سنگينی می
کند. با این
احوال به
روشنی دیده
می شود که
رژيم نيز با وجود
سياست
"سرکوب،
ارعاب و
تطميع"، با وجود
کشتار ده ها
هزار دگراندیش
سیاسی و
عقیدتی، با وجود
ارگان های
قدرتمند
سرکوب
نتوانسته
اپوزيسيون
خود را نابود
و مردم را به
طور مطلق
مرعوب کند.
بدیهی
ست به دلائل
گوناگون،
ازجمله
اختلاف های
درونی و فساد
در حکومت و
ارگان های
سرکوبگرش،
واکنش جهانی
و تداوم
"غلبه روانی
ترس از سرکوب
حکومتی" و ریزش
این هراس در بخش
هائی از
جامعه،
حکومت قدرت
سرکوب گذشته
را نداشته
باشد، اما ابعاد
ایدئولوژیک
و توان مادی و
عملی این
حکومت را، به
ویژه در
شرایطی که
احساس کند
بیضه اسلام و
قدرت اش در
خطراست
بهیچوجه نمی
باید دست کم
گرفت. می باید
همواره در
کنار
روشنگری
پیرامون این
ویژگی حکومت
اسلامی در
راستای
تضعیف ماشین
سرکوب حکومت
از یک سو،
وتلاش برای
غلبه مردم بر
روانشناسی
ترس و هراس
گام برداشت.
۲
جامعه
ما یک جامعه "مذهب
زده" است. به
دليل ساخت و
بافت جامعه،
به عنوان يک جامعه
مذهبی و عقب
نگه داشته
شده در عرصه
های
اقتصادی،
توليدی و
خدماتی و
وجود فقر و
بيکاری، و نيز
عقب ماندگی
فرهنگی، به
ويژه آنجا که
به دين و مذهب
ارتباط پیدا
می کند،
حکومت
اسلامی هنوز دارای
پايگاه
اجتماعی ست.
حکومت
اسلامی اين پايگاه
اجتماعی را
که بخش اعظم
حاشيه
نشينان، زاغه
نشينان و
حلبی آباد
نشينان و
روستائيان تشيع
زده تقویت اش
کرده اند، با
کمک های اقتصادی،
شغلی و ساير
کمک های مالی
و جنسی ِحکومتی
به اين اقشار
حفظ و تقويت
کرده و به
نیروی ذخیره
خود بدل کرده
است. این
آمارهای
افواهی که
"بیش از ۹۰
درصد مردم
میهنمان
ناراضی اند و
خواستار
رفتن این
حکومت"، نمی
توانند دقیق باشند.
باید تلاش
کرد پایگاه
اجتماعی حکومت
را تضعیف
کرد، تا
بتوان سریع
تر شاهد سقوط
اش بود. بساط
رژيم را مردم
برخواهند
چید، بی آنکه
بتوان نقش
پراهمیت
تشکل ها و
نیروی جایگزین
یا
آلترناتیو
را در
سرنگونی
رژیم،
برنامه ریزی
و تلاش در
دوران گذار و
پس ازآن
نادیده گرفت
و یا کم اهمیت
پنداشت.
۳
پس از
چهل سال
حاکمیت
تبعيض،
خشونت،
جنايت، و بی
لياقتی و بی
تدبیری در
اداره ی
مملکت هنوز
يک بديل فکری
و سياسی
باورمند و
پایبند به
آزادی و عدالت
اجتماعی در
برابر اين
حکومت شکل
نگرفته است،
بدیل و
جایگزینی که
به ویژه در داخل
ایران
پایگاه
اجتماعی
داشته باشد.
یکی از پارامترهای
مهم در روند
تدارک
سرنگونی
رژیم
اسلامی، و
نیز پایه ای
استوار برای
طرح شعار
سرنگونی
وجود یک بدیل
یا
آلترناتيو
در مقابل
حکومت
اسلامی ست،
آلترناتیوی
که بتواند
چگونگی و روش
های تغییر
بنیادی و
ساختاری این
نظام را نشان
دهد و برنامه
ای روشن برای
دوران عبور از
این نظام و
رسیدن به
نظامی
خواستار
تحقق آزادی و
عدالت
اجتماعی در
میهنمان
فراهم آورد. اپوزیسیون
در خارج از
کشور علیرغم
تلاش های
ارزشمند اما
بیش از هرچیز سرگرم
تشدید
درگیری میان
خود و حزب
سازی های کلیشه
ای بوده است،
و نتوانسته
به دلایل
مختلف از
جمله "خود شیفتگیِ"
خود
رهبرپنداران،
و نیز فرقه
گرائی و
امراض دیگر
تشکلی که
دارای
توانايی و
اراده ضرور
برای کمک به
ايجاد تغيير
و دگرگونی
بنیادین و
دموکراتيک
در جامعه
باشد، پدید
آورد. در حال
حاضر اصلاح
طلبان
حکومتی نیز که
مدعی بوده
اند به دنبال
اصلاح حکومت
اسلامی
هستند پشم
شان ریخته و
به بیهوده و
بی مایه بودن
حرف ها و ادعا
های خود پی
برده اند و
پايگاه
اجتماعی از
دست داده اند.
به نظر می رسد
بخش بزرگی از مردم
نیز دریافته
اند که اینان
تفاوت کیفی و
بنیادی با اصولگرایان
نداشته و
ندارند.
امروز
آنچه در
جامعه جاری
ست، خيزش ها و
جنبش هايی ست
که خواستار
عدالت
اجتماعی و
آزادی
هستند، و شکل
گیری بديل
فکری و سياسی
حکومت
اسلامی،
بستگی به
میزان رشد و
ارتقاء و
سازمان یابی
این حرکت ها و
خیزش ها
خواهد داشت.
بدیهی ست طرح
شعار
سرنگونی یا
براندازی در
ایران پر
مخاطره است و
میتواند
پیامدهای سنگینی
برای فعالان
حرکت ها و
خیزش های
اعتراضی و
جنبش مدنی
داشته باشد.
رژیم نیز نشان
داده است که
پاسخگوی
نیازهای
اکثریت مردم
نیست و
فعالیت و
حرکت های
مستقل حتی
صنفی و اجتماعی
را سرکوب می
کند و راه های
مدنی و
مسالمت آمیز برای
دستیابی
مردم به
مطالبات شان
را مسدود
کرده است. بخش
اعظم
اپوزیسیون
حکومت اسلامی،
حتی آنان که
در صحن
کارخانه ها و
کف خیابان ها
جان بر کف
ایستاده اند
خواستارتغییر
رژیم به شیوه
های مسالمت
جویانه
هستند اما
رّد و نفی
مطلق مقاومت
قهرآميز در
برابر یورش
حکومت اسلامی
غیر واقعی ست
و این
ناخواسته را
حکومت
اسلامی به
مردم تحمیل
کرده است.
رسالت
اپوزیسیون
در خارج از
کشور تلاش
برای شکل
گیری بديل و
آلترناتيودر
در داخل کشور
است. از طریق
مبارزه با
حکومت اسلامی
به اشکال
مختلف،
گفتمان سازی
در راستای شکل
گیری و تقویت
آلترناتیو،
تلاش برای
تقویت و گسترش
پایگاه اجتماعی
نیروها و
محافل مدافع
آزادی و
عدالت اجتماعی
در داخل کشور
در شرایطی که
رژیم از
مشروعيت
مردمی
برخوردار
نيست، ، و نیز
جلب حمایت بین
المللی از
جنبش مدنی در
داخل کشور می
توان روند
این شکل گیری
را تسریع کرد.
می
باید بر
بحران بی
اعتمادی
ناشی از بی
لياقتی ها،
بی تدبیری
ها، خطاها و
لغزش های
رهبران اکثر
احزاب و
سازمان های
سياسی و
شخصيت های
اپوزيسيون
در خارج از
کشورکه به
کار جمعی،
تحزب و
سازمان يابی،
و به طور کلی
به
اپوزيسيون
واقعی حکومت
اسلامی لطمه
هايی جدی
وارد کرده
اند، غلبه
کرد، که جز با
وفاداری به
شعارها و ادعای
های
آزادیخواهانه،
عدالت
طلبانه و دموکراتیک
در عمل متحقق
نخواهد شد.
۴
حکومت
اسلامی
حکومتی
بحران آفرين
است. اين حکومت
نه فقط عامل
بروز بحران
های اجتماعی
و اقتصادی در
جامعه است بل
که با بحران
سازی های مصنوعی
و برنامه
ريزی شده به
حفظ و تداوم
حيات خود ياری
رسانده است.
بحران سازی
های دست ساز
با هدف دستکاری
و انحراف
اذهان و
افکار عمومی
ازعناصر مهم
ادامه حیات و
تداوم این
حکومت، یعنی "دروغ
و فريب" است.
هنگامی که يک
حکومت دينی
برای
دروغگويی و
فريبکاری با
واژگان و
مفاهيمی چون "تقيه
و خدعه و
توریه و..."
توجيه و توضيح
شرعی داشته
باشد، هيچ
عاملی
جلودار دروغگويی
ها و
فريبکاری
هایِ
وقيحانه ی
چنين حکومتی
نخواهد بود.
۵
توانايی
مالی ِ حکومت
اسلامی از
مهم ترین پشتوانه
های تداوم
حیات اش است.
حکومت
اسلامی بخش
اعظم در آمد
حاصل از فروش
نفت و اقلام
صادراتی
ديگر، و نيز
پول بنيادهای
ريز و درشت
حکومتی و
مذهبی،
آستان قدس و موقوفات
و چاه های پول
سازی مثل چاه
جمکران و صدها
امام زاده را
در راه
سازماندهی
نظامی – امنيتی
و جنگ
افروزی،
سرکوب نظامی –
امنيتی و ايديولوژيک
– دينی و سرکوب
نرم مخالفان
و دگرانديشان
هزينه کرده
است. اين
توانايی مالی
در عين حال
سبب شده است
که سپاه
پاسداران بدل
به قدرتی
مافیائی –
نظامی،
اقتصادی و
سياسی شود،
ارگان
سرکوبگری که
اصلی ترين
نيروی نگهدارنده
ی نظام ولايت
فقيه و حکومت
اسلامی است.
بی تردید
فساد گسترده
مالی و
اخلاقی این
ارگان های
نظامی-
امنیتی را
شکننده
خواهند کرد و در
شرایط مناسب
ریزش آن ها را
تسهیل می کند.
۶
شرايط
خاور ميانه و
جهان در اين
چهل سال در عمل
به سود حکومت
اسلامی و در
راستای
خواست ها و
تقویت اين
حکومت رقم
خورده است.
اعتراض ها و تهديد
های بين
المللی در
رابطه با نقض
حقوق بشر در
ايران،
درباره صدور
تروريسم
اسلامی به
جهان،
برنامه ی
هسته ای،
دگرانديش
ستيزی حکومت
اسلامی و
کشتار
دگراندیشان سیاسی
و عقیدتی به
ويژه بهائی و
يهودی ستيزی
اين حکومت،
تاثيری در تغيير
و تصحيح
رفتار حکومت
اسلامی
نداشته اند.
نياز جهان به
نفت و گاز ايران،
موقعيت
جغرافيايی
ايران،
توسعه طلبی
ها و
قُلدربازی
های اسرائيل
در منطقه،
حمله ی
امريکا و
متحدان اش به
عراق و سوریه
، پشتيبانی
های سياسی و
اقتصادی
برخی از
کشورهای اروپائی،
چين، روسيه
وهند و...
درتداوم
حيات حکومت
اسلامی
تاثير گذار
بوده اند.
حکومت
اسلامی از
اختلاف و
شرايط موجود
در جهان و منطقه
نيز به سود
خود بهره
برداری کرده
است، که بهره
برداری از
اختلاف های
ميان
اتحاديه اروپا
با امريکا،
بهره برداری
از اختلاف
های ميان
اتحاديه
اروپا و
امريکا با
چين و روسيه،
سوء استفاده
از افکار و
رفتار
مداخله
گرانه و جنگ
افروزانه ی دولت
ترامپ و
اسرائيل در
رابطه با
منطقه ی خاور
ميانه از
نمونه های
قابل ذکر
هستند.
حکومت
اسلامی از آن
دست حکومت
هايی است که
در عرصه بین
المللی نیز
برای زنده
ماندن نياز
به دشمن
تراشی
واقعی، غير
واقعی و
دروغين
دارند. دشمن
وانمود کردن
اين و آن در
سطح منطقه و
جهان چهل سال
است مورد
بهره برداری
حکومت
اسلامی برای
توجيه
مشکلات و بحران
های سياسی و
اجتماعی و
فرهنگی و
اخلاقی در جامعه
قرار گرفته
است، دشمن
تراشی هايی
که راه حکومت
اسلامی برای
نظامی و
امنيتی کردن
جامعه را
هموارتر
کرده است.
نادرستی و ستیز
جاهلانه و
مرتجعانه
حکومت
اسلامی با
کشورهای دیگر،
به ویژه با
کشورهای
غربی ریشه در غرب
ستیزی این
حکومت و
فرهنگ غرب و
مظاهر دموکراسی
دارد، این
ویژگی را
باید
روشنگرانه
به مردم نشان
داد و بر
ناراستی و
نادرستی آن
تاکید کرد.
"فرهنگِ
امام
زمانیِ"
بخشی از اپوزیسیون
خارج ازکشور و
مردم در داخل
کشور نیز که
به دنبال
"ناجی" برای
" نجات
ایران"،
آنهم ناجی هائی
از جنس "دونالد
ترامپ"
هستند،
تأثیر مثبت
بر روند شکل
گیری بدیل و
آلترناتیو
حکومت
اسلامی و گسترش،
تعمیقِ و
ارتقاء خیزش
ها و جنبش های
مدنی در داخل
نخواهد داشت.
جلب حمایت
بین المللی
هیچ سنخیتی
با ناجی سازی
آنهم از جنسی
که به آن
اشاره شد،
ندارد.