به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



چهارشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۹۳

شانزده سال گذشت، مینا اسدی

مینا اسدی
با پوزش از رفعت عزیز و شکیبایی اش
  
من در گیرودار اسید پاشی ها و جوان کشی ها و تکه پاره شدن دختران جوان و پر از زندگی و آرزو، فاجعه ی دردناک مرگ ۶۳ نوجوان را در گوتنبرگ سوئد از یاد بردم وفاجعه ی دیگری را پی گرفتم.

من مادر و پدر و خانواده ی این عزیزان نبودم. از این از دست رفتگان فقط گیلزاد نوجوان و زیبا را دیده بودم، در خانه شان که سلامی گفت و دوید که به تمرین قوتبال برسد. در خاکسپاری درد آور جوانان شرکت داشتم. 
هنوز و همیشه چهره ی مادران داغدار را در گورستان گوتنبرگ فراموش نمی کنم... چهره ی رفعت، مادر گیلزاد تصویری ست که من در کوله پشتی سالیانم بر شانه های خسته ام تا همیشه می کشم.

امروز که دانستم فاجعه ی دیگری می تواند مرا از فکر آن روز دردبار غافل کند به معنای این ضرب المثل که:
"مادر را دل می سوزد، دایه را دامن" پی می برم. و قلبم به خاطر همه ی مادران جوان از دست داده، آتش می گیرد.
نوشته ی پارسال را دوباره می گذارم با پوزش از همه ی مادران. با پوزش از رفعت عزیز و شکیبایی اش.
مینا اسدی...دوشنبه سوم نوامبر سال دوهزارو چهارده. استکهلم

******

پانزده سال از فاجعه ی آتش زدن جان جوانان ما در شهر گوتنبرگ گذشت.

هنوز مادران و پدران سوگوار ناباورانه در جستجوی دلبندان نازنین شان به در چشم می دوزند و چهره‌ی شهر هنوز مه آلود است.

خاکستر ۶۲ جوان پیدا شد اما مونا نهانی گمشده ای بود که مردم خوشبینانه به دنبالش در کوچه پس کوچه های شهر می گشتند امید داشتند که او از آن جهنم گریخته و در خیابان ها سر گردان است. آ عکس بزرگ او را بر سر در خیابان ها آویختند. خاکستر او را با انگشترش شناسایی کردند "پروانه ای بر دیوار"

آن روز ها شاعران و نویسندگانی چند ،متاثر از این درد جانکاه نوشتند و سرودند.

شعری از مهران اسدی جایگاهی در خور یافت و به زبان سوئدی در مجموعه ی اشعار محبوب و مردمی جا گرفت.



این شعر را برای همدردی با مادران و پدران جوان گم کرده در زیر می آورم .

برای " مونا نهانی" و ۶۲  گل پرپر شده ی دیگر "مهران اسدی"

شناسنامه ام کجاست؟

شناسنامه ام کجاست؟

فقط به من بگویید

شناسنامه ام کجاست؟ 

و چرا من این چنین بی ستاره ام؟

و چرا شب خط دیگری دارد؟

مرا به خاطر بسپارید

مرا به خاطر بسپارید
گمشده ای در آن دخمه ی سیاه
تصویر زنده ی یک مشت خاکستر
مرا به خاطر بسپارید
و آن ۶۲ ستاره ی دیگر را
وآن ۶۲ فواره ی دیگر را 
و آن۶۲ فریاد دیگر را 
و آن ۶۲ گل پرپر را
خاکستر را
آه... فقط به من بگویید شناسنامه ام کجاست؟

مهران اسدی/ استکهلم