به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



سه‌شنبه، خرداد ۲۹، ۱۴۰۳

حمایت ۱۰ زندانی سیاسی زن از شهروندان بهائی:

تا پایان‌دادن به رنج مضاعف در کنارشان ایستاده‌ایم

به‌واقع «داستان ما یکی‌ست»


هموطنان بهائی‌مان طی دهه‌ها استبداد همواره از تمام حقوق اجتماعی محروم بوده‌اند.


در دهه‌ی ۶۰ با حذف فاجعه بار مخالفان سیاسی و دگراندیشان، نزدیک به سیصد نفر از هموطنان بهائی‌مان توسط حکومت سر به نیست، مفقودالاثر یا اعدام شدند و هزاران نفر نیز بی‌بهره از کمترین حقوق اجتماعی از خانه‌های خود بیرون رانده شدند.


یکی از تکان‌دهنده‌ترین روایت‌هایی که از جامعه‌ی بهائی شنیده‌ایم، مربوط به اجرای حکم ۱۰ زن در دهه‌ی شصت است که با هم به قتل‌گاه برده شدند و در مقابل چشم دیگری به ترتیب اعدام شدند. تا آخرین‌شان که نوجوانی زیر ۱۸ سال بود (که طبق معاهده‌های بین‌المللی کودک محسوب می‌شود) و پیش از بازداشت مشغول به تحصیل بود و تدریس به کودکان خردسال. نوجوانی که تنها تضادش با سیستم باور و عقیده‌ای بود که در زندگی اجتماعی‌اش نیز نمودی نداشت.


با سال‌ها حبس و هم‌زیستی با زنان بهائی و مشاهده‌ی فشارها و محرومیت‌هایی که به سبب تفاوت عقیده، بر خود و خانواده‌هاشان تحمیل شد و شنیدنِ روایت‌هاشان از گذشته تا کنون؛ و قیاسِ آن با آنچه همواره بر دگراندیشان تحمیل می‌شود؛ درمی‌یابیم که به واقع “داستان ما یکی‌ست”.


ما که همواره به سبب تفاوت دیدگاه سیاسی یا عقیدتی به طرق مختلف از عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی حذف‌مان کرده‌اند و برخی‌مان را از حق حیات محروم نموده‌اند. سلب حق حیات و محروم کردن از حقوق اجتماعی،‌ شهروندی، مدنی و در پی آن مصادره یا تخریب اموال و داشته‌های بهائیان از دیرباز رخ می‌داد و روالی برای سیستم سرکوبگر بدل شد.


شنیدن روایت مادری در یکی از روستاهای شمال ایران که با چهره‌ای زنج‌کشیده و کمری خمیده در حین کار بر زمین کشاورزی مورد هجوم تخریب‌گران قرار گرفته بود و تلاش می‌کرد ماموران را از تخریب باغ و کاشانه‌اش منع کند؛ اندوه بزرگی بود. مادری که فرزندش را در جنگ ایران و عراق از دست داده بود و حالا نیز به سبب عقیده‌ای مورد کین رژیم، خاکش را، خانه‌اش را و زمینی که منبع معاش و ماحصل یک عمر زندگی‌اش بود را ویران، بی‌بهره یا از او دریغ کردند.


ما سال‌ها تجربه‌ی زیستن با مهوش ثابت و فریبا کمال‌آبادی و دیگر شهورندان بهایی را داشته‌ایم و بسیار از آنان آموخته‌ایم. علاوه بر آنچه که بر خود و خانواده‌هایشان به سبب سال‌ها حبس تحمیل شده است، محروم کردن جامعه از حضور و آموزه‌هایشان، رنجی گران است.


سکوت ما در برابر این ستم مضاعف بر گروهی از جامعه که حتا زیستن‌شان نیز به عنوان شهروندان بهایی جرم‌انگاری شده است، این جنایت را برای رژیم کم‌هزینه کرده است و راه را برای تکرار و تشدید آن هموار می‌نماید.


تضاد در دیدگاه سیاسی یا باورهامان مانعی نبوده، نیست و نخواهد بود بر حمایت از “حق”.


همان‌گونه که با تضادهای سیاسی و عقیدتی در برابر سرکوب ایستاده‌ایم و کف خیابان‌های ایران را به عرصه‌ای برای مطالبه “حق” بدل کرده‌ایم، حال نیز در کنارشان هستیم.


تا پایان دادن به رنج مضاعفی که بر هم‌وطنان بهایی‌مان تحمیل می‌شود در کنارشان ایستاده‌ایم.


محبوبه رضایی، هستی امیری، سمانه اصغری، سکینه پروانه، مریم یحیوی، ناهید تقوی، نرگس محمدی، آنیشا اسداللهی، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی


خرداد ۱۴۰۳، بند زنان زندان اوین