چه شده که در نظامی اسلامی شاهد چنین فجایعی هستیم؟
حوادت اخیر بند ۳۵۰ زندان اوین و برخورد خشن و بیسابقه ودر کمال ناباوری، با زندانیان مظلوم و بیدفاع، باعث حیرت و تاسف و طرح مکرر این پرسش گردیده است که واقعا چه شده است که در نظامی اسلامی شاهد چنین فجایعی هستیم؟
باید پرسید اگر حتا با فرض بروز برخی تخلفات در بند، آیا زندانیان بیدفاع مستحق چنین رفتار غیر اسلامی و غیر انسانی هستند؟
واقعا در کشور چه خبر است؟ و تا کجا قرار است، بدیهیترین اصول اولیه حقوق بشری نادیده گرفته شود؟...
آیا قدرت اندیشیدن و پرسشگری و قدرت داوری و وجدان اخلاقی – انسانی در میان برخی از اصولگرایان و مسئولان قضایی و عوامل اجرایی در کشور از دست رفته است؟ چرا و تحت چه شرایطی، بدیهیات و حقوق اولیه و انسانی شهروندان – آنهم مظلومترین و بیدفاعترین بخشهای آن، یعنی زندانیان عقیدتی و سیاسی – نه تنها نادیده، که به بدترین شکل زیر پا گذاشته میشود؟
عوامل اجرایی زندان، که گویی از فتحی بزرگ برگشتهاند، از سرکوب زندانیان معترض سخن گفته و با مسرت از اقدامات غیر انسانی و غیر قانونی خویش دفاع نموده، در انتظار تشویق و پاداش و برای ارتقاء موقعیت سازمانی خویش، لحظه شماری مینمود. و در این میان کسی نیست که بر زخم خانوادههای نگران و زجر دیده مرهمی التیام بخش بنهد.
به راستی چه بر سر جامعهٔ ایران آمده است؟ و چرا مدعیان دین مدار این گونه چهرهای خشونت وار را از خود به نمایش گذاشتهاند؟ ما به کجا می رویم؟
«در اینجا کس نمیفهمد زبان صحبت ما را – مگر آیینه دریابد حدیث حیرت ما را»
هانا آرنت منتقد سرسخت توتالیتاریانیسم، در تحلیلی به چرایی رفتار آدولف آیشمن، جنایتکار جنگی و بیرحم نازیها، که در۱۹۶۱دستگیر و محاکمه شد پرداخته است. تحلیل آرنت از جهاتی، برای درک درست شرایط امروز برخی از افراد اصولگرایان و نااصولگرایان افراطی و خشونت ورز، قابل تامل است.
آرنت در تحلیل و بررسی و فهم رفتار آیشمن، جنایتکار نازی، میخواست بداند که، «چه چیزی آدولف آیشمن را مجبور کرد، چنین کارهایی را با بی رحمی انجام دهد؟ اگر او میتوانست آیشمن را بفهمد و ذهن او را درک کند، آنگاه میتوانست» سقوط اخلاقی «جامعه اروپایی را که اجازه کشتار یهودیان را داده بود به درستی درک کند.
انتشار گزارش هانا آرنت، در مجله نیویورکر، سر و صدای زیاد برانگیخت و مخالفتهای جدی نیز برای وی در پی داشت. تحلیل آرنت از آیشمن مختصر و کوتاه بود، و گویی به توجیه رفتار آیشمن میپرداخت. از نظر آرنت، آیشمن قدرت و توانایی اندیشیدن و داوری کردن امور و قضایا را از دست داده بود.
آرنت، مشکل اصلی آیشمن، را تعطیل تفکر و پرسشگری و اندیشه ورزی میدانست.
وجدان اخلاقی آیشمن از نظر آرنت، تنها حول این مدار و محور استوار گردیده بود، “اطاعت از دستورات پیشوا”. به نظر آرنت، آیشمن به مهرهای تبدیل شده بود که آمادگی داشت تا بدترین جنایات را با دستور مقامات مافوق و یا تنها، به صرف احساس همراهی و تبعیت از فرامین و در راستای هنمودهای پیشوا و حتی بدون نیاز به صدور هیچ گونه دستوری انجام دهد.
در این وضعیت آیشمن احساس میکرد نیازی به اندیشیدن نیست. تعطیل اندیشه و پرسش برای آیشمن، اگرجه مهمترین مسئله، اما تنها مسئله نبود. مسئله این بود که او در میان و در حلقهٔ کسانی قرار گرفته بود، که بر درستی راه هیتلر، همواره تاکید داشتند. در حقیقت او نمیتوانست پیرامون خویش، کس یا کسانی را بیبد که به مسائل کشور به شیوه و نحوهٔ دیگری مینگریستند.
آیشمن، با از دست دادن قدرت اندیشه، قدرت داوری و با از دست دادن قدرت داوری، وجدان اخلاقی خویش را فراموش کرد. به این ترتیب اقدامات سبعانه آیشمن نه تنها، برای او، عملی غیراخلاقی و غیر انسانی، تلقی نمیگشت، بلکه نوعی احساس رضایت و وفاداری را در وی تقویت میکرد. بقول جاناتان گلاور در “تاریخ اخلاقی قرن بیستم”، بهانه “اطاعت از دستورات” جنبهای فاجعه بار، از روان انسان است. فاجعهای که میتواند، فضیلت را به رذیلت تبدیل کند.
بر این اساس، امروز برخی از اصولگرایان با چشم بستن بر حقایق جامعه آیا به چنین ورطهای گرفتار گشتهاند. تعطیل پرسشگری و تفحص، و تبعیت محض از اوامر خشونت بار، اگر برای ماموران جزء، تاحدی قابل درک باشد، اما سکوت و عدم پیگیری و تبیین حادثهٔ دلخراش زندان اوین از دست اندرکاران قوه قضاییه، مسئولان وزارت اطلاعات، و مهمتراز همه، از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، به هیچ عنوان مسموع و قابل پذیرش نیست.
آیا قرار است، تا نسبت به این اقدام بیسابقه، سکوت و مماشات کنند؟
تردیدی نیست که بخشی از نااصول گرایان افراطی به چیزی جز ماندن در قدرت، آن هم به هر قیمت برای منافع مادی و نمیاندیشند و مخاطب این یادداشت آنها نخواهند بود.
مخاطب اصلی این نوشتار برخی از اصول گرایانی است که، اگرچه در خطای تحلیلی از واقعیتها بسر میبرند وبا تعطیل پرسشگری و اندیشیدن، جسارت داوری منصفانه را بعضا از دست دادهاند، اما در دینداری و اصول گرایی آنها تردیدی نیست. به همین سبب، امید به حق گرایی، که جوهرهٔ دینداری است و دستیابی به جرات اندیشیدن و داوری درست، همچنان در آنان وجود دارد.
حوادت اخیر بند ۳۵۰ زندان اوین و برخورد خشن و بیسابقه ودر کمال ناباوری، با زندانیان مظلوم و بیدفاع، باعث حیرت وتاسف و طرح مکرر این پرسش گردیده است که واقعا چه شده است که در نظامی اسلامی شاهد چنین فجایعی هستیم؟ باید پرسید اگر حتا با فرض بروز برخی تخلفات در بند، آیا زندانیان بیدفاع مستحق چنین رفتار غیر اسلامی وغیر انسانی هستند؟ واقعا در کشور چه خبر است؟ وتا کجا قرار است، بدیهیترین اصول اولیه حقوق بشری نادیده گرفته شود؟
علی رغم تلاش دولت، و اعتماد بازسازی شده و نسبی ملت، برخی میخواهند نشان دهند که هیچ اتفاقی نیفتاده و در همچنان بر همان پاشنه میگردد.
عدم حساسیت اصول گرایان – جز معدودی از آنان – به این گونه موارد، از ذهن و ضمیر مردم پاک نهاد ایرانی زدودنی نیست و نااصول گرایان افراطی، که بقاء خویش را در تنش و دشمن تراشی میبینند، و برای حفظ پایگاههای اقتصادی خویش، مستمسک خود را ارزشها و مقدسات مردم قراردادهاند و دین را، تنها ابزاری برای دنیای خود نمودهاند، روزی باید پاسخگوی عملکرد ها و رفتارغیر منصفانه و ظالمانه خویش باشند.
الیس الصبح قریب.
کلمه – محمد کیانوش راد