دومین نامه ی سردار اخراجی سپاه به محمد نوری زاد
” زخم گردن آقای رییس دفتر”
سلام ای نوری زاد برادر جهادگر ای روایتگر و راوی فتح سالهای جنگ
نامه اولم خیلی کلی بود. درحقیقت یک درد دل بود. درد دلی که نتوانستی تحمل کنی وجاهای زیادی از آن را سانسورکردی. البته من به تو حق می دهم. توکه نباید جورآدم ناشناسی چون مرا بکشی. اما من درنامه های دوم وسوم وچهارم وپنجمی که برایت فرستاده ام به جزییات بیشتری تأکید کرده ام. درنامه دوم به شرح مختصری از نقش سردارمحمد جوادی (رییس دفترآقای لاریجانی رییس مجلس) دربرخی ازتحولات برون مرزی ودرون مرزی سپاه متمرکزشده ام – نامه سومم به تشریح گذشته وحال سردارنقدی مربوط است- نامه چهارمم به گذشته وحال سردارذوالقدر- ونامه پنجمم به گذشته وحال سردارحسین شریعتمداری کیهان اختصاص دارد. درنامه های بعدی به بالا دستی های دیگر پرداخته ام که درفرصت مقتضی برایت ارسال می کنم. فعلا همین ها را که برایت فرستاده ام در اینترنت وسایت خودت جاسازی کن که اگر تو را به زندان بردند به صورت خودکار یکی بعدازدیگری منتشرشوند. می دانم که انتشاراین نامه ها برای تو هزینه های زیادی خواهد داشت. قبول می کنی که این راهی است که تا طی نشود دست مفسدان سپاه رو نخواهد شد.
من این نامه ها را برای تو فرستاده ام تا به مردم بفهمانم که اگر درسپاه آلودگی می بینند، این آلودگی را به همه ارکان سپاه تعمیم ندهند. درسپاه یک “طایفه” هست که آلوده است. این طایفه ربطی به کلیت سپاه ندارد. من با این نامه ها تلاش می کنم نگاه مردم را به پاسداران زشتخویی متوجه کنم که با دزدی ها و قتل وغارتشان حیثیت سپاه را لکه دارکرده اند. این روزها حتما خوانده ای که دارند دست به تسویه وتصفیه وسیعی درسپاه می زنند. برای چی؟ برای این که نگران همان پاسداران درستکارند. پاسدارانی که به بالادستی ها “نه” گفته اند و نخواسته اند مثل آنها دستشان به خون وبه دلارهای نفتی و قاچاق و دزدی آلوده شود. این را هم بگویم که هرچه دراین نامه ونامه های دیگر آمده نه اسمش افشاگری است نه مچ گیری. دم درهرپادگان سپاه که بروی، ازسربازش تا درجه دارش همه اینها را می دانند. چه برسد به آدمی مثل من که هرچه باشد سالهای سال درزیروبالای سپاه خدمت کرده ام و به سالهای خدمتم هم افتخارمی کنم.
واما نامه دوم من با عنوان:
” زخم گردن آقای رییس دفتر”
برادرم نوری زاد، اگریک روز بفرض محال گذرت به دفتر سردارپاسداردکترعلی لاریجانی – رییس مجلس – افتاد حتما به گردن رییس دفترش خوب نگاه کن. ردی ازیک زخم برگردن او پیداست. این رد زخم را ” دکترقاسلمو” رهبرحزب دموکرات کردهای ایران چند ثانیه پیش ازکشته شدنش برگردن او جا نهاده است. داستانش را می گویم:
درآخرین سال جنگ در شرایطی که عملیاتهای جنوب نه تنها به انسداد رسیده بود که طرح دفاع متحرک عراق نتایج متعددی را در باز پس گیری خاک عراق واسارت کثیری از نیروهای ایرانی داشت، بخشی از فرماندهان سپاه که در باند محسن رضایی نبودند واز قبل نیز جنگ در کوهستانهای آرام غرب کشور را به جنگ مخوف جنوب در هور ورمل واروند ترجیح میدادند با اصرار به اردوکشی نیروها به غرب وشمالغرب وطرح های عملیاتی؛ موفق شدند تا از حاشیه به متن آیند وبا کمک اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی وحزب دموکرات عراق ، هم تاکتیک وهم استراتژی جنگ راتغییر دهند.
صورت مساله تلاش برای سرنگونی صدام بوداما در پس آن امیال واهداف امنیتی وحتی تجاری واقتصاد هم قرارداشت. قرارگاه آرام حمزه با فرماندهی هدایت الله لطفیان -فردی که دردوره اول ریاست جمهوری خاتمی فرمانده نیروی انتطامی شده بودوسرکوب 18 تیر78 در زمان وی صورت گرفت- واحمدی مقدم (فرمانده کنونی نیروی انتظامی)بدوا محور امور شد اما چون پتانسیل لازم را نداشت قرارگاه دیگری تحت نام قرارگاه رمضان نیز با عناصری امنیتی وسیاسی که اتفاقا معارضه ای با محسن رضایی داشتند با تعیین علی آقا محمدی (نماینده پیشین همدان ویار غار اصغر حجازی بیت)به عنوان نماینده امام کار خود را آغاز کرد.
این قرارگاه هم سپاه بدر را هدایت میکرد وهم ارتباطی منسجم با جلال طالبانی ومعاونش کاک نوشیروان داشت.”محمد جوادی” که بعدها با نام مستعار محمد جعفری در اطلاعات سپاه که پس از رهبری خامنه ای به نیروی قدس تغییر نام داد از این قرارگاه اولین اقدامات تروریستی وامنیتی خویش را آغاز کرد. قرابتش با محمد باقر ذوالقدر، محمود رهنما وحجت الاسلام بشردوست که هر سه از استان فارس بودند ودر سپاه تهران سری در سرا داشتند به وی جایگاه ویژه ای بخشیده بود وهمین موجب خصومت همکارانش با وی شده بود اما او با این ویژگی به رابط رازدار قرارگاه با کاک نوشیروان مبدل شده بود.
نیروها گرچه گرفتار جنگی فرسایشی در ماوت ،پیرانشهر ، مریوان وحمله گسترده شیمیایی عراق در حلبچه شده بودند اما او در پی ماموریتی دیگر بود. رفسنجانی به عنوان نماینده تام الاختیار امام نیک پی برده بود که بن بست
جنگ عنقریب ایران را وادار به پذیرش راه حل سیاسی خواهد کرد واو بیش از این نگران نضج جریانها ورهبران مخالف جمهوری اسلامی بود ومی اندیشید بزرگترین معضل و عامل براندازی پس از جنگ گروههای معارض ورهبران مخالف خواهند بود پس اتاق فکری تشکیل داده بود که در آن اتاق رهبرفعلی، ری شهری،حسین شریعتمداری ،علی اکبر ولایتی، منوچهر متکی ،علی آقامحمدی واز سپاه رضایی، ذوالقدرولطفیان نیز عضویت داشتند.
دستور کار شناسایی سران مخالف نظام وترورآنان در داخل وخارج کشور بود.لیستی حدود100 نفره تهیه شده بود که در صدر آن لیست مسعود رجوی وقاسملو قرار داشت. در این راستا سر تیم ترور قاسملو کسی جز محمد جوادی نبود.او وظیفه داشت تا علاوه بر کسب اطلاعات از طریق طالبانی وکاک نوشیروان به شکل مقتضی امکان دیدار وملاقات با قاسملو را به بهانه مذاکره آشتی واعطای امتیازات به حزب دموکرات کردستان ایران را فراهم کند عملیاتی فریب که انصافا جلال وکاک نوشیروان برای این مقصود سنگ تمام گذاشتند وپس از آن نیز از مساعدت مالی وهمچنین سکنی درکاخ کوچکی دردروس تهران خیابان یارمحمدی بن بست طاهر- جایی که اکنون علی شمخانی با تخریب آن کاخ قدیمی عمارت4 طبقه ای بنا کرده است- پاداش خیانت خود را دریافت کرد.
قاسملو چون فردی باهوش بود از گفتگو با سپاه امتناع ورزید وخواستار گفتگوی دیپلماتیک در وین پایتخت اتریش با دیپلماتهای ایران شد.موضوعی که نهایتا مورد توافق طرف ایرانی قرار گرفت ومحمد جوادی ودوتن از نیروهای اطلاعات سپاه ودوتن از نیروهای وزارت اطلاعات با فرا خوانده شدن چهاردیپلمات ایرانی از اتریش با نام مستعار ودیپلماتیک محمد صحرارودی وپذیرش آنان از سوی وزارت خارجه اتریش سر از سفارت ایران در وین در آوردند.
صحرارودی یا همان محمد جوادی به محض ورود به اتریش با برخورداری از حکم ویژه ازعلی اکبر ولایتی کوشید تا ملاقات با قاسملو را به شکل انفرادی ودر ویلایی در حومه وین شکل دهد اما قاسملواین پیشنهاد را نپذیرفت و مکان ملاقات را درآپارتمان دفترکار خود و با حضور دستیارانش تعیین کرد.
با این پیشنهاد طرح ترور ریخته شد. وی به همراه نفر دوم با نام بزرگیان و نفر سوم با نام شاه مهری در بعد ازظهر 23 تیر 68 ( 13ژوئیه 1989)با خودرو تشریفات سفارت و لباس فرم وزارت خارجه وارد دفتر قاسملو شدند. راننده پس از ورود آنان با خودرو به سفارت بازگشت. این در حالی بود که هر سه دیپلمات یک کلت 65/7 میلیمتری را ماهرانه در گودی ستون فقرات خود جا سازی کرده بودند.
صحرارودی خواستار آن بود تا گفتگو با قاسملو توسط خود وهمکارانش خصوصی و بدون حضور همکاران قاسملو
باشد .وی به قاسملو می گوید حامل دیدگاههایی طبقه بندی شده است روی صحبت خصوصی و دونفره اصرار می ورزد. در نهایت قاسملو می پذیرد تا صرفا با صحرارودی در اتاق دیگری ملاقات خصوصی داشته باشدو دو دیپلمات در کنار دستیاران قاسملو منتظر بمانند.
مستقیم از خود جوادی شنیدم که گفت: “هر دو به اتاق دیگری رفتیم. گفتگوها کوتاه بود. کاررا به جاهای باریک کشاندم. جوری که صحبت کوتاه ما به سرعت به مشاجره لفظی کشیده شد. من(صحرا رودی) بلافاصله دست به کمر بردم وکلتم را بیرون کشیدم وشلیک کردم. بدبختانه گلوله ام کاراورا نساخت وبه مغز او نخورد. زخمی اش کرد و به زمینش انداخت. هول شدم. گلوله های بعدی را نتوانستم درست شلیک کنم. قاسملوهم کلت داشت. حالا نوبت او بود که اولین ودومین گلوله را به زیر بغل وناحیه گردن من شلیک کند. بالاخره یکی از گلوله های من به مغز قاسملو خورد وکارش را ساخت.”
همزمان در سالن انتظار دو دیپلمات ایرانی نیزدر اقدامی مشابه به سوی دستیاران قاسملو شلیک می کنند. در این در گیری “شاه مهری” هم گلوله می خورد ودستیاران قاسملو نیز غرق خون به زمین می افتند. “بزرگیان” وحشت زده وارد اتاق قاسملو می شود ومی بیند قاسملو وصحرارودی هر دو کشته شده اند. دست شاه مهری را می گیرد و از آپارتمان خارج می شود. هنوز چند صد متری از محل نگریخته اند که صدای آژیر پلیس به گوش می رسد. بزرگیان، دست شاه مهری را رها می کند وخود را به خانه امن می رساند.
اماروایت دیگری می گوید:همزمان با مشاجره لفظی میان صحرارودی و قاسملو، که خودش یکجور سیگنال برای شروع درگیری بوده، بزرگیان وشاه مهری ابتدا دستیاران قاسملو را ترور می کنند. شاه مهری با گلوله قاسملو مجروح می شودوصحرارودی قاسملو را ترور می کنندوبزرگیان با دستپاچگی وبه اشتباه ه صحرارودی را هدف قرار می دهد وبه همراه شاه مهری با هراس وعجله آپارتمان را ترک می کند.
وابسته اطلاعاتی ایران در سفارت درحالی که عادی جلوه می داده با رعایت سکوت رادیویی ،مضطرابانه از طریق واسطه ها پیگیر عملیات بوده اما اولین خبرها حکایت از کشته شدن صحرارودی ومفقود شدن شاه مهری می داده اند. گزارش واقعه عصر آن روز با کد رمز به دست منوچهر متکی می رسد. ساعاتی بعد یکی از شبکه های تلویزیونی اتریش خبرو گزارشی ازتیراندازی وترور درآپارتمان قاسملو را که توسط همسایگان به اطلاع پلیس رسیده بود را پخش می کند که در آن گزارش، تصویری از صحرارودی بی هوش در بیمارستانهای اتریش نیز دیده می شود.
اتاق فکردر ایران قبل از هر واکنشی، خبری را از سوی وزارت خارجه دراخبارشب شبکه یک ایران با این فحوا که مذاکرات مهمی فیمابین دیپلماتهای ایرانی و عبدالرحمن قاسملو با هدف حل وفصل اختلافات در جریان بوده است که سازمان مجاهدین (منافقین) که از این توافق نا خشنود بوده اند با حمله مسلحانه به دفتر قاسملو وی وهمکاران و دیپلماتهای ایرانی را ترور کرده اندو وزارت خارجه حفظ جان دیپلماتهای خود را از دولت اتریش می خواهد.
در همان ساعات اولیه شاه مهری مجروح نیزتوسط پلیس اتریش بازداشت وهویت دیپلماتیکش بر ملا می شود.فردای آن روز هیاتی از وزارت خارجه ایران راهی اتریش می شود وعلاوه بر پیگیری وضعیت دیپلماتهای مجروح ایرانی، با کورت والدهایم صدراعظم وقت اتریش ملاقات وخواستار انتقال سریع دیپلماتهای مجروح برای مداوا به تهران می شود. یازده روز بعد صحرارودی وشاه مهری با برانکارد ازبیمارستان به هواپیمای ایران ایر منتقل وبه ایران بازگشته ودر اتاقی اختصاصی در بیمارستان بقیه الله سپاه بستری می شوند.مداوای آنان حدود دوماه به درازا کشیده می شود.
گرچه دادستانی اتریش در پی شکایت بیوه قاسملو کیفرخواستی را برای استرداد این دو دیپلمات صادر می کند اما روابط پر سود فیمابین ایران واتریش وبخصوص شخص کورت والد هایم که پیش تر نیز در مقام دبیرکل سازمان ملل رسوایی های مالی داشته تا کنون مانع از استرداد وصدور حکم شده واین پرونده همچنان درحالت تعلیق قرار دارد.
چند ماه بعد محمد صحرارودی با حکم رهبری با درجه سرتیپی ونام جدید شششش”محمد جعفری” به ریاست اداره اطلاعات سپاه که به موازات نیروی قدس از یک سو مرتبط با اداره وابستگان نظامی ستاد کل واز دیگر سوی مسئول گردآوری اخباروبولتن سازی برای فرمانده کل سپاه ورؤسای ادارات بود گزیده می شود. کاظمی قمی- سفیر سابق ایران در عراق- یکی از معاونین وی بوده است.
در سال 76 با روی کار آمدن خاتمی وی به یکی از مهره های ثابت اتاق فکرذوالقدرمبدل می شود. بلاشک وی درشکل گیری جریان موازی اطلاعات درسپاه نقش ویژه ای داشته است. از سال 79 به عنوان یکی از تحلیلگران سیاسی، سخنرانی های متعددی را در شهرهای مختلف برای سپاهیان برگزارمی کند که محور اصلی سخنرانی هایش تبیین نظریه توطئه وتقسیم بندی جهان ونقش ویژه لابی صهیونیسم در امریکا وپرداخت به نظریه صهیونیسم مسیحی ، کلیسای انجیلی وآرماگدون بوده است.
جعفری در سرکوب جنبش دانشجویی 18 تیر نقش ویژه ای داشته است ودر محافل خصوصی به حضورش به صورت لباس شخصی در سرکوب ودستگیری دانشجویان اشاره داشته وگفته است(نقل قول مستقیم): زمانی که دانشجویان به سمت بیت رهبری وبازارتهران سرازیر شدند شیرازه قرارگاه ثارالله از هم پاشیده شده بود وبیم شکسته شدن دروازه های بیت او را بر آن داشته بود تا با موتور دانشجویان را زیر بگیرد.
وی گفته که به محافظان بیت دستور داده شده بود که به محض رسیدن دانشجویان به اطراف بیت به آنان شلیک مستقیم شود واین هشدار را در جلسه امنیتی وزارت کشور به اطلاع مصطفی تاج زاده و موسوی لاری رسانده بود. وی همچنین مدعیست که تاج زاده در رکاب موتورسیکلتی این موضوع را به اطلاع رهبران جنبش دانشجویی رسانده ومانع از حرکت آنان شده است.
سردار جعفری در سال 80 به سمت معاونت هماهنگ کننده نمایندگی ولی فقیه درسپاه برگزیده شد تا دامنه نفوذ فرماندهی وستاد سپاه بر نمایندگی کامل شود.پیش از او بشر دوست که از بستگان ذوالقدر است عهده دار این سمت بود.او در این سمت از یک سو عهده دار پاکسازی حوزه از عناصر فکری ودگراندیش شد واز دیگرسوی بر اساس تفکرآرمانگرایانه اش کوشید تا سرداران ذی نفوذ وسیاسی را به لحاظ قدرت، مدیریت ومحدود کند و اراده ذوالقدر را برآنان تحمیل کند.
با روی کار آمدن احمدی نژاد وی نیز به یکی از عناصر کلیدی در حوزه امنیتی دولت مبدل شد وبه سمت جانشین دبیر شورای عالی امنیت ملی برگزیده شد ونقشی کلیدی در سازماندهی سپاه بدرداشت که اکنون حدود پانزده هزار نفرند واکثریت آنها جذب ارتش وپلیس عراق شده اند. همچنین نقش کلیدی او درسپاه المهدی وبخصوص همکاران قدیمی اش دراتحادیه میهنی، از جلال گرفته تا کاک نوشیروان. معاون قدیمی وتحت امرش کاظمی قمی هم به عنوان سفیر نقش هماهنگ کننده وارتباط با حزب الدعوه جعفری ومالکی ومراجع نجف وکربلا با پوشش بازسازی عتبات را عهده دارشد.
او در این مسئولیت بودکه در یازدهم ژانویه2007 به محاصره نیروهای امریکایی در اربیل عراق افتاد اما با نفوذ ومداخله مستقیم جلال طالبانی آزاد وسریعا به ایران بازگشت اما نیروهای تحت امرش ماهها در اسارت امریکایها ماندند. بعداز این حادثه وی مدتی از انظار پنهان بود اما اکنون بیش از یک سال است که به شکل صوری رییس دفتر علی لاریجانی رییس مجلس شده است اما بدون شک دارای مسئولیت های امنیتی است واین عنوان مسئولیتی پوششی است. بخصوص نقش اورا درکنترل وهدایت نمایندگان مجلس واخته کردن آنان را نمی توان نادیده گرفت.
او همچنین در اجلاس شرم الشیخ مصر در سال 2007 یکی از طرف های رسمی مذاکره کننده ایرانی با مقامات امریکایی با محوریت رایس در خصوص بحران عراق بوده است.
نوری زاد عزیز، بازمی گویم: اگریک روز بفرض محال به دفتر سردار پاسداردکترعلی لاریجانی – رییس مجلس- راه یافتی به زخم گردن رییس دفترش دقت کن. این یک سندی است که با مرگ اونیز پاک نمی شود.
منبع ؛ سایت رسمی محمد نوری زاد
منبع ؛ سایت رسمی محمد نوری زاد