تراب حق شناس |
تراب حق شناس هم رفت.
رژیم جنایتکار اسلامی اما پا برجاست و
همچنان در کار درو کردن جوانان و دگر اندیشان است...
روزگار بدی ست. مرگ ما را به
هم نزدیک می کند . . . ما از ترس مرگ خویش، از مردگان چهره های مقدسی می سازیم مبادا
که دستشان را از گور بیرون بیاورند و ما را هم با خود به برند.
ترس از مرگ خاموشمان
می کند ... زندگان را آنقدر می زنیم که دق کنند و پس از مرگشان علم به دست می گیریم
و سر در گریبان به دنبال جنازه راه می افتیم.
بد مردمی هستیم.
آنان که تراب را نمی
شناسند بروند و به خوانند و
آنان که می شناسند می دانند که زندگی او با همه ی فراز و نشیب اش، در راه مبارزه
با جهل و استبداد گذشت.
تراب مسلمان نماند. راه دیگری برگزید با همراهش پوران
بازرگان، در زندگی ساده ای، در-تبعید- زیست.
و گفت و نوشت و از سخن باز نماند. همراهانش در "پیکار" می دانند که او از دوسر مورد حمله بود.
تنها مورد
تهدید رژیم اسلامی نبود بل که همه ی دین پناهان برای خفه کردن صدایش، دست به دست
هم داده بودند واز هر دو سو مورد عنایت قرار می گرفت.
کار من تطهیر مردگان و
تقدیس آنان نیست. مرگ نباید و نمی تواند راهها و بیراهه هایی را که از آن گذشته
ایم هموار کند.
نقد تراب و زندگی اش کار رفیقان اوست که همراه و هم نظر او هستند
اما من مثل یک دوست یاد او را گرامی می دارم و مبارزاتش را و اندیشه اش را پاس می
دارم.
مینا اسدی-سه شنبه-بیست ششم ژانویه دوهزار و پانزده -استکهلم