به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



جمعه، تیر ۰۱، ۱۴۰۳

امیرانی؛ مهم‌ترین روزنامه‌نگار اعدام‌شده در جمهوری اسلامی

علی‌اصغر امیرانی

 در میان هزاران نفری که سال ۱۳۶۰ در ایران اعدام شدند، نام یک نفر به دلیل سوابق و جایگاهش در روزنامه‌نگاری معاصر ایران متفاوت است؛ علی‌اصغر امیرانی.

علی‌اصغر امیرانی را می‌توان مهم‌ترین و سرشناس‌ترین روزنامه‌نگار ایرانی اعدام‌شده در دوران حکومت جمهوری اسلامی دانست؛ کسی که بیش از چهار دهه یکی از پرمخاطب‌ترین نشریات ایران را منتشر می‌کرد و سرانجام در یکی از خاص‌ترین روزهای پس از انقلاب ۵۷ تیرباران شد؛ ۳۱ خرداد ۴۳ سال پیش.

الگوی موفق «خواندنی‌ها»

علی‌اصغر امیرانی هنگام مرگ ۶۶ سال داشت و از سال ۱۳۱۹ مجلهٔ «خواندنی‌ها» را منتشر می‌کرد. او که تحصیل‌کردهٔ رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران بود، کار روزنامه‌نگاری را پیش از انتشار «خواندنی‌ها» از روزنامهٔ اطلاعات آغاز کرد. مجلهٔ «خواندنی‌ها» با الگو گرفتن از نشریهٔ معروف «ریدرز دایجست» منتشر می‌شد و در طول چهار دهه انتشارش توانست طیف گسترده‌ای از مخاطبان را جذب کند و جزو معدود مؤسسات مطبوعاتی خصوصی موفق و درآمدزای ایران شود؛ آ‌ن‌چنان‌که چاپخانه‌ٔ خودش را هم داشت.

برخی نام‌های شناخته‌شدۀ ادبیات معاصر ایران از جمله ذبیح‌الله منصوری، حسین مکی، خسرو شاهانی و محمود طلوعی در «خواندنی‌ها» فعالیت می‌کردند و دامنهٔ تأثیر و نفوذ این مجله به گونه‌ای بود که می‌توانست توجه مقام‌های بلندمرتبه حکومت پیش از انقلاب ایران را به مطالبش جلب کند. 


با آن‌که بیشتر مطالب «خواندنی‌ها» ترجمه‌ و برگرفته از نوشته‌های پیشتر منتشر شده بود اما سرمقاله‌ها و مطالبی که به قلم علی‌اصغر امیرانی منتشر می‌شد، بخش اصلی و مهم این نشریه بود که معمولاً با واکنش‌های مختلف نیز روبه‌رو می‌شد.

«خواندنی‌ها» در دوران طولانی انتشارش وقایع مختلفی را از تاریخ معاصر ایران طی چهار دهه پوشش داد و مواضعش در تحولاتی چون ملی شدن صنعت نفت و برکناری محمد مصدق از نخست‌وزیری، نخست‌وزیری اسدالله علم و امیرعباس هویدا، و انقلاب سال ۵۷ متفاوت و بحث‌انگیز بود. نشریه «خواندنی‌ها» در دوران نخست‌وزیری ۱۹ نفر از مسئولان دولت ایران منتشر شد. این نشریه از منتقدان سرسخت دولت امیرعباس هویدا بود و این روند یک بار منجر به برکناری سردبیر ‌آن شد.

مواضع «خواندنی‌ها» در تحولات مختلف معاصر، متفاوت و در مواردی متناقض بود، با این همه آن‌چه در نهایت به عمر این نشریه پایان داد، انقلاب سال ۵۷ بود.

مواضع خاص «خواندنی‌ها» در روزهای ملتهب انقلاب

در ماه‌های پیش از انقلاب، مطالب «خواندنی‌ها» متأثر از فضای تغییریافته آن زمان، لحن انتقادی بیشتری پیدا کرده بود به‌ویژه درباره عملکرد دولت امیرعباس هویدا و برخی وزرای آن مانند شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده، وزیر بهداری. «خواندنی‌ها» در این لحن انتقادی اما تلاش می‌کرد همچنان بر لزوم ادامه فعالیت محمدرضا شاه پهلوی و حفظ قانون اساسی مشروطه تأکید کند.

علی‌اصغر امیرانی در کنار امیرعباس هویدا در سال‌های پیش از انقلاب
علی‌اصغر امیرانی در کنار امیرعباس هویدا در سال‌های پیش از انقلاب

«خواندنی‌ها» مهم‌ترین نشریه‌ای بود که با اعتصاب معروف مطبوعات در پاییز سال ۱۳۵۷ که در اعتراض به سانسور انجام شد، همراهی نکرد و به انتشارش ادامه داد. اعتصاب نویسندگان مطبوعات در دو مرحله (یکی از ۱۹ تا ۲۲ مهر و دیگری از ۱۵ آبان تا ۱۶ دی ۱۳۵۷) انجام شد. در سال‌های اخیر نظرات انتقادی زیادی درباره تأثیر منفی این اعتصاب طولانی‌مدت مطرح شده است. عمدهٔ این نظرات به‌ محروم کردن مخاطبان از دریافت اطلاعات واقعی، از دست رفتن امکان طرح دیدگاه‌های بخش روشنفکری و مطرح نشدن بسیاری از نظرات مختلف و مشخص نشدن نگاه و خواسته اصلی روح‌الله خمینی مربوط می‌شود.

انتشار خواندنی‌ها با انتقاد شدید تقریبا تمام طیف‌های روزنامه‌نگاری آن زمان روبه‌رو شد آن‌چنان‌که در بیانیهٔ روز ۲۷ آبان روزنامه‌نگاران اعتصابی به صراحت از آن‌چه «روزنامه‌های فرمایشی» خواندند،‌به دلیل تداوم انتشار آن انتقاد کردند.

به جز خواندنی‌ها، نشریات کمتر معروفی چون آتش، بورس، جوانمردان، مهر ایران، تهران اکونومیست و کاریکاتور به انتشارشان ادامه داده بودند. در این مقطع بر تیراژ خواندنی‌ها افزوده شده بود و روی جلد آن هم متأثر از تحولات، به وقایع روز مربوط می‌شد.

سرمقاله «خواندنی‌ها» پس از برگزاری تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷
سرمقاله «خواندنی‌ها» پس از برگزاری تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورای سال ۱۳۵۷

در این زمان علی‌اصغر امیرانی در سرمقاله‌هایش تلاش می‌کرد باتوجه دادن به پیام معروف شاه در شنیدن صدای انقلاب از لزوم کاهش ناامنی و حفظ کلیت و یکپارچگی ایران بنویسد. او با آنکه اعتراض مردم را به حق و لازم می‌دانست اما به صراحت از عملکرد تظاهرکنندگان هم انتقاد می‌کرد.

در سرمقالهٔ نخستین شماره پس از راهپیمایی‌های گسترده تاسوعا و عاشورا در ۱۹ و ۲۰ آذر ۱۳۵۷ نوشت: «من که خود به مدت یک ساعت تمام روز عاشورا از دم دانشگاه تا اواسط شاهرضا، دوش به دوش تظاهرکنندگان، ناظر نوع گفتار و رفتار و شعارها و نوشته‌هایشان بر در و دیوار و روی سنگ و آجر و شیشه و آهن و در و پنجره و مغازه‌ها و خانه‌های مردم و درختان خیابان بودم از شما چه پنهان در دل احساس شرم کردم. در مسیری که ما بودیم تا بخواهی مردم جوان و بچه سال بودند که به جای سینه زدن، مشت گره کرده حواله می‌دادند، معلوم نبود رو به کجا. و به جای نوحه و ندبه، شعر و شعار بود که می‌دادند، آن هم با نعره، نه از حسین نامی بود و نه از عباس یادی و چیزی که من تا به آن روز ندیده و نشیده بودم، استفاده از پارچه سرخ و قرمز که مخلوط با پارچه‌های سبز و سیاه بود که دستجات حامل شعار با خود حمل می‌کردند، آن هم در عزای حسینی و روز عاشورا!»

۱۶ دی ۱۳۵۷ تیتر سرمقاله علی‌اصغر امیرانی «آیا اشتباه نمی‌کنیم؟» بود و ۷ بهمن همین سال درحالی‌که چند روزی از خروج محمدرضا شاه پهلوی از ایران می‌گذشت و موضوع بازگشت روح‌الله خمینی مسئله اصلی روز بود، در یک سرمقاله بسیار بحث‌انگیز به تمجید نسبی از هر دو شخصیت پرداخت و یک هفته پس از آن در حالی که انقلابیون آشکارا دست‌بالا را در تحولات جاری ایران داشتند نوشت: «برادر هم‌دین و هم‌وطن و همکار آزادی‌خواه و اصلاح‌طلب من، تعصبت در آزادی و اصلاح و ارشادات را که خود با تو همسنگر بوده‌ام، می‌ستایم اما تو داری زمین، خانه و زیر پای ما را هم خراب می‌کنی و اگر منعت نکنند تا گاوماهی می‌خواهی بروی. آن وقت ما را در کجا می‌خواهی اسکان بدهی، در همانجا که درگذشتگان ما را به خاک سپردند یعنی در بهشت‌زهرا و یا جو فضا؟»

«خواندنی‌ها» پس از انقلاب
نخستین شماره مجله «خواندنی‌ها» پس از پیروزی انقلاب ۵۷
نخستین شماره مجله «خواندنی‌ها» پس از پیروزی انقلاب ۵۷

با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ علی‌اصغر امیرانی به انتشار «خواندنی‌ها» بی‌وقفه ادامه داد و نخستین شماره آن در حکومت تازه، ۲۸ بهمن ۵۷ با عکسی از مهدی بازرگان بر روی جلدش منتشر شد. فرود امیرانی فرزند علی‌اصغر امیرانی در گفت‌وگو با رادیوفردا درباره دیدگاه پدرش نسبت به تحول سال ۵۷ گفت: «پدر من انقلاب را پذیرفت و با آن مخالفتی نکرد. به ما هم پیغام داد که با انقلاب مخالفتی نکنید. انقلابی صورت گرفت و ممکن است تر و خشک با هم بسوزند.»

علی‌اصغر امیرانی در نخستین شماره پس از انقلاب به لزوم برگزاری هرگونه رأی‌گیری در شرایط آزادانه و منطبق بر اصول دمکراتیک پرداخت: «ترس و وحشت ما این است که تشخیض خواست مردم به‌وسلیه همه پرسی و با افاغه و ارعاب و زور و رودربایستی توام باشد... رفراندوم و یا همه‌پرسی باید در شرایطی کاملاً آزاد و منطبق با اصول دمکراسی انجام گیرد و چنین کاری در اجتماع جنگلی ما به این زودی‌ها امکان‌پذیر نیست.»

چنین رویکردی با سابقه‌ای که فاتحان انقلاب از «خواندنی‌ها» در ذهن داشتند، به فاصله کوتاهی پس از انقلاب، نخستین بازداشت را برای علی‌اصغر امیرانی به دنبال داشت. او بامداد روز سه‌شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در آپارتمانش در برج‌های سامان بلوار الیزابت تهران (بلوار کشاورز کنونی) بازداشت شد.ل

خبر بازداشت اول علی‌اصغر امیرانی در آخرین شماره «خواندنی‌ها» در سال ۱۳۵۷
خبر بازداشت اول علی‌اصغر امیرانی در آخرین شماره «خواندنی‌ها» در سال ۱۳۵۷

فرزند آقای امیرانی به یاد می‌آورد که «عده‌ای ناشناس، نقاب‌دار و مسلح به محل سکونت پدرم حمله کردند.» فرود امیرانی می‌گوید: «پدرم به پشتوانه مبارزات خودش فکر نمی‌کرد بازداشت شود. او هرگز مخالف سلطنت نبود. به پادشاه قانونی احترام می‌گذاشت. ولی مبارز بود. با زرو و ستم و قلدری و ناروایی تا آنجا که توان داشت به عنوان روزنامه‌نگار، پیوسته مبارزه می‌کرد و هرگز فکر نمی‌کرد بازداشت بشود.»

خبر بازداشت علی‌اصغر امیرانی در شماره ۲۶ اسفند ۵۷ خواندنی‌ها بازتاب یافت. فرزند آقای امیرانی گمانه‌زنی می‌کند که «بازداشت پدر من بیشتر توطئه بود از سوی دشمنان سیاسی‌اش. او هرچه دشمن داشت مربوط به مقاله‌ها و ایراد و انتقادهایی بود که از مقام‌های رژیم می‌کرد. بعد از انقلاب گفت از این به بعد خاطرات بدون سانسورم را منتشر می‌کنم. این را که گفت چوب خطری بود برای آنها که می‌دانستند ممکن است گرفتار شوند.»

از علی‌اصغر امیرانی نوشته‌های مختلفی از دوران بازداشتش نزد خانواده‌ او به جا مانده است. فرود امیرانی برخی از این نوشته‌ها را در اختیار رادیوفردا قرار داد. بررسی این نوشته‌ها تصویر جالبی از شرایط بازداشت یک روزنامه‌نگار در هفته‌های ابتدایی پس از انقلاب و خواسته‌های بازداشت‌کننده‌ها به دست می‌دهد.

از دست‌نوشته‌های علی‌اصغر امیرانی در زندان
از دست‌نوشته‌های علی‌اصغر امیرانی در زندان

از جمله در یکی از نوشته‌ها که تاریخ ۲۸ فروردین ۱۳۵۸ را دارد، آقای امیرانی چنین نوشته است:

«دیروز تمام وقت را مشغول نوشتن پاسخ‌هایی بودم که نه هدف از طرح آنها را می‌دانستم و نه نتیجه آنها را. بدتر از همه ارتباطی با وضع کار و حرفه و نوع اتهام من (که هنوز هم بعد از قریب چهل روز بازداشت به آن پی نبرده‌ام) نداشت. پرسیده بودند: "تمام اطلاعات خود را درباره روابط درونی دربار و جناح‌های آن، اتفاقات و جنایات عمل شده توسط این درباره بنویسید. منظور کلیه اطلاعات از کلیه جناح‌ها (ساواک، آمریکا، انگلیس و اقمار آنها، ماسون‌ها، سیا، روحانیت ارتجاعی و ... از بدو شناخت تا به حال می‌باشد. نظر انقلاب درباره شما بستگی به درک وجود صداقت شما در این نوشته‌ها دارد."»

به گفته فرود امیرانی، «حدود یک ماه و نیم بعد از تاریخ بازداشت اول، نخستین ملاقات در ساواک سلطنت‌آباد که کمیته شده بود انجام شد.» او می‌گوید: «پدرم مجبور شد شرح حال رجال دوران پهلوی مثل هویدا و علم و شریف‌امامی و زاهدی را بنویسد. تیمسار زاهدی و علم از دوستان پدرم بودند علی‌الخصوص تیمسار زاهدی به خانه ما می‌آمد و با پدرم تخته‌نرد و شطرنج بازی می‌کرد. دوست بودند اما اینکه در کودتا و حکومت پس از آن پدرم دستی داشته باشد یا علیه دکتر مصدق اقدامی کرده باشد، هرگز این چنین نبود. والاحضرت اشرف پهلوی با پدرم رابطه خوبی نداشت و پیوسته با هم بد بودند. پدرم با دربار رابطه نداشت.»

علی‌اصغر امیرانی در مدت بازداشت اول به اماکن مختلفی ازجمله زندان‌های قصر و اوین منتقل شد. در غیاب او اداره مجله خواندنی‌ها را تا مدتی پسرش، فرید امیرانی انجام می‌داد و مطالب آن هم کم‌وبیش مشابه شیوه پیشین بود اما به گفته فرود امیرانی «پس از گذشت یک ماه، دادستانی انقلاب، خواندنی‌ها را مصادره کرد و برادرم را بیرون کردند.»

«خواندنی‌ها» بدون مدیر
روی جلد مجله «خواندنی‌ها» در روزهایی که بدون نظارت علی‌اصغر امیرانی منتشر می‌شد
روی جلد مجله «خواندنی‌ها» در روزهایی که بدون نظارت علی‌اصغر امیرانی منتشر می‌شد

در شماره ۱۹ خرداد ۱۳۵۸ مطلبی در نشریه خواندنی‌ها به چشم می‌خورد که در آن از وقوع تغییراتی در اداره و انتشار مجله خواندنی‌ها خبر داده شده و نوشته شده است که چند هفته‌ای است این تغییرات آغاز شده است. شماره ۱۶ تیر ۱۳۵۸ آخرین شماره‌ای بود که خواندنی‌ها در سبک و سیاق گذشته منتشر شد.

پس از آن با تغییر کامل جلد و مطالب، این مجله تا چند شماره با نام «خواندنی‌ها در مسیر انقلاب» بر روی دکه‌ها رفت. در این مدت در شماره‌های مختلف مطالبی با نام افشاگری علیه علی‌اصغر امیرانی در نشریه خودش منتشر شد. مطالبی که شامل طیف مختلفی از اتهام‌ها در زمینه ارتباط آقای امیرانی با دربار و فساد مالی و اخلاقی او بود.

علی‌اصغر امیرانی ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ از بازداشت اول آزاد شد. پس از آزادی درحالی‌که پیگیر توقیف اموال و مجله‌اش بود، نامه‌نگاری‌های مختلفی را با مقامات گوناگون از جمله علی قدوسی، دادستان کل انقلاب و ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رئیس‌جمهور بعد از انقلاب انجام داد. پس از آزادی علی‌اصغر امیرانی، انتشار خواندنی‌ها متوقف شد.

فرزندش می‌گوید: «بعد از آزادی باوجود درخواست کارگران، پدرم به مجله بازنگشت چرا که در غیاب او مطالب ناموسی عیله پدر و مادرم نوشته شده بود. همان کارگرها نامه نوشتند که ما را مجبور کردند که اینها را بنویسیم.»

ماه‌های ابتدایی پس از انقلاب روند اعدام مقام‌های حکومت پیشین ایران به تناوب ادامه داشت و چشم‌انداز ادامه فعالیت علی‌اصغر امیرانی هم مبهم بود. با این همه او از ایران خارج نشد. فرود امیرانی در این باره می‌گوید: «پدرم بعد از بازداشت اول از کشور خارج نشد برای این‌که اگر می‌رفت، در خارج جایی را نداشت. همهٔ ثروتش مجله خواندنی‌ها بود. پنج طبقه ساختمان در خیابان فردوسی مصادره شد. هم من و هم برخی اقوام دیگر گفتند که از ایران برو، گفت می‌روم اما زمانی که ۳۵ میلیون نفر رفته باشند.»

خبر بازداشت دوم علی‌اصغر امیرانی در روزنامه کیهان
خبر بازداشت دوم علی‌اصغر امیرانی در روزنامه کیهان
دومین بازداشت

علی‌اصغر امیرانی برای بار دوم در اوایل شهریور ماه سال ۱۳۵۹ از سوی دادستان انقلاب بازداشت شد.

روزنامه کیهان روز ۹ شهریور ۱۳۵۹ با اعلام بازداشت آقای امیرانی نوشت که اتهام‌های او «وابستگی به رژیم سابق و تحکیم مبانی آن رژیم» بود. در خبر روزنامه کیهان نوشته شده که مدیر مجله خواندنی‌ها همراه «چند دستگاه بی‌سیم قوی و بی‌سیم اتومبیل و یک دستگاه دوربین قوی، دستگاه کنترل و شماره‌یاب تلفن و گیرنده بسیار قوی که قادر به گرفتن امواج بی‌سیم پلیس و ارتش و کمیته‌ها بود و نیز مقداری مشروب و دستگاه فتوکپی زیراکس» بازداشت شد.

بازداشت دوم آقای امیرانی در روزهایی رخ داد که پس از شکست کودتای معروف به نقاب که نوژه نیز نامیده می‌شود، افراد مختلفی به ظن وابستگی به حکومت پیشین و مخالفت با نظام جدید ایران بازداشت می‌شدند و روزانه خبر بازداشت افراد زیادی در روزنامه‌ها منتشر می‌شد. فرود امیرانی درباره همراه داشتن این وسایل می‌گوید پدرش از گذشته به ارتباطات بی‌سیم علاقه داشت و از داخل خانه بدون نیاز به تلفن، امور اجرایی انتشار مجله را مدیریت می‌کرد. او اشاره می‌کند که داشتن این وسایل با مجوز از حکومت پیشین ایران بود.

علی‌اصغر امیرانی در زمان بازداشت دوم در زندان اوین محبوس بود و مانند زمان بازداشت اول، دست‌نوشته‌هایی از مطالبی که در زندان نوشته بود، نزد خانواده‌اش وجود دارد. بر مبنای این دست‌نوشته‌ها او به فاصله کوتاهی پس از بازداشت دوم شلاق خورده بود:

«در بازداشت دوم، ۸ شهریور ۵۹ (سه روز پس از بازداشت) پس از شلاق خوردن نابجا، آن هم به جرم و اتهام مشروب‌خواری که در عمرم با آن سر و کار نداشته‌ام، چند ساعت بعد وقتی به زور مرا برای شستشوی مدفوع مخلوط با جراحات ناشی از شلاق بر روی ران و کفلم و پشتم می‌بردند، دم در بند انفرادی جلوی مستراح به مرد ریشویی برخوردم که با یک لحن و حالت خشک و خاصی، مرا که به بدبختی خود و حال مملکت و مردم آن می‌گریستم مخاطب قرار داده و گفت: حال شما چطور است! آن وقت بود که او را شناخته فهمیدم قسمتی از این دسته گل تازه به آب داده شده زیر سر کیست!»

بخشی از دست‌نوشته‌های امیرانی در زندان که در آن به شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده اشاره شده است
بخشی از دست‌نوشته‌های امیرانی در زندان که در آن به شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده اشاره شده است

اشاره آقای امیرانی به دکتر شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده وزیر بهداری دولت‌‌های امیرعباس هویدا و جمشید آموزگار است که در همان زمان در زندان اوین بود و مسئولیت بهداری زندان را برعهده داشت. آقای امیرانی در دست‌نوشته‌هایش به تندی از آقای شیخ‌الاسلام‌زاده انتقاد می‌کند و بخشی از اتهامات وارد به خود را به اظهارات او مربوط می‌داند.

علی‌اصغر امیرانی پیشتر در مطالبش در خواندنی‌ها به شدت از عملکرد شجاع‌الدین شیخ‌الاسلام‌زاده در مقام وزیر بهداری انتقاد کرده و او را به فساد و ناکارآمدی متهم کرده بود. شیخ‌الاسلام‌زاده هم در دادگاهش در تیر ۱۳۵۸ به انتشار مطالب انتقادی علیه خود در زمان وزارتش در خواندنی‌ها اشاره کرده و تلویحاً آن را زمینه‌ساز اتهام‌های بعدی دانسته بود.

علی‌اصغر امیرانی در یادداشت‌های دوران زندانش به این موضوع چنین اشاره کرده است:

«این تنها شیخ‌الاسلام‌زاده نبود که تصور می‌کرد گرفتاری او مربوط به نوشته‌های مندرج در خواندنیها است. شخص هویدا و وزیر اطلاعاتش کیانپور، حتی نیک‌پی و جمشید اعلم هم مانند خیلی‌ها که موفق به فرار نشده و به دام افتادند، نیز ممکن است همینطور فکر کرده باشند. و حال آنکه این نظریه، اگر نادرست نباشد ناقص است. این راست است که خواندنیها و نویسندۀ آن مانند همیشه نخستین نویسنده و نشریه‌ای بودند که در تابستان سال ۱۳۵۶ با دیو سانسور شاخ به شاخ شدند تا در زمستان آن سال که از دهم دی‌ماه به بعد باشد، به تدریج آن را به زانو درآوردند و با مایه گذاشتن از مال و جان و جسم خود، آزادی مطبوعات را تجربه و تضمین کردند ... ولی این موضوع به هیچ وجه دلیل آن نیست که ما، به قصد انتقامجویی و یا روی خبث طینت خواهان مرگ و نابودی کسی بوده باشیم. کاری که در عمرمان خواستار آن نبوده‌ایم.»

۱۹ بهمن ۱۳۵۹ روزنامه کیهان اطلاعیه دادستانی انقلاب اسلامی را منتشر کرد که در آن، با اعلام آغاز محاکمه علی‌اصغر امیرانی، از کلیه شاکیان و شهود خواسته شده بود در جلسه دادگاه حاضر شوند.

در این اطلاعیه اتهامات آقای امیرانی «وابستگی و همکاری نزدیک و همه‌جانبه با خانواده سلطنتی، همکاری و ارتباط نزدیک با رژیم اشغالگر قدس، همکاری با ساواک، نگارش مقالات انحرافی و تبلیغات وسیع به نفع رژیم پهلوی و اختفای بی‌سیم و دستگاه‌های گیرنده» اعلام شده بود.

رئیس و حاکم شرع دادگاه علی‌اصغر امیرانی، محمد محمدی دعوی‌سرایی معروف به محمدی ‌گیلانی بود، که به دلیل صدور احکام متعدد اعدام از همان زمان نام شناخته شده‌ای بود.

روزنامه کیهان ۲۵ بهمن ۱۳۵۹ در گزارشی از دو جلسه دادگاه علی‌اصغر امیرانی نوشته که پس از قرائت کیفرخواست که شامل اتهامات بیان‌شده در اطلاعیه دادستانی انقلاب و مواردی دیگری چون هدیه گرفتن اتومبیل بنز از سوی شاه و حمایت از کایپتولاسیون می‌شد، حاکم شرع خطاب به آقای امیرانی گفته است: «آقای امیرانی شما علاوه بر مفسد فی‌الارض عنوان تفتین نیز دارید. شما با قلمی که در دست داشتید مردم و مؤمنین را از دین بیرون برده‌اید و باید بگویم اگر چند نفر را می‌کشتید و آنها دین‌دار از این دنیا می‌رفتند، جرم شما سبک‌تر بود تا اینکه چند مؤمن را از راه مستقیم به در ببرید و از دین بیرون کنید. شما در کشتن فرزندان این ملت دست داشته‌اید پس سعی کنید صداقت را رعایت کنید.»

در گزارش روزنامه کیهان اشاره شده که افرادی نیز به عنوان شهود علیه علی‌اصغر امیرانی در دادگاه شهادت دادند.

فرود امیرانی با « نمایشی» خواندن دادگاه برگزار شده می‌گوید محمدی‌ گیلانی اصلاً خواندنی‌ها را نخوانده بود و آن را روزنامه تلقی می‌کرد. آقای امیرانی به حضور برخی اعضای خانواده‌اش از جمله مادر و خواهرش در جلسه دادگاه اشاره می‌کند و می‌گوید در جلسه، محمدی‌گیلانی با امیرانی چند بار مشاجره کردند. آقای امیرانی تمام اتهاماتش را در دادگاه رد کرد.

در دست‌نوشته‌های روز ۲۲ اسفند ۱۳۵۹ علی‌اصغر امیرانی به پایان جلسه دادگاه و انتظار او برای صدور حکم اشاره شده است: «امروز که بیست و دوم اسفند ۱۳۵۹ می‌باشد درست دو سال تمام از نخستین روز بازداشت شبیه به آدم‌ربایی اینجانب می‌گذرد. با آن‌که انواع بازپرسی‌ها در پنج زندان مختلف مدت‌هاست به پایان رسیده و دو هفته تمام هم از پایان محاکمه و تسلیم کتبی آخرین دفاع می‌گذرد و چه‌بسا که حکم دادگاه هم به تبعیت از بیانات تُند حاکم شرع و ادعاهای خلاف واقع مندرج در کیفرخواست صادرشده دیر یا زود به من ابلاغ گردد، که از آزادی و تبرئه تا حبس ابد و اعدام برایم فرق نمی‌کند چرا که به قول شاعر: پر و بال ما شکستند و در قفس گشودند / چه رها، چه بسته، مرغی که پرش شکسته باشد.»

در ماه‌های ابتدایی سال ۱۳۶۰ تنش در فضای سیاسی ایران ناشی از اوج گرفتن اختلافات میان روح‌الله خمینی و حامیانش در حزب جمهوری اسلامی، با احزاب و گروه‌های سیاسی مخالف و فاصله گرفتن ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهور وقت از رهبر جمهوری اسلامی به شدت افزایش یافت.

این تنش در روزهای پایانی خرداد سال ۱۳۶۰ با برکناری آقای بنی‌صدر از فرماندهی نیروهای مسلح و آغاز بررسی طرح کفایت او در مجلس به اوج رسید. روز ۳۰ خرداد تظاهرات گسترده‌ای در حمایت از ابوالحسن بنی‌صدر همزمان با برگزاری نشست بررسی کفایت او در مجلس برگزار شد که با خشونت و کشته شدن تعداد زیادی از افراد همراه بود.

علی‌اصغر امیرانی در جلسه دادگاه
علی‌اصغر امیرانی در جلسه دادگاه

از شب همان روز اعدام‌های گسترده‌ای در زندان‌های ایران آغاز شد. علی‌اصغر امیرانی از افرادی بود که روز ۳۱ خرداد مقابل جوخه‌‌های آتش قرار گرفت و تیرباران شد. روزنامه‌های کیهان و اطلاعات در روز اول تیر خبر تیرباران علی‌اصغر امیرانی را در صفحات اول خود بازتاب دادند.

روزنامه کیهان اتهام آقای امیرانی را «ارتباط با اسرائیل و همکاری با ساواک» نوشت و روزنامه اطلاعات بیانیه دادستانی انقلاب را منتشر کرد که در آن گفته شده بود مدیر مجله خواندنی‌ها به جرم‌هایی چون «مشارکت مؤثر در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، همکاری با عوامل رژیم مانند چون ارتشبد ازهاری، نصیری، بختیار و شریف‌امامی، وارونه جلوه دادن نهضت و انقلاب اسلامی، نشر مقالات انحرافی و همکاری نزدیک با شاه معدوم، ستایش و تجلیل از برقراری کایپتولاسیون، همکاری با ساواک جهنمی، باج‌گیری از وزرای آلوده، ترغیب و تشویق دولت‌های منتخب طاغوت و جرائم دیگر» به اعدام محکوم و حکمش روز ۳۱ خرداد در محوطه زندان اوین اجرا شد.

تیرباران علی‌اصغر امیرانی در رسانه‌های خارج از ایران هم بازتاب یافت از جمله روزنامه نیویورک‌تایمز در شماره روز ۲ تیر ۱۳۶۰ به آن اشاره کرد.

اعدام علی‌اصغر امیرانی در حالی انجام شد که همچنان ابهام‌های زیادی درباره دلایل تیرباران او به فاصله کوتاهی پس از تظاهرات روز ۳۰ خرداد وجود دارد.

فرود امیرانی، فرزند او، می‌گوید به خانواده آقای امیرانی پیش از تیرباران هرگز خبر صدور حکم اعدام داده نشده بود و آن‌ها تنها از طریق خبر رادیو از تیرباران مطلع شدند.

او می‌گوید به خانواده امیرانی اجازه ندادند مراسم مذهبی خاکسپاری ازجمله شستشو انجام شود. به گفته فرود امیرانی پس از مدتی قبر آقای امیرانی از بین رفت.

در وصیت‌نامهٔ به‌جامانده از آقای امیرانی که تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ ساعت دو و نیم را بر بالایش دارد، او خطاب به همسرش نوشته است: «...نعش مرا که هیکل ظاهریم باشد، هرجا خواستی پرت کن. اصل کار روح من است و فکرم که جای هر دو در صفحات مجلۀ خواندنیها است. هر وقت خواستی با من صحبت کنی، نوشته‌های مرا که طی چهل سال چاپ شد، در مجله بخوان...»

بخشی از وصیتنامه علی‌اصغر امیرانی، که ساعتی پیش از اعدام اون نوشته شده است.
بخشی از وصیتنامه علی‌اصغر امیرانی، که ساعتی پیش از اعدام اون نوشته شده است.

علی‌اصغر امیرانی همچنان مهم‌ترین و سرشناس‌ترین روزنامه‌نگار اعدام شده در تاریخ جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. با آن‌که به نام و کارنامهٔ او کمتر اشاره می‌شود اما به‌عنوان کسی که یکی از نشریات پرمخاطب ایران را طی بیش از چهار دهه منتشر کرد، اهمیت زیادی در تاریخ روزنامه‌نگاری معاصر ایران دارد.

برگرفته از رادیو فردا