به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



دوشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۹۳

کافکا و سیگار در تهران، خاطرات سفر یک دختر آمریکایی به ایران (۲)

اسم من سیلویا است. ۲۵ ساله هستم 

و در ورستر آمریکا زندگی می‌کنم. سه سال گذشته را در سفر در کشورهای مختلف آسیایی گذرانده‌ام. من سفر کردن را دوست دارم و در مجموع در ۷ کشور زندگی کرده‌ام و ۵۰ کشور در ۵ قاره جهان را دیده‌ام.
امیدوارم از خواندن وبلاگم در سفر به ایران لذت ببرید.
بازنشر و ترجمه - ویژه خبرنامه گویا
کلمات زیادی برای توصیف تهران شنیده‌ام - شلوغ٬ مه‌آلود ٬جورواجور٬ پر ازترافیک٬ خطرناک - اما پس از گذراندن یک هفته در این شهر یک کلمه است که همه احساسات من درباره تهران را در خود جمع می‌کند: باحال!
من حتی دقیقا نمی‌دونم چه چیزی در تهران برایم جذاب بود ولی وقتی به دوروبرت نگاه می‌کنی٬ به مردم٬ ساختمان‌ها٬ حتی ماشین‌ها و موتورسیکلت‌ها٬ در همه اینها یک چیز باحالی دیده می‌شود. من تقریبا این حس را داشتم که دارم لابالای فیلم‌های دهه هشتادی پرسه می زنم.
بدون شک تهران شهری است که از سال ۵۷ تا به امروز بارها درگیر ناآرامی‌های مختلف شده و از این رویدادها زخمی شده است. از انقلاب ۱۳۵۷ تا تظاهرات دانشجویی سال ۸۸ که به خشونت کشیده شدند. تمام اینها برای تهران هویت و دارایی محسوب می‌شود. ای کاش تهران تاریخی ساده‌تر داشت اما گذشته (وحال) پرآشوبش آنها تبدیل به شهری جذاب برای بازدید می‌کند.
ذهنیتی که در اولین دیدار من از یک شهر شکل می‌گیرد معمولا بر اساس افرادی که با آنها در آن شهر در ارتباط هستم شکل می‌گیرد. تهران هم استثنا نبود.
kafkaCigIR1.jpg
kafkaCigIR2.jpg
kafkaCigIR5.jpg
kafkaCigIR6.jpg
در سومین روز حضورم در تهران با رعنا٬ دانشجوی ۲۳ ساله‌ای که از طریق couchsurfing با من تماس گرفته بود و مرا به ناهار دعوت کرده بود. او مرا به رستوران کوچکی برد که می‌گفت پاتوق بسیاری از دانشجویان هنر است. ما آنجا راجع به داستانهای کافکا که دوست داریم٬ لباس و پسرها حرف زدیم.
از آن زمان تجربه من از تهران شد تهران رعنا و من نمی‌توانم تصور کنم که می‌توانستم راهنمایی بهتر برای این شهر جذاب داشته باشم.
بعد از ناهار با هم به خانه هنرمندان رفتیم و گالری‌های هنری‌اش را تماشا می‌کردیم که بکباره تصمیم گرفتیم فرهنگ را ول کردیم و به دنبال چیز خوشمزه‌تری برویم: قهوه!
رعنا ضعفی جدی در مورد کافی شاپ‌های تهران دارد و من فکر می کنم بین دانشجویان و روشنفکران تهران او تنها کسی نیست که این خصوصیت را دارد. کافی شاپ‌های تهران مکان‌هایی هستند که برای معاشرت بسیار محبوبند. جاییکه جوانان می‌توانند به دور از چشم خانواده‌هایشان آزادانه سیگار بکشند و راجع به سیاست حرف بزنند. به گفته رعنا بهترین کافی شاپ‌ها آنهایی هستند که از خیابان‌های اصلی پنهان هستند و نور کمی دارند. کافی شاپ‌های محبوب او کافه اون و کافه لورکا٬ هر دو در نزدیکی میدان ولیعصر‌اند.
kafkaCigIR7.jpg
kafkaCigIR8.jpg
kafkaCigIR9.jpg
kafkaCigIR10.jpg
طبیعتا به عنوان پاتوق جوانان٬ دانشجویان و روشنفکران٬ این کافی شاپ‌ها از اخطار حکومت در امان نبوده‌اند (در واقع بسیاری از این مکان‌ها به عنوان "بستنی فروشی" به ثبت رسیده‌اند چرا که به عنوان کافی شاپ به آنها مجوز اعطا نمی‌شد!) رعنا خیلی حسرت می‌خورد که نمی‌تواند مرا به بهترین کافی شاپ تهران٬ کافه پراگ ببرد. این کافه سال قبل به دلیل اینکه صاحب آن حاضر نشده‌ بود در داخل کافه دوربین‌های امنیتی نصب کند و فیلم‌های آن را به حکومت بدهد.
تعطیلی کافی شاپ‌ها در تهران از زمان انقلاب تا به امروز مرتبا رخ داده‌است. حکومت کافی‌شاپ ها را به اتهام " اخلاق ضد اسلامی" و "نفوذ بیش از حد غرب" تعطیل می‌کند با وجودیکه در ایران سنتی قهوه‌ خانه‌ای وجود دارد که به قرن‌ها قبل برمی‌گردد.
کافه پراگ در آخرین روز کارش در صفحه فیسبوکش پیغام زیر را منتشر کرد و از همه خداحافظی کرد:
"فردای پس از سی‌ام دی‌ماه، ما به سر ِ کارهای ِ دیگرمان می‌رویم، دوستان ِ بی‌خبرمان که با درهای ِ بسته‌ی پراگ، یا درهای ِ باز ِ کافه‌ای دیگر به جای پراگ، مواجه می‌شوند، دوباره قهوه سفارش می‌دهند، دوباره می‌خندند یا افسرده به میز خیره می‌شوند، و همه‌ی ما دلتنگ ِ پراگ، دلتنگ ِ خاطراتمان در پراگ خواهیم شد، اما دست‌کم یک چیز می‌تواند تسلی‌بخش باشد، این که ما خاطره‌هایمان را در معرض دید ِ دوربین‌ها قرار ندادیم، و آن‌ها را به چشم‌های ِ شیشه‌ای برادر ِ بزرگ قسمت نکردیم."
من نتواستم در سفرم به تهران کافه پراگ را ببینم اما توانستم این گالری زیبا از عکس‌های آخرین شب کافه را تماشا کنم.
یا اگر دوست دارید می‌توانید این چند عکس از کافه اون و کافه لورکا را که با آی‌-پادم گرفتم ببینید. راستش خجالت می‌کشدیم که دوربین بزرگ توریستی‌ام را در چنین جای باحالی درآورم.
اقامت من در تهران بسیار کوتاه بود و بخش‌های زیادی از شهر را برایم کشف نشده باقی گذاشت اما من شهری پر از زندگی و احساس را در برنامه‌ای بی‌نهایت فشرده دیدم.
مغازه دارها با گرمی (و گاهی تعجب) با من احوالپرسی می‌کردند و بحث‌های من با مردم همیشه پر از علاقه واقعی و تامل بود. گذارندن زمان در کافی شاپ‌های تهران٬ آنقدر که من با رعنا گذراندم٬ برایم خاطره شهری با معنایی عمیق- تاریخ به یادماندنی٬ سوالاتی برای فکر کردن و آرزوی آسایش و آینده‌ای برای کشف بیشتر باقی گذاشت.
kafkaCigIR11.jpg



kafkaCigIR12.jpg