به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۳

افسانۀ شيرين، گلهاي تازه

هایده 
افسانه شیرین

امشب كه تو، در كنار مني، غمگسار مني، 

سايه‌ از سر من تا سپيده مگير ؛

دل ديوانۀ من بغير از محبت گناهي ندارد، خدا داند ؛

شده چون مرغ توفان كه جز بي‌پناهي پناهي ندارد، خدا داند ؛

افسانه شیرین
https://www.youtube.com/watch?v=GyMIHe13Psw

گلهاي تازه ♥ برنامۀ شمارۀ ۲۵ ♥ افسانۀ شيرين ؛
در مايۀ اصفهان (اسپهان) ؛
هايده ♥ همايون خرم ♥ بهادر يگانه ♥ فرخي يزدي ♥ فيروزه اميرمُعز ؛
♥ ♥ ♥ ♥ ♥
اي بي‌وفا ، راز دل بشنو از خموشي من، اين سكوت مرا ناشنيده مگير ؛
اي آشنا، چشم دل بگشا، حال من بنِگر، سوز و ساز دلم را نديده مگير ؛
امشب كه تو، در كنار مني، غمگسار مني، سايه‌ از سر من تا سپيده مگير ؛
اي اشک من، خيز وُ پرده مکش پيش چشم ترم، وقتِ ديدن او، راه ديده مگير ؛
♥ ♥ ♥ ♥
دل ديوانۀ من بغير از محبت گناهي ندارد، خدا داند ؛
شده چون مرغ توفان كه جز بي‌پناهي پناهي ندارد، خدا داند ؛
منم آن ابر وحشي كه در هر بيابان به تلخي سرشكي بي‌افشاند ؛
به جز اين اشک سوزان ، دل نااميدم گواهي ندارد ، خدا داند ؛
♥ ♥ ♥ 
دلم گيرد هر زمان بهانۀ تو ؛
سرم دارد شور جاودانۀ تو ؛
روي دل بود بسوي آستانه تو ؛
تا آيد شب در ميان تيرگي‌ها ؛
گشايد پَر روح من به شور و غوغا ؛
رو کند چو مرغ وحشي سوي خانۀ تو ؛
♥ ♥

بهادر يگانه BAHADOR YEGANEH سراینده ، ترانسرا و نویسنده ♥ بسال ۱۳۰۱ در قزوين چشم به جهان گشود. بهادر پس از دريافت ديپلم در وزارت كشور بكار پرداخت و پس از چندي به دانشكدۀ حقوق رفت و از اين دانشكده نيز پايان نامه گرفت. بهادر يگانه شيفتۀ ادب و نوشتن بود و بدان دل داده بود و در همين راستا ، وي پس از چندي به دانشكدۀ ادبيات روى آورد و تا درجۀ دكترا پيش رفت. سالها در استاندارى فارس بکار پرداخت ولي در سال ۱۳۴۳ از شيراز به تهران آمد و با ادارۀ راديو و شوراى موسيقى راديو ( ترانسرايى و برنامه هاي گلها ) به همكارى پرداخت. بهادر يگانه اين همكاري را تا مرگ برنامۀ گلها در سال ۱۳۵۷ ادامه داد و از پس چيزي در دسترس نداريم. سرانجام بهادر يگانه در سال ۱۳۶۳ برابر با سال ۱۹۸۴ ترسايي در تهران چشم از جهان فرو بست. (1922 -- 1984)

محمد فرخي يزدي ♥ (۱۲۶۸ يزد - ۱۳۱۸ تهران ) سراينده و روزنامه‌نگار آزاديخواه و دموکرات روزگار مشروطيت بود. وي سردبير روزنامه هاي بسياري از جمله روزنامه توفان بود. او همچنين نماينده مردم يزد در دوره هفتم مجلس شوراي ملي بود که سرانجام در زندان قصر به دستور رضاشاه با آمپول هوا کشته شد و سپس در گورستان گمنامي در زير خاک پنهان شد. (Mirza Mohammad Farrokhi Yazdi (1887--October 18, 1939)

شب چو در بستم و مست از مي نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت، جوابش کردم 
ديدي آن تُرک ختا دشمن جان بود مرا
گر چه عمري به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بيگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گريه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشي در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمي مُرد ز حسرت فرهاد 
خواندم افسانه شيرين و به خوابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگرگوشه درد
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگي کردن من مُردن تدريجي بود
آن چه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم