به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



پنجشنبه، خرداد ۱۷، ۱۴۰۳

مسئولیت با من بود

من عملیات کشتن قاسم سلیمانی را پیش بردم

ارتشبد «کِنِت فرانکلین فرنک مکنزی جونیور»، فرمانده تفنگداران دریایی ایالات متحده آمریکا است که به‌عنوان چهاردهمین فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) فعالیت کرده است. عملیات کشتن «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروی قدس شعبه برون مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دی۱۳۹۸، از مهم‌ترین ماموریت‌های او در زمان فرماندهی سنتکام است. او اخیرا در کتابش با عنوان «نقطه ذوب: فرماندهی عالی و جنگ در قرن بیست و یکم»، روایت دسته اولی از عملیات آمریکا علیه سلیمانی نوشته است

پس از جنگ «آخوندک» در بهار ۱۳۶۷ که درگیری دریایی بین ایالات متحده و جمهوری اسلامی بود، عملیات کشتن قاسم سلیمانی، جدی‌ترین تنش نظامی میان دو کشور را شکل داد. عملیات علیه فرمانده وقت نیروی قدس سپاه پس‌از آن انجام شد که حملات نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی علیه منافع آمریکا، شکل بی‌سابقه‌ای به خود گرفته بود.

ارتشبد مکنزی در کتاب خود نوشته است: «تاریخ معاصر نشان می‌دهد که موضع قوی ایالات متحده در خاورمیانه، ایران را مهار می‌کند. به‌عنوان رهبر فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام)، من مسوولیت مستقیم عملیاتی بودم که منجر به کشته شدن قاسم سلیمانی، ژنرال بی‌رحم و مسوول مرگ صدها تن از نیروهای آمریکایی شد. ایران شروع به تردید در اراده آمریکا (برای ایستادن در برابر جمهوری اسلامی) کرده بود. حمله به سلیمانی، این موضوع را اثبات کرد. این حمله در ۱۳دی۱۳۹۸، رهبران ایران را مجبور به بازنگری در افزایش ماه‌ها حملات علیه نیروهای آمریکایی کرد. در نهایت، من معتقدم این حمله جان‌های بسیاری را نجات داد.»

مکنزی می‌نویسد که ارزیابی از آینده خاورمیانه باید با یک حقیقت ناخوشایند مواجه شود: «ایران همچنان اهدافی را دنبال می‌کند که هم تهدید علیه منطقه است و هم منافع ایالات متحده را به خطر می‌اندازد و این اهداف با رشد زرادخانه موشک‌های بالستیک و سیستم‌های دفاع هوایی این کشور و بهبود فناوری پهپادهای آن، به دسترس نزدیک می‌شود.»

فروردین۱۴۰۳، زمانی که ایران یک رشته حملات موشکی و پهپادی علیه اسراییل انجام، به این حقیقت تلخ به نمایش درآمد. هیچ تلفاتی وجود نداشت، این نتیجه دفاع‌ و پدافند قابل‌اطمینان اسراییل و همچنین کمک نیروهای آمریکایی و متحدین بود.

مکنزی می‌گوید: «این حمله نشان داد که حضور مستمر آمریکا در منطقه برای جلوگیری از تهاجم بیشتر، حیاتی است؛ اما سیاست فعلی ما پاسخگو به این واقعیت نیست. توانایی‌های نظامی ایالات متحده در خاورمیانه به‌طور پیوسته کاهش یافته است، که ایران را جسورتر کرده و با کاهش حمایت بین‌المللی از اسراییل، اهرم فشار آن قوی‌تر شده است. علاوه‌بر این، تمایل واضح آمریکا برای کاهش حضور در منطقه، روابط ما با متحدانمان را تضعیف کرده است.»

به عقیده فرمانده پیشین سنتکام، وضعیت در ایران تغییر کرده است، اما حمله به سلیمانی درسی ارائه می‌دهد که به عقیده او، از سوی دولت «جو بایدن» نادیده گرفته می‌شود: «ایران ممکن است گاهی غیرقابل‌پیش‌بینی به‌نظر برسد، اما به قدرت آمریکا احترام می‌گذارد و به بازدارندگی پاسخ می‌دهد. وقتی ما عقب‌نشینی می‌کنیم، ایران پیشروی می‌کند. وقتی ما خود را تحکیم می‌کنیم -با سنجیدن خطرات و آماده شدن برای همه احتمالات- ایران عقب‌نشینی می‌کند. زندگی و مرگ سلیمانی، گواهی بر این قانون است که باید راهنمای سیاست آینده ما در خاورمیانه باشد.»

ارزیابی فرمانده سنتکام از سلیمانی: ژنرال بی رحم ایران

از نظر مکنزی، سلیمانی شخصیتی محوری در تاریخ مدرن روابط آمریکا و ایران است. در طول ۳۰ سال، او از چهره‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. شاخه‌ای کاملا مستقل از نیروهای مسلح که وظیفه تضمین تداوم موجودیت جمهوری اسلامی را داشت. سلیمانی سال ۱۳۵۸ پس از تشکیل سپاه پاسداران به این نیرو پیوست، یک سال قبل از اینکه «صدام حسین» به ایران حمله کند. در جنگی که به‌دنبال آن رخ داد، سلیمانی شهرتی به‌عنوان رزمنده بی‌باک و کنترل‌گر پیدا کرد و در دهه ۲۰ زندگی، به فرماندهی یک لشکر رسید. او با نفرت تلخی از آمریکا که به‌دلیل کمک به عراق مسوول شکست کشورش بود، از جنگ بیرون آمد.

فرماندهی سلیمانی بر نیروی قدس با حکم «علی خامنه‌ای» است که در سال ۱۳۶۸ در ۵۰ سالگی به رهبری جمهوری اسلامی رسیده بود. نیروی قدس از دید مکنزی، گروهی نخبه در سپاه پاسداران است که بر عملیات غیر متعارف فراتر از مرزهای ایران تمرکز دارد. سلیمانی در توسعه نیروی قدس نقش حیاتی داشت، با تکیه بر کاریزما و تسلط به زبان عربی خود، برای گسترش نفوذ ایران در منطقه تلاش کرد و به عقیده فرمانده پیشین سنتکام به‌عنوان فرمانده، یک ارتباط مستقیم با رهبر مطلق جمهوری اسلامی ایران داشت و به مانند فرزند او عمل می کرد. خامنه‌ای در بهمن ۱۳۸۹ به او درجه سرلشکری داد و کمتر از سه سال بعد، او در میان طرفداران حکومت به‌عنوان یک قهرمان در ایران معرفی شد.

ارتشبد مکنزی افزایش شهرت سلیمانی را این‌طور توصیف می‌کند: «با افزایش شهرت سلیمانی، کیش شخصیت او هم افزایش یافت. او تبدیل به یک مستبدی شد که در سراسر منطقه بدون مشورت با سایر نهادهای اطلاعاتی ایران، ارتش متعارف یا حتی سپاه پاسداران، عمل می‌کرد. او به‌طرز هوشمندانه‌ای از بازگشت نیروهای آمریکایی به عراق حمایت و ایالات متحده را وادار به انجام کارهای سنگین برای شکست دادن داعش کرد. سپس او ما را از عراق بیرون راند، نیروهای آمریکایی و ائتلاف را به کشتن داد، همچنین عراقی‌ها و سوری‌های بی‌گناه را به مسلخ برد. در ذهنش، او شخصیتی دست‌نیافتنی بود. وقتی در سال ۲۰۱۹ در این مورد از او پرسیدند، او پاسخ داده بود که چه کار می‌خواهند بکنند، من را بکشند؟»

ارتشبد مکنزی می‌گوید: «وقتی به‌عنوان یک ژنرال جوان به سنتکام پیوستم، شاهد ناکامی دولت باراک اوباما -و پیش از آن، دولت جورج بوش- در مقابله با پویایی و رهبری‌ای که سلیمانی به میدان نبرد می‌آورد، بودم. همچنین شاهد و درجریان تلاش‌های اسراییلی‌ها علیه او بدون هیچ موفقیتی بودم. بنابراین زمانی که در مارس ۲۰۱۹ فرماندهی را به عهده گرفتم، یکی از اولین کارهایی که انجام دادم این بود که پرسیدم در صورت درخواست رییس‌جمهور، آیا برنامه‌ای برای حمله به او داریم؟ پاسخ رضایت‌بخش نبود.»

او می‌گوید: «من به فرمانده نیروی عملیات ویژه مشترک سنتکام دستور دادم تا راه‌حل‌هایی پیدا شود. سازمان‌های دیگری نیز به سلیمانی علاقه‌مند بودند -ازجمله اطلاعات مرکزی (سیا) و شرکای منطقه‌ای- و ما شواهدی داشتیم که برخی از آن‌ها لابی کرده بودند تا کاخ سفید علیه او عمل کند. چندین طرح مورد بحث قرار گرفت و کنار گذاشته شد، یا به‌دلیل اینکه از نظر عملیاتی قابل اجرا نبودند، یا هزینه سیاسی زیادی داشتند، قبول نشد. اما سرانجام طرح‌ها به گزینه‌هایی تبدیل شدند؛ در‌صورتی‌که کاخ سفید دستور اقدام صادر می‌کرد.»

اقدامی که تصمیم به کشتن سلیمانی را قطعی کرد

مکنزی می‌گوید «از دو ماه پس از شروع فرماندهی من، پایگاه‌های آمریکایی در عراق ۱۹ بار توسط خمپاره و موشک مورد حمله قرار گرفتند. سلیمانی به‌وضوح این حملات را هدایت می‌کرد، عمدتا از طریق شبکه‌های خود در داخل همچون «کتائب حزب‌الله»، یک گروه شبه‌نظامی رادیکال در عراق. مجموعه حملات در شب جمعه ۶دی۱۳۹۸ به اوج خود رسید، زمانی که یکی از پایگاه‌های هوایی ما توسط حدود ۳۰ موشک مورد حمله قرار گرفت.

چهار عضو خدماتی ایالات متحده و دو عضو پلیس فدرال عراق زخمی شدند و یک پیمانکار آمریکایی کشته شد. در‌حالی‌که حملات قبلی برای اذیت یا هشدار دادن بودند، این حمله -که به منطقه‌ای پرجمعیت از پایگاه انجام شد- برای ایجاد تلفات گسترده طراحی شده بود. می‌دانستم که باید پاسخ دهیم.»

صبح زود روز بعد، اعضای کلیدی کارکنان من در دفتر خانگی‌ام جمع شدند تا طیفی از گزینه‌هایی را که ماه‌ها روی آن کار کرده بودیم مرور کنیم. این اقداماتی احتیاطی بود، مجوز اجرای حمله فقط از طرف رییس‌جمهور «دونالد ترامپ»، از طریق «مارک اسپر»، وزیر دفاع می‌توانست صادر شود، اما می‌دانستیم که آن‌ها می‌خواهند ما گزینه‌هایی را به آن‌ها پیشنهاد دهیم.»

ما یک هدف در یمن داشتیم که مدتی بود به آن توجه داشتیم، یک فرمانده نیروی قدس با سابقه طولانی در هماهنگی عملیات علیه نیروهای ایالات متحده و ائتلاف. سایر اهداف ممکن، شامل یک کشتی جمع‌آوری اطلاعات با خدمه سپاه پاسداران بود که در جنوب دریای سرخ گشت‌زنی می‌کرد. یعنی کشتی ساویز و همچنین زیرساخت‌های دفاع هوایی و نفتی در جنوب ایران.

تصمیم به انجام عملیات داخل سوریه و عراق شد و نه ایران

به نوشته ژنرال مکنزی، او «بعد از بحث و بررسی کامل همه گزینه‌ها، به افرادش گفت که فقط اهداف داخل عراق و سوریه را توصیه خواهیم کرد: «جایی که ما قبلا عملیات نظامی داشتیم، تا از گسترش بیشتر درگیری جلوگیری کنیم. ما احساس می‌کردیم که چهار "هدف لجستیکی" و سه "هدف شخصیتی" مرتبط با حمله هستند. دو نفر از این شخصیت‌ها تسهیل‌کنندگان کتائب حزب‌الله بودند و نفر سوم، سلیمانی بود. همچنین ما گزینه‌های یمن، دریای سرخ و جنوب ایران را نیز ارائه می‌دادیم، اما توصیه نمی‌کردیم که روی آن‌ها اقدامی انجام شود.»

او می‌گوید: «تا اواسط صبح، توصیه‌های خود را از طریق "مارک میلی"، رییس ستاد مشترک، به وزیر اسپر ارسال کردم. تا بعدازظهر، تاییدیه‌ای برای اجرای گزینه مورد ترجیح من دریافت کردیم؛ حمله به انواع اهداف لجستیکی، اما نه به سلیمانی یا نیروهای نیابتی سپاه.

ما تصمیم داشتیم روز بعد، یعنی یکشنبه حمله را انجام دهیم و بعد از آن اسپر و میلی به ترامپ در مار-آ-لاگو گزارش دهند. میلی به من پیشنهاد داد که ترامپ ممکن است فکر کند که این حملات کافی نیستند. من می‌دانستم که این جلسات چگونه برگزار می‌شوند. چندتایی از آن‌ها را دیده بودم و به میلی کاملا اعتماد داشتم. او می‌توانست در جلسات طوفانی و پر از نظرات مختلف در حضور ریاست‌جمهوری که اغلب شامل نظرات زیادی از افراد مختلف بود، به خوبی از پس موضوع برآید.»

می دانستیم ایران پاسخ می‌دهد

مکنزی می نویسد «چون می‌دانستم که ربیس‌جمهور همچنان بسیار به سلیمانی علاقه‌مند است، عصر شنبه، ویرایش نهایی خود را روی یک سند انجام دادم که توضیح می‌داد اگر تصمیم به حمله به او بگیریم، چه اتفاقی ممکن است بیفتد. هیچ شکی نبود که او یک هدف مهم است و از دست دادنش، وضعیت تصمیم‌گیران ایران را بسیار دشوارتر می‌کند.

این همچنین نشانه‌ای قوی از اراده ایالات متحده بود که در تعاملات ما با ایران برای سال‌های زیادی غایب بود، اما من بسیار نگران نحوه پاسخ ایران بودم. حمله هم می‌توانست اثر بازدارنده داشته باشد، هم می‌توانست منجر به تلافی عظیم شود. پس از بررسی دقیق، معتقد بودم که آن‌ها پاسخ خواهند داد، اما احتمالا نه با یک عمل جنگی. امکانی که سال‌ها من را نگران کرده بود، اما آن‌ها همچنان گزینه‌های زیادی برای آسیب رساندن به ما داشتند. سند را ارسال کردم. توصیه من این نبود که سلیمانی را هدف قرار ندهیم، اما ریسک‌های مرتبط با آن را توضیح دادم.»

ایالات متحده به جمع‌بندی برای پاسخ به جمهوری اسلامی ایران رسیده بود: «ما روز یکشنبه بعدازظهر، حملات به کتائب حزب‌الله را با نتایج خوبی انجام دادیم. پنج پایگاه در سوریه و عراق را در حدود چهار دقیقه مورد هدف قرار دادیم. در حداقل یک مکان، در حین برگزاری جلسه‌ای از کارکنان کتائب حزب‌الله حمله کردیم و چندین رهبر کلیدی را کشتیم. پس از حمله، وقتی اسپر و میلی به مار-آ-لاگو پرواز کردند، ارزیابی‌های خسارت و هر جزییات دیگری که از حملات جمع‌آوری کرده بودیم را به آن‌ها ارائه دادیم. ما یک پاورپوینت ساده یک اسلایدی آماده کردیم که میلی از آن برای توجیه رییس‌جمهور استفاده کرد.»

ترامپ راضی نبود و می‌خواست سلیمانی حذف شود

رییس ستاد‌کل، آن شب با گزارشی از نتیجه جلسه با ژنرال مکنزی تماس گرفت. «همان‌طور که میلی هشدار داده بود، ترامپ راضی نبود؛ او دستور داد که اگر سلیمانی به عراق رفت، باید او را هدف قرار دهیم. من در دفتر کار خانگی‌ام بودم وقتی میلی این را منتقل کرد. کارکنانم دور من جمع شده بودند، اما تلفن روی اسپیکر نبود، بنابراین هیچ‌کدام از آن‌ها نمی‌توانستند بشنوند. برای یک یا دو ثانیه یخ زدم، سپس از او خواستم که حرفش را تکرار کند. درست شنیده بودم.»

«میلی همچنین به من گفت که رییس‌جمهور هدف قرار دادن فرمانده نیروی قدس در یمن و به کشتی ساویز ایران در دریای سرخ را تایید کرده است. او گفت که در جلسه احساس می‌شد که این حملات ایران را به میز مذاکره خواهد آورد. می‌توانستم بگویم که رییس ستاد با این نظر موافق نیست و من هم نبودم. ما احساس می‌کردیم که این حملات ممکن است بازدارندگی را احیا کند، اما راهی به سمت مذاکرات گسترده‌تر نمی‌دیدیم.»

هنگام پایان تماس، ژنرال مکنزی دستوراتی را که دریافت کرده بود برای اطمینان از صحت آن برای رییس ستاد تکرار کرد: «نتیجه سال‌ها دریافت دستورات در شرایط پرتنش. برای جلسه‌ای در ساعت ۷ عصر، چند عضو دیگر از افرادم که هنوز در دسترس نبودند را فراخواندم. وقتی دستوراتمان را به آن‌ها گفتم، همه اندکی متحیر شدند. همه ما می‌دانستیم که این تصمیمات ممکن است به چه عواقبی منجر شود، ازجمله اینکه بسیاری از دوستانمان در طرف دیگر جهان مجبور به ورود به درگیری شوند؛ اما وقت نداشتیم به آن فکر کنیم.»

کشتی ساویز، سلیمانی و یک فرمانده مرموز نیروی قدس در یمن

«می‌دانستم که می‌توانیم به‌سرعت عملیات علیه ساویز و فرمانده نیروی قدس مستقر در یمن را اجرا کنیم، اما سلیمانی هدف چالش‌برانگیزتری بود. در اواخر پاییز، گزینه‌های حمله به او را هم در سوریه و هم در عراق تکمیل کرده بودیم؛ سوریه را ترجیح می‌دادیم. حمله به او در عراق می‌توانست گروه‌های شبه‌نظامی شیعه را تحریک کند و احتمالا به واکنش نظامی و سیاسی شدید منجر شود. حالا به‌نظر می‌رسید که آن نگرانی‌ها که می‌دانستم رییس ستاد هم با آن‌ها موافق است، کنار گذاشته خواهند شد.»

کشتی جمع‌آوری اطلاعات جمهوری اسلامی که نام آن ساویز است، هم‌اکنون هم در دریای سرخ مشغول ماموریت است. فرمانده نیروی قدس در یمن که مکنزی بارها به او اشاره می کند، بدون اسم است، اما ایالات متحده از مدت‌ها قبل برای دستگیری یک فرمانده نیروی قدس در یمن جایزه تعیین کرده بود. «حسن ایرلو»، که مدتی بعد جمهوری اسلامی به او سمت سفارت داد و از حالت مخفی او را به روی صحنه آورد. به‌نظر می رسد که اشاره مکنزی همین فرد باشد. او هدف دوم پس از سلیمانی بود.

«نوع هدف‌گیری که ما دنبال می‌کردیم سه مرحله داشت، پیدا کردن هدف (اینجا سلیمانی)، تثبیت به روی آن و اتمام. پیدا کردن هدف یک علم است، اما تثبیت یعنی همه چیزهایی که درباره حرکات و عادات هدف می‌دانیم در یک بازه زمانی، مکانی و با فرصتی محدود و یافتن آن یک هنر است. اتمام هم یک هنر است؛ ضربه زدن به هدف با حداقل خسارت جانبی.»

مکنزی می گوید «راه‌حل‌های تثبیت روی سلیمانی و اتمام کردن او، از زمان اولین پرسشم در بهار بسیار پیشرفت کرده بودند. حالا می‌دانستیم که وقتی سلیمانی به عراق می‌رسید، معمولا در فرودگاه بین‌المللی بغداد فرود می‌آمد و به‌سرعت به وسیله خودرو از آنجا خارج می‌شد. خوشبختانه ترافیک در جاده منتهی به فرودگاه که نسل‌های متعددی از سربازان، نظامیان و تفنگداران دریایی آن را به نام "مسیر ایرلندی" می‌شناختند، غالبا سبک بود.»

از تهران به بغداد، شب، ابر و پهپادهای آمریکایی

به گفته مکنزی، بسیاری از اعضای نهادهای آمریکایی و ائتلاف بین‌المللی، در این مسیر، یعنی همین مسیر ایرلندی به‌دلیل اقدامات سلیمانی و مزدورانش جان خود را از دست داده بودند: «بخش تثبیت ماجرا وقتی سلیمانی از مسیر ایرلندی خارج می‌شد و وارد خیابان‌های شلوغ بغداد می‌شد، پیچیده‌تر می‌شد.»

فرمانده وقت سنتکام می گوید «حمله به سلیمانی در لحظاتی پس از پیاده شدن او احتمالا خسارت جانبی را به حداقل می‌رساند. ما از پهپادهای بدون سرنشین ام.کیو-۹ مسلح به موشک‌های هلفایر برای حمله به خودروی او و خودروهای همراه استفاده می‌کردیم. همیشه محدودیت‌های قابل توجهی وجود داشت. پهپادها نمی‌توانستند برای مدت طولانی بالای فرودگاه باقی بمانند، بنابراین باید تقریبا زمان رسیدن او را می‌دانستیم. ترجیح ما، اجرای عملیات در شب و بدون پوشش ابر بود، اما بالاخره تحت‌تاثیر برنامه زمانی سلیمانی بودیم.»

مکنزی می گوید «اطلاعاتی داشتیم که نشان می‌داد او روز سه‌شنبه۱۰دی، از تهران به بغداد پرواز خواهد کرد. بعد از بحث‌های فراوان، تصمیم گرفتیم ابتدا به سلیمانی حمله و سپس در عرض چند دقیقه فرمانده دیگر نیروی قدس در یمن را هدف قرار دهیم تا نتواند به او هشدار برای فرار بدهند. تصمیم گرفتیم حمله به ساویز را به بعد موکول کنیم؛ تمایلی به غرق کردن آن نداشتم (و خوشبختانه مجبور به این کار نشدیم).

در همین حال، در پاسخ به حملات به کتائب حزب‌الله، اعتراضاتی در سفارت ما در بغداد شروع به شکل‌گیری کرد. تصاویر نگران‌کننده بودند و به‌نظر می‌رسید تمایل واشنگتن برای حمله به سلیمانی را تقویت می‌کردند. سایه یک اپیزود مشابه بنغازی، همه کارهایی که انجام می‌دادیم را تحت‌تاثیر قرار می‌داد. برای افزایش امنیت، تفنگداران دریایی را فراخواندیم و بالگردهای تهاجمی ای.اچ-۶۴ را به‌صورت نمایشی از قدرت، به آسمان فرستادیم. نگران بودم که پس از حمله به سلیمانی چه ممکن است اتفاق بیفتد. آیا این باعث می‌شود که جمعیت تلاش کنند سفارت را تسخیر کنند؟ رابطه ما با دولت عراق پس از این حمله چگونه خواهد بود؟»

مکنزی نوشته که حس می‌کرده که شورای امنیت ملی آمریکا که شامل وزیران امور خارجه و دفاع و مشاور امنیت ملی است، با این تصور پیش می‌رفته که ایران به ایالات متحده واکنش نشان نخواهد داد: «حتی میلی به من گفت گروه‌های شبه‌نظامی شیعه دیوانه خواهند شد، اما فکر نمی‌کنم ایران مستقیما علیه ما اقدامی انجام دهد. من مخالف بودم. رییس ستاد دلایل من را درک کرد و اطمینان کسب شد که ما در صورت وقوع واکنش، آماده باشیم.»

سلیمانی با هواپیمای مسافری از تهران خارج و عملیات لغو شد

«من صبح روز ۱۰دی، روزی که امیدوار بودیم حمله کنیم، زودتر به ستاد سنتکام رفتم. در‌حالی‌که ما منتظر علائم حرکت سلیمانی بودیم، صبح در حال سپری شدن بود. دو مانیتور بزرگ روی دیوار نصب شده بود. یکی مجموعه‌ای از تصاویر سیاه و سفید از پهپادها را نشان می‌داد، دیگری صدها هواپیما، ازجمله هواپیماهای مسافربری را نشان می داد که در حال عبور از آسمان عراق و ایران بودند.»

سلیمانی بالاخره خانه را ترک کرد و در تهران سوار هواپیما شد. «اگرچه مطمئن نبودیم که پرواز چارتر است یا تجاری. جت حدود ساعت ۹:۴۵ صبح به وقت شرق آمریکا برای پروازی دو ساعته، به سوی بغداد پرواز کرد. ما آماده او بودیم. وقتی هواپیمای او به بغداد نزدیک شد، اما شروع به کاهش ارتفاع نکرد. من در یک تماس کنفرانسی با میلی و وزیر اسپیر بودم، در‌حالی‌که شاهد عبور آن از بالای شهر در ارتفاع ۳۰ هزارپایی بودیم.

شخصی از پنتاگون از من پرسید "می‌توانی این لعنتی را ساقط کنی؟" بدون تصمیم‌گیری برای اجرای درخواست، با فرمانده نیروی هوایی‌ام در قطر تماس گرفتم "اگر به شما دستوری برای ساقط کردن این هواپیما بدهم، می‌توانید آن را عملی کنید؟" نیروی هوایی سریع پاسخ داد و ما دو جنگنده را در موقعیت دنبال‌کننده پشت جت قرار دادیم. اکنون یک گزینه در دست داشتیم تا ماموریت را در صورت دستور انجام دهیم. ما به‌شدت تلاش داشتیم تا مشخص کنیم که آیا پرواز چارتر است یا تجاری.»

به‌زودی برای آمریکایی‌ها مشخص شد که هواپیما یک هواپیمای مسافری غیرنظامی است و به سمت دمشق می‌رود و سلیمانی قصد فرود در بغداد را ندارد: «یک پرواز تجاری با تاخیر زیاد بود، به این معنی که احتمالا حداقل ۵۰ نفر بی‌گناه در آن بودند. فورا به میلی مشاوره دادم که نباید شلیک کنیم. حتی سلیمانی هم ارزش نداشت افراد بی‌گناه کشته شوند. او و من سریعا موافقت کردیم که درگیر نشویم. جنگنده‌های ما از تعقیب بازگشتند و جت شروع به فرود در دمشق کرد. ما همچنین هواپیماهای خود را از ماموریت در یمن عقب کشیدیم. همه یک نفس عمیق کشیدیم و گزینه‌های خود را بازبینی کردیم. به کارکنان و فرماندهان در ساعت ۱۰:۴۸ صبح گفتم "دستور رییس‌جمهور باقی است. وقتی فرصت داشته باشیم، شلیک خواهیم کرد."

 

نشانه‌هایی وجود داشت که سلیمانی در ۳۶ ساعت آینده از دمشق به بغداد سفر خواهد کرد. ما هنوز فرصت دیگری داشتیم. روز اول سال نو فرا رسید. سال ۲۰۲۰ شروع شده بود.»

سه روز اول سال ۲۰۲۰ و همه نگاه‌ها به دمشق

روز تقریبا بدون ابری در آمریکا برای گروه آغاز شده بود. مکنزی امیدوار بود در بغداد نیز همین‌طور باشد. «حوالی ظهر تماس تلفنی از اسپیر دریافت کردم. بیشتر وقت در حمام سوییت، در حال صحبت با یک گوشی امن بودم در‌حالی‌که دستیار ارتباطاتم خارج از در ایستاده بود و یک دستگاه اتصال وای‌فای را در هوا نگه داشته بود، با اسپیر و میلی صحبت کردم. به آن‌ها گفتم که آخرین اطلاعات ما حاکی از این است که سلیمانی به‌زودی، احتمالا فردا از دمشق پرواز می‌کند و به بغداد می‌رسد. شب بی‌خوابی بود.»

روز بعد مکنزی به ستاد سنتکام رفت. ساعاتی طوفانی در جریان بود. اواخر بعد‌از‌ظهر تنش شروع به افزایش کرده بود: «پروازی که انتظار داشتیم سلیمانی با آن برود، یک ساعت تاخیر داشت و سپس دیگر هم به تاخیرش اضافه شد. من در سکوت در رلس میز نشستم و تعداد زیادی قهوه نوشیدم. همه در چنین مواقعی به فرمانده نگاه می‌کنند؛ می‌دانستم که هرگونه ناآرامی من را همه متوجه خواهند شد. اطمینان داشتم که آماده‌ایم، اما بسیاری از چیزها خارج از کنترل ما بود و باید آماده انطباق با تغییرات می بودیم. ساعت‌های بی‌شماری که کارکنان و فرماندهان صرف برنامه‌ریزی احتمالی کرده بودند، اکنون آماده نتیجه بخشی بود. زمان در این لحظات بر ضد شما عمل می‌کند. فشرده و با ارزش می‌شود. شما باید به کارهایی که قبل از تبدیل شدن زمان به با ارزش‌ترین کالای جهان انجام شده است، تکیه کنید.»

سلیمانی بالاخره به بغداد حرکت کرد. به فرودگاه دمشق تحویل داده شد و هواپیمای حامل او که این بار هم یک پرواز تجاری و مسافری غیرنظامی بود، از روی باند او را سوار کرد. «جت روی زمین باند جلو می‌رفت تا برای پرواز آماده شود. از دمشق ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر به وقت شرقی پرواز کرد. به رییس ستاد زنگ زدم. او و وزیران دفاع و امور خارجه عملیات را از یک اتاق کنفرانس امن در پنتاگون نظارت می‌کردند.»

هواپیمای سلیمانی به‌سرعت بر روی سیستم‌های ردیابی ظاهر شد: «من شاهد حرکت آهسته آن به سمت شرق بودم. با یادآوری ناامیدی چند روز پیش، حواسم بر روی ارتفاع پروازی بود. خوشبختانه هواپیما شروع به کاهش ارتفاع بر فراز بغداد کرد و ساعت ۴:۳۵ بعد‌از‌ظهر، کمی قبل از نیمه شب به وقت محلی، فرود آمد.»

هوا در بغداد ابری بود. پهپهادهای‌ آمریکا در ارتفاع پایین پرواز می‌کردند تا دید محفوظ بمانند و صداهای آن‌ها شنیده نشود. ما شاهد وصل شدن پلکان خروجی به در جلویی کابین هواپیما بودیم. ساعت ۴:۴۰ بعد‌از‌ظهر توانستیم تایید کنیم که فرد مسافر، خود سلیمانی است. فرمانده محلی من با من تماس گرفت و گفت "جناب، زمان اکنون بسیار سریع پیش خواهد رفت. اگر قصد توقف عملیات را داریم، باید الان این تصمیم را بگیریم". من هنوز همان فرمان قبلی را داشتم، بنابراین به‌راحتی به او گفتم، هروقت زمانش شد، شلیک کنید.»

مکنزی می‌گوید: «ما دیدیم که سلیمانی سوار یک خودرو و در کنار یک اتومبیل امنیتی دیگر از محل خارج شد. آن‌ها شروع به مذاکره در پیچ و خم رمپ‌ها، پارکینگ‌ها و خیابان‌ها برای رسیدن به مسیر ایرلندی کردند.»

اکنون ساعت ۴:۴۲ بعدازظهر به وقت شرق آمریکا بود. در ایران نزدیک نیمه شب و خاورمیانه در تاریکی فرو رفته بود: «من مدت‌ها پیش مجوز حمله را به فرمانده محلی داده بودم و او نیز این مجوز را به تیمی که سلاح‌ها را شلیک می‌کرد، منتقل کرده بود. تجربیات سخت به ما آموخته بود که واگذاری این اختیار به پایین‌ترین سطح ممکن در اسرع وقت، به کسانی که بهترین آگاهی را از وضعیت جاری دارند، اجازه می‌دهد تا سریعا و بدون نیاز به مراجعه به ستاد فرماندهی عمل کنند.»

ماشین‌ها از مبدا فرودگاه بغداد سرعت گرفتند. همه چشم‌ها به مانیتورهای بزرگ خیره شده بودند. هیچ‌کس حرفی نمی‌زد. مکنزی می‌گوید: «ناگهان، یک فلاش بزرگ سفید روی صفحه نمایش تابید. قطعات خودروی سلیمانی به هوا پرتاب می‌شد. بعد از یک یا دو ثانیه، خودرو امنیتی مورد اصابت قرار گرفت. هیچ تشویق و شادمانی در جریان نبود. در‌حالی‌که مشاهده می‌کردیم ماشین‌ها در آتش می‌سوزند، فقط سکوت بود. یک دقیقه بعد، دوباره حمله کردیم و هشت گلوله دیگر شلیک شد. به‌نظر می‌رسید عملیات موفقیت‌آمیز بوده، اما هنوز نمی‌توانستیم آن را تایید کنیم.»

آمریکا هم‌زمان با عملیات علیه سلیمانی، هدف دیگری هم داشت. فرمانده مرموزی که اسم او آورده نمی‌شد، اما همان‌طور که اشاره شد، احتمالا حسن ایرلو است. «توجه ما به یمن معطوف شد، جایی که ما حمله مشابهی به خانه‌ای متروک که معتقد بودیم فرمانده نیروی قدس در آن قرار دارد، انجام دادیم. بعدا مشخص شد که او را از دست داده‌ایم، اما زمان‌بندی دو حمله با فاصله ۱۳ دقیقه، دستاوردی قابل توجه بود.»

به‌زودی مشخص شد که آمریکا قاسم سلیمانی را هدف قرار داده‌ است. «حدود ساعت ۹ شب به خانه رسیدم، زمانی که پخش اولین گزارش‌های خبری شروع شد. تنها در آن زمان فرصت پیدا کردم تا به آنچه اتفاق افتاده بود فکر کنم. هدف قرار دادن سلیمانی تصمیم ترامپ بود که مشورت‌هایی از مشاورانش دریافت می‌کرد که ایران واکنشی نشان نخواهد داد. نظری که هیچ‌کس در سنتکام یا جامعه اطلاعاتی، آن را قبول نداشت. این بدان معنا نبود که حمله نادرست بود؛ بلکه به این معنی بود که ما درباره پیامدهای آن خوش‌بین نبودیم.»

«محمـدجواد ظریف»، وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی گفته بود ایالات متحده سلیمانی را چنان هدف قرار داد که جز دست، از او باقی نمانده بود.

ایران کمتر از یک هفته بخش‌های خالی از سکنه پایگاه «عین الاسد» آمریکا در خاک عراق را پس از اطلاع به نخست وزیر آن کشور، هدف قرار داد. هیچ آمریکایی کشته نشد، اما جمهوری اسلامی ایران از بیم واکنش متقابل آمریکا، آسمان کشور را به روی عبور و مرور هواپیماهای غیرنظامی نبست. سپاه در حوالی صبح، چند ساعت پس از موشک‌پرانی به سوی عین الاسد، یک فروند هواپیمای مسافری اوکراین با ۱۹۶ مسافر و خدمه را هدف دو موشک قرار داد. همه سرنشینان کشته شدند و تا زمانی که زیر فشار کانادا و اوکراین قرار نگرفت، اعلام نکرد که این هواپیما را سپاه ساقط کرده است.

ایرانی‌ها به قدرت نظامی ما احترام می گذارند

در آمریکا، حذف سلیمانی یک پیروزی برای ترامپ بود. گرچه ادعا شد که جمهوری اسلامی سعی کرد برخی از سیاستمداران دخیل در این تصمیم از‌جمله «جان بولتن»، مشاور امنیت ملی و «مایک پمپئو»، وزیر خارجه و همچنین مکنزی را هدف قرار دهد، اما تهدیدات آن از حد تحریم بی‌اثر این افراد فراتر نرفت.

مکنزی می‌گوید: «در نهایت، من معتقدم که رییس‌جمهور تصمیم درستی گرفت. اگر سلیمانی متوقف نمی‌شد، جان‌های بیشتری از نیروهای آمریکایی، ائتلاف و عراقی، به‌دلیل رهبری او از دست می‌رفت. من باور دارم که حملات بیشتری در آینده نزدیک اتفاق می‌افتاد. سلیمانی خودش این حملات را انجام نمی‌داد، اما آن‌ها به‌طور اجتناب‌ناپذیری پس از سفر او به عراق رخ می‌داد.»

مکنزی می‌گوید که خطر خودداری از اقدام، بیشتر از ریسک عملیات بود: «ایران به توانایی ما برای نمایش چنین قدرتی مشکوک بود و دلیل خوبی برای آن داشت. ما هرگز این کار را طی حداقل دو دولت انجام نداده بودیم. حالا برای اولین بار در سال‌های متمادی، ایران قدرت عریان ایالات متحده را دیده بود. آن‌ها مجبور به بازنگری شدند. حملات کوچک ادامه یافتند، به‌ویژه آن‌هایی که نمی‌توانستند به‌طور مستقیم به ایران نسبت داده شوند، اما دستورالعمل عملیاتی به نیروهای ایرانی و نیروی‌های نیابتی آن‌ها تغییر کرده بود. از حملات عمده به نیروهای آمریکایی خودداری کنید. این یک لحظه مهم در رابطه بین ایالات متحده و ایران بود.»

به عقیده فرمانده پیشین سنتکام، هدف قرار دادن سلیمانی نوعی از عزم و اراده را به ایران نشان داد که مدت‌ها در سیاست آمریکا غایب بود: «این چرخه، فروردین۱۴۰۳ دوباره تکرار شد، زمانی که ایران به اسراییل حمله کرد؛ دخالت آمریکا، تجاوز ایران را خنثی کرد.»

او در کتابش نوشته: «اگر قصد داریم در خاورمیانه بمانیم، باید آماده باشیم که همان عزم را نشان دهیم. خطر تشدید تنش اجتناب‌ناپذیر، اما قابل مدیریت است؛ این عدم پذیرش خطر است که سیاست ما را برای مدت طولانی محدود کرده است. درس‌های حمله به سلیمانی واضح است و نباید آن‌ها را فراموش کنیم. ایرانی‌ها به قدرت ما احترام می‌گذارند. آن‌ها از ضعف ما سواستفاده خواهند کرد.»

  فرامرز داور - ایران وایر

منبع: گویانیوز