به پیش اهل جهان محترم بود آنکس // که داشت از دل و جان احترام آزادی



شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۳

به محض این که دانستم دستشان خونی است کشیدم کنار.

محمد نوری‌زاد
سکه پرتاب کن! 

مردی که حدوداً سی و پنج ساله به نظر می رسید، اتومبیلش را کشاند طرف من و سرش را جلو آورد و کف دستش را به من نشان داد و گفت: بگیر مال تو!
در کف دستش دو تا سکه ی دویست تومانی نشانده بود.
گفتم: تشکر.
گفت: نه بگیر مال تو.
گفتم: احتیاجی ندارم.
گفت: اگر نداشتی نوکرِ بی بی سی و صدای آمریکا نبودی. و گفت:
مرا می بینی؟ من شاهرگم را برای ایشون می دهم. و به تصویر بزرگِ رهبر که روی دیوار مقابل نقاشی شده بود اشاره کرد. گفتم: شما احتمالاً منافعی داری وگرنه اینگونه بر نمی آشفتی! گفت: این تو بودی که تا منافعت بر قرار بود مولا مولا می کردی به محض این که دیدی خبری نیست رفتی پشت سرش تا به ش خنجر بزنی مثل نامردها. گفتم: ایکاش می آمدی پایین و با هم صحبت می کردیم.
سکه ها را پرتاب کرد طرفِ من و گفت: برش دار و نوکری نکن. گفتم: من تا زمانی اینها نقاب به صورتشان بود فریبشان را خوردم اما به محض این که دانستم دستشان خونی است کشیدم کنار. گفت: نه، به محض این که دیدی آدمت حساب نمی کنند کشیدی کنار. و گفت: بدبخت، این روزها بدجوری تنها مانده ای. آن اوایل یک چند نفری حلوا حلوایت کردند اما وقتی دیدند نوکر بی مواجبی ولت کردند به امان خدا. برگرد بدبخت هنوز دیر نشده. گفتم: برگردم کجا؟ بین آدم کش ها؟ گفت: اینها آدمکش اند یا اسراییل یا آمریکا؟ و بر افروخته داد کشید: اگر مردی بنویس مرگ بر اسراییل مرگ بر آمریکا مرگ برسلطنت طلب. گفتم: چرا مرگ؟ در اسراییل در آمریکا در میان سلطنت طلبها زن و کودک و پیر و بیمار هستند. چرا مرگشان را آرزو کنم؟ خود شما چرا این مرگ را برای شیخ علی فلاحیان و شیخ روح الله حسینیان و شیخ مصطفی پور محمدی نمی خواهی که گوش تا گوش سر بریدند و آدم کشتند و کسی از گل بالاتر به آنها نگفته تا کنون؟
سکه پرتاب کن کمی از خروش خود کاست و گفت: حتماً شاکی نداشته فلاحیان. گفتم: من یکی صد بار از اینها شکایت کرده ام. از خود رهبر حتی. گفت: گیرِ آدمی مثل تو این است که شهامت نداری مرگ بر اسراییل بگویی. گفتم: باز گفتی مرگ که!؟ گفت: حالا مرگ بر اسراییل نه اما نقدش کن. که اگر نقدش بکنی من همین فردا می آیم اینجا در کنار تو قدم می زنم و با تو حرف می زنم. گفتم: در نگاه من هرکس هر حکومت اگر ضد انسانی رفتار کند باید نقد شود.
گفت: اسراییل را نقد کن من اگر دیدم در فیس بوک نقدش کرده ای می آیم اینجا. گفتم: اولویت من اینها هستند. وگرنه من رژیم اشغالگر فلسطین را مثل همین ها می دانم. اسراییلی ها هم ظالم اند. فلسطینی ها را می کشند و سرزمین شان را اشغال کرده اند و فرصتی به مردم آنجا نمی دهند. و گفتم: مالک فلسطین مردم آنجایند. چه یهودی چه عرب. اسراییل تا زمانی که یک انتخابات آزاد برگزار نکرده و مردم آنجا را به گزینشی آزاد فرا نخوانده، از نگاه من ظالم است.
مردِ سکه پرتاب کن کمی آرام تر شد و گفت: اگر مردی همین ها را بنویس. گفتم: می نویسم. اما این را به تو بگویم که تو، مثل سالهای سابقِ خود منی. که چشم و گوش بسته از اینها حمایت می کردم. باز گفت: اگر اسراییل را نقد بکنی من فردا اینجایم. دستم را بطرفش دراز کردم و گفتم: بقول قدیمی ها مرد است و قولش. با تردید دستش را جلو آورد و دستم را فشرد. عجبا که من او را دوست می داشتم انگار. و هیچ خصومتی میان ما نبود انگار.

محمد نوری زاد ــ دهم اردیبهشت نود و سه - تهران 
منبع: فیس بوک نوری‌زاد