مهدیه محمدخانی
شعر از: مهدی اخوان ثالث / آهنگساز: بهزاد عبدی / رهبر ارکستر: ولادیمیر سیرنکو / اجرا : ارکستر ناسیونال اوکراین
"تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم"
"تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم"
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پير جاويد برنا
تو را دوست دارم ، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمايه ، ديرينه ايران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ، ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من
هم انديشه ات ، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه ، يا متن تاريخ
وگر نقد و نقل سير دوست دارم
اگر خامه تيشه ست و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکين مرکب
نئين خامه ، يا کلک پر دوست دارم
گمان های تو چون يقين می ستايم
عيان های تو چون خبر دوست دارم
هم ارمزد و هم ايزدانت پرستم
هم آن فره و فروهر دوست دارم
بجان پاک پيغمبر باستانت
که پيری است روشن نگر دوست دارم
گرانمايه زردشت را من فزونتر
ز هر پير و پيغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او نديد و نبيند
من آن بهترين از بشر دوست دارم
سه نيکش بهين رهنمای جهان ست
مفيدی چنين مختصر دوست دارم
ابر مرد ايرانئی راهبر بود
من ايرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
ازينروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستين پير را، گرچه رفته ست
از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم
هم آن پور بيدار دل بامدادت
نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک ، آن هوش جاويد اعصار
که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دليرانه جان باخت در جنگ بيداد
من آن شير دل دادگر دوست دارم
جهانگير و داد آفرين فکرتی داشت
فزونترش زين رهگذر دوست دارم
ستايش کنان مانی ارجمندت
چو نقاش و پيغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت ، از ديم و فاراب
همه دشت و در ، جوی و جر دوست دارم
کويرت چو دريا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر ، خشک و تر دوست دارم
شهيدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسيم سحر روحشان را
چنانچون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را ، که اعصار
از آن گشته زير و زبر دوست دارم
هم آثارشان را ، چه پندو چه پيغام
و گر چند ، سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان ياد مردان، که بودند
بهر قرن چندين نفر دوست دارم
همه شاعران تو و آثارشان را
به پاکی نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسی ، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خيام ، خشم و خروشی که جاويد
کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار ، آن سوز و سودای پر درد
که انگيزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شيفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعله ور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شيرينترش از شکر دوست دارم
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پير جاويد برنا
تو را دوست دارم ، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمايه ، ديرينه ايران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ، ای کهن زاد بوم بزرگان
بزرگ آفرين نامور دوست دارم
هنروار انديشه ات رخشد و من
هم انديشه ات ، هم هنر دوست دارم
اگر قول افسانه ، يا متن تاريخ
وگر نقد و نقل سير دوست دارم
اگر خامه تيشه ست و خط نقر در سنگ
بر اوراق کوه و کمر دوست دارم
وگر ضبط دفتر ز مشکين مرکب
نئين خامه ، يا کلک پر دوست دارم
گمان های تو چون يقين می ستايم
عيان های تو چون خبر دوست دارم
هم ارمزد و هم ايزدانت پرستم
هم آن فره و فروهر دوست دارم
بجان پاک پيغمبر باستانت
که پيری است روشن نگر دوست دارم
گرانمايه زردشت را من فزونتر
ز هر پير و پيغامبر دوست دارم
بشر بهتر از او نديد و نبيند
من آن بهترين از بشر دوست دارم
سه نيکش بهين رهنمای جهان ست
مفيدی چنين مختصر دوست دارم
ابر مرد ايرانئی راهبر بود
من ايرانی راهبر دوست دارم
نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد
ازينروش هم معتبر دوست دارم
من آن راستين پير را، گرچه رفته ست
از افسانه آن سوی تر ، دوست دارم
هم آن پور بيدار دل بامدادت
نشابوری هورفر دوست دارم
فری مزدک ، آن هوش جاويد اعصار
که ش از هر نگاه و نظر دوست دارم
دليرانه جان باخت در جنگ بيداد
من آن شير دل دادگر دوست دارم
جهانگير و داد آفرين فکرتی داشت
فزونترش زين رهگذر دوست دارم
ستايش کنان مانی ارجمندت
چو نقاش و پيغامور دوست دارم
هم آن نقش پرداز ارواح برتر
هم ارژنگ آن نقشگر دوست دارم
همه کشتزارانت ، از ديم و فاراب
همه دشت و در ، جوی و جر دوست دارم
کويرت چو دريا و کوهت چو جنگل
همه بوم و بر ، خشک و تر دوست دارم
شهيدان جانباز و فرزانه ات را
که بودند فخر بشر دوست دارم
به لطف نسيم سحر روحشان را
چنانچون ز آهن جگر دوست دارم
هم افکار پرشورشان را ، که اعصار
از آن گشته زير و زبر دوست دارم
هم آثارشان را ، چه پندو چه پيغام
و گر چند ، سطری خبر دوست دارم
من آن جاودان ياد مردان، که بودند
بهر قرن چندين نفر دوست دارم
همه شاعران تو و آثارشان را
به پاکی نسيم سحر دوست دارم
ز فردوسی ، آن کاخ افسانه کافراخت
در آفاق فخر و ظفر دوست دارم
ز خيام ، خشم و خروشی که جاويد
کند در دل و جان اثر دوست دارم
ز عطار ، آن سوز و سودای پر درد
که انگيزد از جان شرر دوست دارم
وز آن شيفته شمس، شور و شراری
که جان را کند شعله ور دوست دارم
ز سعدی و از حافظ و از نظامی
همه شور و شعر و سمر دوست دارم
خوشا رشت و گرگان و مازندرانت
که شان همچو بحر خزر دوست دارم
خوشا حوزه شرب کارون و اهواز
که شيرينترش از شکر دوست دارم